فرحناز

محمدزمان سیرت

فرحناز در محله‌ای فقیرنشین در «ورس»، در کوچه‌ای تنگ و تاریک و باریک، در اتاقی محقر و نمور درمیان خانواده‌ای تهیدست و پرجمعیت چشم به جهان گشود. پدر و مادر او منتظر یک پسر بودند ولی در کمال ناباوری فرحناز پا به هستی گذاشت.

فرحناز در محله‌ای فقیرنشین در «ورس»، در کوچه‌ای تنگ و تاریک و باریک، در اتاقی محقر و نمور درمیان خانواده‌ای تهیدست و پرجمعیت چشم به جهان گشود. پدر و مادر او منتظر یک پسر بودند ولی در کمال ناباوری فرحناز پا به هستی گذاشت.

پدرش دهقانی بود که تمام عمرش در زمین‌ها و کاهدان کاه متعلق به صاحب زمین سپری شده بود. طی روزها، ماه‌ها و سال‌ها پشتش زیر بار گندم و کچالو خم شده بود تا با فقر و تنگدستی، خانواده خود را بچرخاند. در چنین محیطی بود که فرحناز بزرگ شد و آگاهی طبقاتیش نسبت به ستمگران شکل گرفت.

شرایط زندگی فرحناز به گونه‌ای بود که روحیه خودپرستی، منفعت‌پرستی و فردپرستی در آن نمی‌توانست چندان جای داشته باشد. زمانی که او به آگاهی سیاسی اولیه دست یافت سریعاً پی برد که آدم که تنها به خود فکر کند به هیچ درد نمی‌خورد. آشنایی بیشترش با ایده‌های گروه زمانه موجب گشت که قلبش با توده‌ها یکی شود و در تمام زندگی به منافع توده‌های زحمتکش بیندیشد.

از آن پس، زندگی او به گونه‌ای دیگر رقم خورد. در محیط خانواده و عموم، در فعالیت‌های تشکیلاتی و کاره توده‌ای، در درگیری‌های خیابانی با مزدوران تا زمانی که مستقیماً در مبارزاتی «بامیان» شرکت جست، در دوران اسارت و بالاخره در آخرین لحظات زندگیش، فرحناز یک مبارز بود که بدون ذره‌ای خودخواهی و منفعت طلبی شخصی همواره به منافع مردم می‌اندیشید. او زندگیش را وقف خدمت به مردم نمود.

روحیه شاد فرحناز جوان در کوره مبارزات آبدیده شد و به روحیه‌ای پرشور و شعور تکامل یافت. او طی مبارزات توده‌ای آن سال‌ها با ایده‌های گروه زمانه آشنا شد و به واسطه آشنایی با منصور و بهنام به صفوف هواداران گروه زمانه در «ورس» پیوست.

فرحناز پی برد که مبارزات توده‌ها بدون وجود یک پیشاهنگ سازمان یافته قادر به کسب پیروزی نیست. طی آن سال‌ها، فرحناز با شرکت در عملیات گوناگون خصوصیات و کیفیات یک مبارز را بیش از پیش صاحب شد. او ضرورت پایان بخشیدن به کلیه اشکال ستم و استثمار را عمیقاً دریافت.

فرحناز دیگر فرحناز سابق نبود. وقتی فهمید جزء کسانی است که  مستقیماً در تدارک مبارزه مسلحانه علیه مزدوران شرکت می‌جوید از شادی در پوست نمی‌گنجید. فرحناز بی‌باکانه در بسیاری از فعالیت‌های تدارکاتی آن دوران شرکت جست و پیگیرتر از همیشه کار کرد. او به واسطه نقشی که در شناسایی مقرهای دشمن و دیگر فعالیت‌های تدارکاتی داشت از نزدیک با غزل و مهماز آشنا گشت.

فرحناز از خصوصیات و قابلیت‌های دوستانی که هر لحظه از نثار خون‌خویش باکی نداشتند، بسیار درس آموخت. زمانی که نبرد بامیان آغاز شد او پیام‌رسان اهداف آن جنگ در بین توده‌های وسیع بود. فرحناز با هشیاری و تهور و در شرایطی کاملاً مخفی و سخت به همراه دوستان چون غزل، مهماز، بهنام و… اعلامیه‌های گروه را در سطحی وسیع بین مردم پخش می‌کرد.

در روزهای نبرد فرحناز به یاری رفقای مبارز آمد و مسئولیت راهنمایی یکی از دسته‌های قیامگر و خبررسانی بین دسته‌های مختلف را بر عهده گرفت. او بدون ذره‌ای ترس و با ازخودگذشتگی ماموریت‌های محوله را انجام داد. فرحناز شاهد به خون غلتیدن مبارزین بسیار بود. روحیه انقلابی او در کوره آن نبرد گداخته شد؛ تسلیم ناپذیری در مقابل دشمن را از دوستانی آموخت که خون‌شان زمین را گلگون ساخت. پس از شکست آن نبرد دلاورانه، فرحناز با همکاری مردم توانست برخی رفقا را از حلقه محاصره دشمن خارج کند و نجات دهد.

