خوشبختانه رشدی این بار هم از ترور جان به در برد. هنوز برای بسیاری سوال است که چهطور نویسندهای هدفِ چنین خشونتی میشود. واقعیت این است که آثار او جایگاه ادبیات را تغییر داد، الهامبخشِ نسلهای متعدد نویسندگان شد، و در عین حال، از اختلافات عمیقی رونمایی کرد.
لحن رواییِ سلمان رشدی، خودمانی و مرموز و زباندرشت است. گاهی مغرور، گاهی خودمخرّب. سبک بیانش بهنوعی هم چالهمیدانی است و هم لفظِقلم. او روایتگرِ مدرنیتهٔ هند است ــ با غافلگیریهای خارقالعاده و تفاصیلِ زندگی شهریاش.
رشدی این تلاقیِ اضداد را چنان چیرهدستانه استعمال کرد که قواعدِ عرصهٔ ادبیاتِ جهان را به هم زد. آثار او از جمله پانزده داستان (دوازده رمان، دو کتابِ کودکان و یک مجموعهٔ داستانکوتاه) و یک گلچینِ ناداستان (شامل جستارها، خاطرات و سفرنامهها)، نگاهِ خوانندگان و نویسندگان غربی را از مرکز ثقل ادبیات جهان یعنی شمالِ آتلانتیک به سوی دیگری معطوف کرد.
آثار اولیهٔ او، نقدِ ادبیات را بازتعریف کرد و دورانِ پسااستعمار را به عنوان یک حوزهٔ مهم تحقیق آکادمیک در کانون آن قرار داد. جسورانهترین نوآوری او این بود که تاریخ کلانِ کشور و داستانهای کوچکِ مردمان عادی را به هم پیوند زد ــ و این کار را با اقتباسِ تکنیکِ «رئالیسم جادویی» از آمریکای لاتین برای جنوب آسیا انجام داد.
بیشترِ جنجالهای مربوط به رشدی در اواخر دههٔ ۱۹۸۰ و اوایل ۱۹۹۰ شکل گرفت، که بعضی از بهترین کتابهای او هم در همین مقطع منتشر شد.
در این نبشته، برخی از مهمترین آثار او را معرفی میکنیم تا الهامبخشِ نسلی تازه از خوانندگانِ مولفی باشد که خیلیها او را بزرگترین صدای ادبیاتِ عصرِ خود میدانند.
آثار اولیه
رمان پرطرفدار او، «بچههای نیمهشب»، منتشرهٔ ۱۹۸۱، که برندهٔ جایزهٔ بوکر هم شد، در ژانرِ رئالیسم جادویی نوشته شد؛ ژانری که امر خیالی و امر واقعی را در قلمرویی ساختگیْ کنار هم قرار میدهد. قهرمان کتاب، «سلیم سینایی» در رأسِ نیمهشبِ پانزدهم اوتِ ۱۹۴۷ به دنیا آمده، که به او قدرتِ تلهپاتی بخشید.
نیمهشبِ پانزدهِ اوت در واقع لحظهای بود که هندوستان، بهقولِ اولین نخستوزیرش، جواهر لعل نهرو، «چشم به نور و آزادی گشود». ولی استقلال هندوستان از انگلیس منجر شد به تجزیهٔ دردناک و خشونتبار کشور به دو ملت جدید پاکستان و هند. «بچههای نیمهشب» هوشمندانه این تناقضات را از طریق شخصیتِ سلیم و تاریخچهٔ خانوادهاش به تصویر میکشد.
با تقسیمِ هندوستان، پاکستان خود را موطنی برای مسلمانان این کشور اعلام کرد. سلیم در خانوادهای مدرن در بمبئی به دنیا آمده؛ درست مثل سلمان رشدی؛ و این افراد بر اساس تقسیمبندیِ جدید باید به پاکستان نقل مکان میکردند. ولی رمان صراحتا نشان میدهد که سلیم به بمبئی تعلق دارد ــ شهری متشکل از گروههای متنوع و مخالف اما در حال همزیستی.
در پسِ جلوهٔ ادبیِ رمان، یک تراژدیْ پنهان است. رشدی از داستان استفاده میکند تا واقعیتی عمیقا شخصی را فاش کند: یعنی پیامدِ تصمیمِ خانوادهاش به ماندن در هند ــ کاری که بسیاری دیگر از مسلمانانِ هند کردند.
