سعید برای اولین بار در زندگی اش مشروب خورده بود و تا دو ساعت پیش به حدی نوشیده بود که اگر یک نخ سیگار به او تعارف میکردند مثل یک پیت نفت در جا میترکید. ولی در راه خانهای که ابداً راحت پیدایش نکرده بود چند بار محتویات نجس معدهاش را بالا میآورد، زیر یک بید مجنون سرپایی ادرار میکند و سرش را زیر آب سرد میگیرد تا شاید چند قدم بیشتر روی پاهایش بند شود.