دورنمات از مهمترین نویسندگان آلمانی قرن بیستم است. اما مجموعه شرایط دست به دست هم داد تا آنچنان که باید قدر نبیند. گویی سرنوشت هر نویسنده آلمانی بوده که زیر سایه برشت بماند. بخشی از ماجرا هم شاید برمیگردد به تاثیر و تاثر سینما و تئاتر بر هم و ظهور نویسندههای آمریکایی مثل تنسی ویلیامز، آتور میلر و ادوارد آلبی که فیلمنامههای اقتباسی بسیار موفق از نمایشنامههاشان، حضور دیگران را کمرنگتر کرد.
اما دورنمات در ایران این اقبال را داشت که توسط یکی از اولین کارگردانان تئاتر مدرن معرفی شود. حمید سمندریان نمایشنامههای او را ترجمه و اجرا و به جامعه تئاتری معرفی کرد. «ملاقات بانوی سالخورده»، «بازی استریندبرگ»، «رمولوس کبیر» و «ازدواج آقای میسیسیپی» در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شده و از این نظر بخت با آقای دورنمات یار بوده است.
این روزها «ازدواج آقای میسیسیپی» به میزانسن «احسان فلاحتپیشه» در سالن اصلی در حال اجراست. صرف انتخاب این نمایشنامه در دورانی که به جرات؛ اوج محافظهکاری همهجانبه در اجراهای حرفهای تئاتر است، عمل جسورانهای است. کارگردانها یا سراغ «مارتین مکدونا»ها میروند (که نویسنده بسیار قابلی است) یا سراغ نیل سایمون و اریک امانوئل اشمیت و ماتئی ویسنییک، یا معجونهای مختلفی به نام شکسپیر بینوا. آنها که مد روز هستند، کم پرسوناژند و میشود از لابهلای خطوطتشان شوخیهای جنسی و جنسیتی کرد و تیکه پراند.
کمدی دورنمات اما چیز دیگری است؛ هر چه هست، بفروش نیست. به گفته خودش از تکرار تراژدی حاصل میشود. دورنمات هم میراثبر اکسپرسیونیم آلمانی است و هم فاصلهگذاری برشتی. چیزهایی که گویی در ژن آلمانهاست. گروه «ازدواج آقای میسیسیپی» به خوبی این دو مهم را درک کردهاند. از دورنمات و سبک و سیاقش میگویم، به این جهت که معلوم کنم کجا ایستادهایم و چگونه وارد دنیای اجرا شویم. ایدههای بصری اجرا بدون شلوغکاری و خودنمایی در راستای ایدههای نمایشنامه است. این جمله دیگر نخنما و از فرط استفاده مبتذل بهنظر میرسد، اما همچنان و شاید شدیدتر موضوعیت دارد.
امروز خلاقیت به خرق عادت تقلیل یافته است و «خلاقیت برای خلاقیت» غایت است. عملی که یک روز خلاقانه بود، جای خلاقیت را گرفته است. مثلا روزی «پشتک و وارو» حرکتی نو در تئاتر بوده و امروز هر کس میخواهد نوآوری کند، حرکت تکراری «پشتک و وارو» را به خورد تماشاگر میدهد. زیاده نگویم؛ در این اجرا همانطور که باید، گریم و لباس و دکور اغراقآمیز است. اغراقی در خدمت اجرا و محتوا. شما ممکن با دیدن تصاویری از اجرا با خود فکر کنید باز هم یکی از آن اجراهایی که صورت آدمهایش سفید است و بیجهت آرام حرکت میکنند، اما اشتباه است.
این اجرا جایی است که به درستی از این گریم استفاده شده است. اما نقطهقوت بیچون و چرای اجرا در کار بازیگران آن است. خصوصیات ویژه بازیگری تئاتری علی فلاحتپیشه و محمدصادق ملک و رویکرد اجرایی کارگردان در هماهنگی کامل هستند و به این دو این اجازه را میدهد که تواناییهای خود را در بالاترین استاندارد در خدمت اجرا درآورند. بدون شک بخشی از بازیگری تکنیک و مهارت است. نیاز به آموزش و پرورش مدام دارد. آموختن این مهارتها یک چیز است و پرورش و ارتقای آن به یک عمل هنری، چیزی دیگر؛ چیزی که نسبت مستقیم با زمان دارد.
بیجهت نیست که در نمایشهای شرقی، آموزش بازیگر از سنین کودکی آغاز میشود. این بازیگران به مرز پختگی رسیدهاند و این تجربه بیدریغ را در اختیار اجرا و مخاطب قرار میدهند. همچنین باید از موفقیت محمدرضا مالکی در اجرای تیپ سیاستمدار گفت. بازی تیپ بازی کلیشه نیست، اتفاقا تبحر زیادی میطلبد. بازیگر باید توقع مخاطب از یک تیپ را برآورده کند و مطابق با ذهنیات او باشد و در عین حال بدیع باشد و محمد رضا مالکی به خوبی از عهده این کار بر آمده است. یک آَشنای تازه.
گروتسک حاصل یک تضاد حل نشده است. این تضاد نه در اثر هنری، که درون مخاطب شکل میگیرد. او نمیداند باید بخندد یا گریه کند یا بیخیال باشد. مخاطب هر زمان که تکلیفش با کمدی یا تراژدی بودن یک اجرا یا یک لحظه از اجر معلوم شد، تاثیر گروتسک از بین میرود. انرژی انباشته شده مخاطب به صورت شلیک خنده یا اندوه تخلیه میشود و گروتسک میمیرد. کارگردان با مهارت تمام کل اجرا را در آستانه نگه میدارد و بازیگران در تمامی لحظلات در این مرز نامشخص حرکت میکنند. به نظر من ویژگی مشخصه «ازدواج آقای میسیسیپی» موفقیت در همین موضوع است.
با توجه به میزان مرگ و خیانت و جنایت و شورش در این نمایشنامه و دیگر آثار دورنمات، میشود دورنمات را از پیروان شکسپیر نامید. میخواهم از نکته استفاده کنم و دیگر غافلگیری اجرا، یعنی شباهت «دکتر» را به «ادگار» در نمایش «شاهلیر» یادآور شوم. طراحی بازی دکتر و نحوه میزانسنش، او را تلفیقی از «ادگار» و «دکتر» نشان میدهد که این شخصیت را پیچیدهتر و جذابتر میکند.