ابر حاج خورشید پای درخت گل کاغذی، رو به دریا نشست. گرگور نیمهکاره را به سمت خود کشید و با دستان پینه بستهاش شروع کرد به کوک زدن درزها، آوازی را زیر لب میخواند، نوایش همراه با نسیم و شرجی رفت روی دریا..