سلیم به عنوان یک مسلمان هندی، در واقع همزادِ رشدی است. رشدی از این قهرمانِ خندهدار و داستانی حماسی استفاده میکند تا تشکیلِ مسلمانانِ هند بهصورتِ اقلیتی دائمی در کشوری سکولار را همزمان جشن بگیرد و هم عزا.
رمان بعدی رشدی یعنی «شرم» (۱۹۸۳)، انتقادی تند علیهِ آنهاییست (از جمله اعضای خانوادهٔ خودش) که پاکستان را انتخاب کردند ــ کشوری که رمانْ آن را در منجلابِ فساد، شهوت، پدرسالاری و خودبیزاری نشان میدهد.
«آیات شیطانی»
رشدی همواره مجدّانه بر خداناباوریِ خود اصرار کرده است، ولی در آثار داستانی او، دو دین که از قدیم شبهقارهٔ هند را اشغال کردند حضوری عمیق دارند: اسلام و آیین هندو.
رمانِ «آیات شیطانی» که در ۱۹۸۸ منتشر شد، تولدِ اسلام را با تاثیرِ تاریخیِ انگلیس بر مهاجرانِ برآمده از مستعماراتِ قبلیاش، در هم میآمیزد. این رمان، رویا و واقعیت را، و امرِ مقدس و نجس را از اعتبار ساقط میکند.
شخصیتها در زمان و مکانْ پس و پیش میشوند، و تولدِ اسلام با تولدِ عصرِ پسااستعمار در هم تنیده میشود. بهقول رشدی، «بدعت وارد دنیا میشود». اما حتی تخیلِ بی حد و حصرِ او هم پیشبینی نمیکرد که این رمان چه پیامدهایی خواهد داشت.
«آیات شیطانی»، یادآورِ ظهورِ اسلام از بطنِ بیابان و نظامِ قبیلهای و چندخداپرستیست که مشخصهٔ عربستانِ پیشااسلام بود.
طعنه آنکه این رمان دربارهٔ بازسازیِ نفْس از طریق مهاجرت است، اما غضبِ مسلمانانِ مهاجرِ انگلیس را برانگیخت؛ آن هم به خیالِ خودشان بابتِ کفرگویی دربارهٔ محمد، بنیانگذارِ اسلام. با بالاگرفتنِ تنشها در دنیا، در سال ۱۹۸۹، آیتالله خمینی رهبر دینی و سیاسیِ وقتِ ایران فتوای قتلِ رشدی را صادر کرد. در نتیجه، رشدی بیش از یک دهه مخفیانه زندگی میکند که شرح آن را در خاطراتِ تاثیرگذارش در «ژوزف آنتون» منتشر کرده.
مناقشهای که در پی انتشارِ «آیات شیطانی» شکل گرفت، طرز فکر ما را دربارهٔ نسبتِ مدرنیته با سکولاریسم عوض کرد.
جهانِ پسافتوا
رشدی دو رمانِ بزرگِ دیگر دربارهٔ اسلام در هند، نوشت: «آخرین آهِ عربِ مغربی» (۱۹۹۵)، که اسلام در هند را با ریشههای آندلوسیِ آن پیوند میدهد، و «شالیمارِ دلقک» (۲۰۰۵)، که بر نقش اسلام در مناقشهٔ کشمیر دست میگذارد. ولی تمایزِ روشنی بین تخیلِ زباندرشتانهٔ دورانِ پیش از فتوا و حالتِ اعجابآلود و پیچیدهٔ داستانهای بعدیِ او وجود دارد.
رشدی در کتابِ «هارون و دریای قصهها» (۱۹۹۰)، عواقبِ فراگیرِ فتوای قتل را پیشگویی میکند. این داستانِ کنایهآمیز، ماجرای خاموشکردنِ صدای قصهگویی به اسم «رشید» به دستِ زورگویی به اسمِ «ختمشد» است؛ ختمشد «سلطانِ خاموشی و دشمنِ سخن» است؛ و «هارون» پسرِ رشیدِ قصهگو تلاش میکند صدای پدر را به او برگرداند.
حملهٔ خشونتبار اخیر به رشدی (که با هفتادوپنجمین سالگرد استقلال هند و پاکستان همزمان شده) از عواقب همان فتواست. بسیاری از مردم آسیا و دنیا که با شخصیتهایی شبیهِ «ختمشد» مبارزه میکنند، از این واقعه متاثر شدهاند چون خود را در موقعیتِ هارونهای زمان میبینند.
اما مناقشهای که در پی انتشارِ «آیات شیطانی» شکل گرفت، همینطور طرز فکر ما را دربارهٔ نسبتِ مدرنیته با سکولاریسم برای همیشه تغییر داد.