ترکِ لاهه قاب عکس کنار تختش، تنها چیزی که او را به گذشته وصل میکرد را همراه با چند لباس در ساک کوچک دستیاش گذاشت. دکمههای کتش را یکییکی بست. کلاهِ قرمز رنگی را که در آخرین کریسمس از پدرش هدیه گرفته بود، بر سر گذاشت…