از بچگی عاشق برونتهها بودم. البته عاشق رمانهایشان، ولی همینطور شیفتهٔ این بودم که از ماجرای نوشتهشدنشان سر در بیاورم: داستانهایی به قلم سه دخترِ یک کشیش، که در خانهای شلوغ در روستایی دورافتاده در شمال انگلیس زندگی میکردند.
شارلوت، امیلی، و آن برونته قرار بود دخترانِ مطیع و فداکار عصر ویکتوریایی باشند. آنها در بچگی مادرشان را از دست دادند، و بعد دو خواهر بزرگترشان هم بهخاطر وضعیت بدِ مدرسه مریض شدند و مردند. (شارلوت هم در همان مدرسه بود ولی کمکی از او برنمیآمد، و وقتی ماجرایش را در رمانِ «جین ایر» نوشت، قدری از شدتِ فاجعه کم کرد، چون حقیقتِ ماجرا چنان تکاندهنده بود که کسی باور نمیکرد.)
این سه خواهر و برادرشان برانوِل مجبور بودند روی پای خودشان بایستند. آنها برای خودشان دنیاهایی خیالی به اسم انگریا و گوندال ساختند ــ با ترسیم نقشه و شخصیتهای غریب؛ و با کاغذپارههایی که به زحمت به هم میدوختندشان، کتابهای مینیاتوری مینوشتند.
جای تعجب ندارد که این سه زن، که زندگیهای آشفته و ناکامی داشتند و همگی هم در جوانی مردند (امیلی در ۳۰ سالگی، آن در ۲۹، و شارلوت در ۳۸ سالگی)، داستانهایی آنچنان بزرگ و پرحجم و آشوبزده درباره عشق و بیعدالتی و سبک زندگی نوشتهاند.
برونتهها حتی در دوران بزرگسالی حس اعجاز خود را از دست ندادند و با محیط همنوا نشدند و غیرعادی ماندند. زندگی و کارِ برونتهها نشانیست از این واقعیت که مرزی برای تخیل نیست.
راهنمای پیش رو به شما کمک میکند تا به دنیاهای مسحورکنندهای که برونتهها میساختند وارد شوید.
بلندیهای بادگیر (۱۸۴۷)، امیلی برونته
تنها رمانِ امیلی است و احتمالا بهترین نقطهٔ شروع باشد؛ این برجستهترین رمانِ برونتههاست که عشق توفانی و ابدی و محکوم به فنا را در محیطی طبیعی و وحشی به تصویر میکشد. کَتی ارنشاو دخترکی بازیگوش است که وقتی پدرش پسرکی یتیم و ژنده به اسم هثکلیف را به خانه میآورد، زندگیاش برای همیشه عوض میشود. این دو از هم قابل جدا کردن نیستند و روز و شب در دشتها پرسه میزنند. ولی وقتی کتی بزرگ میشود، به او فشار میآورند تا با مردی اسم و رسم دار ازدواج کند. انتخابِ دختر نابودش میکند و هثکلیف را وادار به انتقام از نسل بعد میکند. شاید در نگاه اول به نظر برسد دربارهٔ عشق است، اما بیشتر دربارهٔ وسواس عاطفی و رفتارِ جامعه با غریبههاست. داستانی ناخوشایند و پرتلاطم اما مهیج است، و مولفانِ اندکی توانسته باشند نیمهٔ تاریک عشق را بهتر از این مکاشفه کرده و به تصویر کشیده باشند.
جین ایر (۱۸۴۷)، شارلوت برونته
دلیل اینکه این را گزینهٔ دوم گذاشتم این بود که شاید ملموسترین رمانِ برونتهها باشد. در نگاه اول شاید به نظر برسد «جین ایر» صرفا داستانِ دختر خوب و یتیمی است که با رئیسش عروسی میکند، ولی این اصل ماجرا نیست.
جین دختری یتیم است که فامیلِ بیرحم و مسئولانِ فریبکار و حیوانصفتِ مدرسه مدام به او گفتهاند که یاغی است و آخرش هیچی نمیشود. ولی او جسورانه و سرسختانه راه خودش را پی میگیرد. او در خانهای گوتیک و ترسناکْ معلمِ سرخانه میشود: عمارتی با برج و بارو، اتاقهای ممنوعه، اسرار تاریک، خندهٔ عجیب شبانه، آتش و نورهای مرموز. ولی بزرگترین ماجرا، ماجرای انتخابِ او بین عشق و حرمت نفس است.
اگنس گری (۱۸۴۷)، آن برونته
این رمان را آن برونته پیش از «جین ایر» نوشته بود ولی بعدتر منتشر شد و هیچ وقت به اندازهٔ «جین ایر» مورد توجه قرار نگرفت. ضمن اینکه با بقیهٔ آثار برونتهها خیلی متفاوت است و برای همین هم این کتاب را گزینهٔ سوم گذاشتم.
