ادبیات، فلسفه، سیاست

Day: دی ۹, ۱۳۹۷

Iraqi_Children_Chitrapa_2005
مادرم را دیده بودند که گُه به خورد من می‌دهد. یک هفته تمام مدفوع را با برنج یا سیب‌زمینی جوش‌داده قاطی می‌کرد و به خوردم می‌داد. من کودک مریض سه‌ساله‌ای بودم. پدرم تهدیدش کرد که طلاقش می‌دهد اما مادرم اعتنایی نداشت. قلبش مثل سنگ سخت شده بود. مادرم هیچ‌وقت مرا به خاطر کاری که کرده بودم، نبخشید و من نیز هرگز او را به خاطر ظلمی که به روا داشت، نخواهم بخشید.