پَر ققنوس سرش را که میان زبالهدانی فرو برد. تخم مرغ آبپز ماسیده بود گوشهی پارچه. یک تکه پنکک فاسد هم افتاده بود تنگش. انگار کسی صبح دیروز را با تخم مرغ و پنکک شروع کرده بود آن هم با یک لباس گلدار. اه بلند و کشداری…