فرحناز چند روز پس قیام «بامیان» دستگیر شد، اما با هشیاری دشمن را فریب داد و پس از مدت کوتاهی آزاد شد. به واسطه یک رهنمود غلط، او شهر را ترک نکرد و در اواسط بهار مجدداً دستگیر شد. این بار نقش فرحناز برای دشمن کاملاً آشکار شده بود. در نتیجه او خود را آماده گذر از سخت‌ترین آزمون‌ها کرد.

فرحناز به خود گفت نخواهم گذاشت مشکلات بر من غلبه کند و سرم نزد دشمن خم شود. شاید سنم زیاد نباشد اما من یک مبارز هستم و این شرایط وخیم فرصت خوبی برای آبدیده شدن و محک خوردن من است. یک مبارز باید در خطرناکترین لحظات با تمام قوا به خاطر خلق و پیشاهنگش بکوشد و هرگز نباید ترس جان، مانع پیشروی و تلاش وی شود. او گفتار و کردار دوستان جان‌باخته را مدام بیاد می‌آورد که اگر از «مرگ می‌هراسیدیم، مبارز نبودیم».

هدف فرحناز فقط حفظ روحیه مبارزی خودش نبود، بلکه روحیه‌دادن به دیگر زندانیان و رساندن اخبار و اطلاعات زندان به دوستان بیرون برای حفظ تشکیلات را وظیفه خود می‌دید.

برخورد قاطعانه فرحناز به دشمن و روحیه شاد و چهره همیشه خندانش به دیگر زندانیان سیاسی الهام می‌بخشید. او در حفظ روحیه مبارزاتی در زندان زنان، نقش محوری و برجسته داشت و مورد احترام کلیه زندانیان بود. فرحناز آگاهانه نگذاشت خطای که موجب دستگیری مجددش شد، باعث بروز کوچکترین ضعف و تزلزلی در برخوردش به دشمن شود. او می‌دانست که دشمن بعد از دستگیری هر مبارز همواره می‌کوشد با شمردن خطاهای یارانش، ایمان وی به تشکیلات و مبارزه را متزلزل نماید.

زمانی که حاکم شرع جلاد جرئت کرد و به فرحناز پیشنهاد داد که برای نجات جان به ازدواج با وی تن دهد، با خشم و نفرت آتشین وی روبرو شد. او تازیانه و شکنجه و مرگ را به قبول چنین ننگی ترجیح داد. فرحناز در دوران اسارت، بهر طریق که می‌شد به بیرون نامه می‌فرستاد؛ بر ضرورت هشیاری دوستان تاکید می‌کرد؛ خائنین و متزلزلین را می‌شناساند و بر ادامه مبارزه پای می‌فشرد.

۹ثور، فرحناز آخرین نامه پراحساسش را به نگارش درآورد. او نوشت که هر روز منتظرم در سلول باز شود و خفاشان خون‌آشام نام مرا بر زبان آورند. طی این دوران خیلی چیزها یاد گرفتم؛ می‌توانم بگویم به معنای واقعی سیاست عمیقتر پی‌بردم. هشیار باشید و به مبارزه ادامه دهید.

‍۱۰ثور، جلادان در سلول را کوبیدند و فرحناز را صدا کردند. سکوتی غمبار فضای زندان را پر کرد. فرحناز با دیگر زندانیان وداع کرد؛ سرفرازانه به محل تیرباران رفت، و قهرمانانه در جایگاه اعدام ایستاد و باایمان عمیق به‌این که «شعله مبارزه هرگز فرو نخواهد نشست و پیروزی از آن مردم ستمدیده خواهد بود» مرگ را بی‌باکانه پذیرا شد.

مرگ فرحناز برای دیگر زندانیان سیاسی چنان سنگین بود که علیرغم شرایط خفقان نمی‌توانستند بغض و اشک‌شان را در خلوت خویش پنهان دارند. آن‌ها ضرب و شتم و حبس انفرادی را پذیرا شدند تا یاد فرحناز را به طور جمعی گرامی بدارند. به همت زندانیان دسته گلی که از کاغذ درست شده بود بر جای خالی فرحناز گذاشته شد و یادش را گرامی داشتند.

هنگامی که خبر مرگ او به بیرون از زندان رسید، یاران او نفرت‌شان نسبت به دشمن عمیقتر شد. یاران او اشک و اندوه را به نیرو تبدیل نمودند و عزم‌شان را برای باز‌سازی گروه استوار کردند. بی‌شک مقاومت قهرمانانه فرزندان مردم که در سخت‌ترین شرایط به آرمان‌های ملی وفادار ماندند و الهام زنان و مردانی گشته که پیگیرانه شمشیر انتقام را تیز می‌کنند تا با سرنگونی نظم کهنه و ارتجاعی، جهانی نوین و مبارزی بسازند.

 

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر