آن طرف خیابان یک خانه بود. در آن خانه یک پنجره و در آن پنجره، دختری. و دختر ساعتها از پنجرهاش به دنیای بیرون نگاه میکرد. در طرف دیگر خیابان، خانه دیگری بود. آن خانه هم پنجرهای داشت. در آن پنجره یک پسر بود. او هم ساعتها از پنجرهاش به بیرون نگاه میکرد. اما بیشتر آن ساعتها، از پنجره خودش به پنجره آن طرف خیابان و دختری که در آن بود، نگاه میکرد.