ادبیات، فلسفه، سیاست

Day: اردیبهشت ۴, ۱۳۹۶

‌دروازه‌ی مرده‌خانه‌ی مسجد زنجیر بود. سلیمان در را باز کرد. یکی‌یکی رفتیم داخلِِ مرده‌خانه که اتاق کوچکی بود در دهلیز مسجد‌. روی تخته‌ی مرده‌شور جنازه‌ی یک مرد گذاشته شده بود‌. دیشب اهالی رفته از دشت آورده گذاشته بودند و خودشان رفته بودند که بخوابند‌. ترسیده‌ترسیده به دور جنازه حلقه زدیم‌. سردارقیچ گفت‌: «‌اینه جای مرمی‌، جای سوراخ مرمی‌.»