در دورهی دبستان ناظمی داشتیم بنام آقای هوشمند که تنها بود کس و کاری نداشت. آقای هوشمند مرد میانسال دیلاقی بود که دستان درازی داشت، موهایش را رنگ میکرد ، بعد از گذشت چند سال هنوز در این امر چندان توانا نبود و گاهی موهایش قهوهای روشن، حنایی و یا طوسی میشد، اما مشخص بود که رنگ مطلوب و مدنظرش سیاه پرکلاغی بوده.