این داستان هم ماجرای یک معلم سرخانهٔ فقیر و ساده است که زندگیاش سر و سامان میگیرد. ولی تمرکز کتاب بر داستاِن عشقِ اگنس نیست، بلکه روی حرفهٔ اوست. بچههایی که اگنس به آنها درس میدهد شرورند. اولین کارش این است که لانهٔ جوجههای پرندهای را خراب کند تا از شکنجهٔ شاگردانِ وحشتناکِ خود نجاتشان دهد. اما بعد کارفرمای او خود را به هر دری میزند تا دخترانش را شوهر دهد: به هرکسی که بشود، از جمله مردان سنبالاتر و مسئلهدارتر، مشروط بر آنکه پولدار باشند. اگنس همهٔ اینها را با بیرحمی تماشا میکند. مثل این است که جین آستن بدجنس شده باشد. برای همین وقتی اگنس عاشق میشود، ماجرا متاثرکنندهتر میشود. اینجا نمایشِ احساسی در کار نیست. کل داستان را بدون استفاده از جلوههای بصریِ اضافی میتوان تبدیل کرد به فیلم.
مستاجر عمارتِ وایلدفل (۱۸۴۸)، آن برونته
این رمان در زمان انتشار خود جنجالی بود؛ دربارهٔ زنیست که از شوهرِ بدرفتارِ خود جدا میشود تا زندگیِ تازهای در قالب مادری مجرد و هنرمند برای خودش شروع کند. که تغییری جانبخش است. و شاید دربارهٔ کتابی که مدام از زندگی با یک الکلیِ خودویرانگر میگوید، امری غریب باشد.
بارقهای از گوتیک اینجا هست ــ مثلا زنقهرمانِ مرموز، خانهٔ مخروبه، قرار و مدار در خلنگزارهای بادزده، و باغچههای زیبا اما ترسناک ــ اما این رمان در واقع نقدی آگاهانه به «جین ایر» و «بلندیهای بادگیر» است. آن برونته میخواست بداند چرا خواهرانش مردانِ خشن و دائمالخمر را آنقدر جذاب نشان میدادند. برای همین خواست ذهنیتِ ویکتوریایی دربارهٔ اینکه زن باید فرشتهٔ خانه باشد را نابود کند.
ویلت (۱۸۵۳)، شارلوت برونته
لوسی اسنو، قهرمانِ آخرین رمانِ شارلوت، آدمی مملو از خشم و شهوت و آرزوست. ولی همیشه سعی میکند احساساتش را سرکوب کند. او برای هیچکس حتی خواننده، سفرهٔ دلش را باز نمیکند. این را گزینهٔ آخر گذاشتم چون آخرین کتابِ برونتهها بود و این حس را میدهد که به دستِ یک بازمانده نوشته شده است. شارلوت این را بعدِ از دست دادنِ برانول، امیلی و آن نوشت، و یادآورِ رمانهای قبلیِ برونتههاست.
زنقهرمانِ داستان یعنی لوسی هم بازماندهٔ مصیبتیست که دربارهاش حرف نمیزند. او به شهرِ ویلت (شهری خیالی شبیه بروکسل) سفر میکند تا زندگیِ خودش را بسازد. شغلِ معلمی پیدا میکند، دو بار عاشق میشود، و به تدریج از کنترلِ نفسش کم میکند و باز هم عاشق میشود؛ اما همانقدر عاشقِ کارش هم هست. «ویلت» شاید پیچیدهترین رمانِ برونتهها باشد که خشمی تدریجی در خود دارد و با آتشبازی به پایان میرسد (هم واقعی هم استعاری).
***
اگر باز هم دلتان برونته میخواهد…
برونتهها آثار زیاد دیگری دارند اما آثاری هم هست که بعدها با الهام از کارِ آنها نوشته شد.
«دریای پهناور ساراگوسا» (۱۹۶۶) به قلم جین ریس، نویسندهٔ انگلیسیِ اهل کارائیب، داستانیست که به صورتِ پیشدرآمدی بر رمانِ «جین ایر» تصنیف شده است.
رمانِ «نلی دین» (۲۰۱۵) نوشتهٔ آلیسون کِیس، «بلندیهای بادگیر» را از نگاهی دیگر به تصویر کشیده است. در این کتابْ خدمتکارِ خانه به قهرمان داستان بدل میشود و بعد معلوم میشود که او هم مثلِ کتی زندگیِ متلاطمی داشته است. چه از «بلندیهای بادگیر» خوشتان بیاید یا نه، از این رمان لذت خواهید برد.
«دنیای جهنمی» (۱۹۶۰) اثر دافنه دوموریه، تلاشیست برای حفظِ آبروی برانول (برادرِ برونتهها). دوموریه علاقهٔ شدیدی به برونتهها داشت که همین الهامبخش برخی از ماندگارترین رمانهایش شد. برانولی که دوموریه به تصویر میکشد، فقط یک آدمِ دائمالخمر نیست بلکه یک رویاپرداز است، و این کتابیست معرکه در بابِ لذتها و خطراتِ قوهٔ تخیل.