ادبیات، فلسفه، سیاست

f35

تکامل قدرت‌های بزرگ؛ چگونه مفهوم ابرقدرت تغییر کرد

جورج فریدمن | ژئوپولیتیکال فیوچرز

هیچ دلیل طبیعی وجود ندارد که مانع تکامل نظامی کشورهای کوچک شود، چون اندازه دیگر عامل تعیین‌کننده نیست. و کشورهای کوچک‌تر هم می‌توانند به قدرت‌های بزرگ تبدیل شوند: کشورهایی تعیین‌کننده و خطرناک.

تکامل قدرت‌های نظامی یکی از قدرناشناخته‌ترین تغییرات ژئوپولیتیک امروز دنیا است. طی قرن بیستم، قدرت نظامیْ در یدِ کشورهای بزرگ بود. ماشین‌ها در میدان نبرد غالب بودند، و تولیدکردن این ماشین‌ها، سوخت‌شان و مهماتی که مصرف می‌کردند، مستلزم دسترسی به مقادیر انبوه و پیچیده‌ای از مواد خام بود. و این‌ها خود به انبوهی از کارگران نیاز داشت ‌ــ‌ همین‌طور مسکن و غذا برای آن‌ها.
اقتصادی با این مقیاس می‌بایست تعداد بسیار زیادی کشتی و هواپیما و تانک و همه جور دیگر تجهیزات جنگی تولید کند ‌ــ‌ اما همزمان به یک اقتصادِ دایرِ خارج از اقتصادِ جنگ نیاز داشت تا ملزومات ضروری زندگی مردم را تامین کند، و بخصوص، روحیهٔ ملت را هم حفظ کند.
‌‌

اهمیت مقیاس و منابع

میادین جنگْ سیاه‌چاله‌های مصرف‌اند. هر کشوری می‌تواند هواپیما یا تانک بسازد یا مردان را به مسلخ جنگ بفرستد، ولی جنگ‌ها را کشورهایی بُردند که قدرت تولید تعداد انبوهی از هواپیما و تانک، و جایگزین‌کردن‌شان را داشتند ‌ــ‌ همین‌طور قدرتِ تجدید نیروهایی که جای سربازان مرده را پُر کنند.

کشورهای کوچک نمی‌توانستند در جنگِ پُرشدت وارد شوند چون منابعش را نداشتند. بنابراین، تعریف ابرقدرت عبارت بود از کشوری با جمعیت بزرگ، با سیستم کشاورزی‌ای که شکمِ جمعیتش را سیر کند و منابع معدنی‌ای که سلاحش را تامین کند. با توجه به مرگ و ویرانی‌ای که دشمن می‌توانست تحمیل کند، کلید قدرت نظامی عبارت بود از اندازهٔ جمعیت و منابعی که در اختیار داشت. ضمنا باید کشوری پهناور می‌بود که منابعش توزیع شده باشد تا اگر ناحیه‌ای به دست دشمن تصرف شد، این به معنای تصرف تمام مناطق کشور نباشد.
‌‌

اهمیت تخصص فنی

موضوع مهم دیگر این‌که کشورهای موفق در جنگ به تخصص نیاز داشتند. هواپیماها، کشتی‌های جنگی و تانک‌ها باید طراحی و ساخته می‌شد، و طراحی آن‌ها مستلزم روزآمدسازی مداوم در واکنش به تکاملات تکنولوژیک دشمن بود. این یعنی قدرت‌های بزرگ تعداد زیادی از متخصصانِ طبیعتا کمیاب داشتند.
‌‌

افزایش کیفیت و دقت

بعد از جنگ جهانی دوم، فقط آمریکا و شوروی پتانسیل جنگ به عنوان ابرقدرت را داشتند (که بعدا چین هم به آن‌ها اضافه شد). پیش از جنگ، قدرت‌های کوچک‌تر، مثل آلمان، انگلیس، فرانسه و ژاپن را هم می‌شد قدرت‌های بزرگ محسوب کرد، ولی در نهایت، آن‌ها یا شکست خوردند یا وارد یک ائتلاف شدند.

در سال‌های میانی، تکنولوژی نظامی به‌شدت تکامل یافت. زمانی برای شلیک ۲۰ یا ۲۵ کیلو مواد منفجره به سمت موضع داشمن، لازم بود یک تانک ۴۰تنی را ۳۰۰۰ کیلومتر حمل‌ونقل کرد. اولین حملهٔ هوایی انگلیس آن‌قدر نادقیق بود که آلمان‌ها نفهمیدند هدفِ انگلیسی‌ها کجا بود. کشتی‌ها نمی‌توانستند دورتر از خط افق را ببینند ‌ــ‌ که ناوگانِ در حالِ تقرّبِ دشمن را شناسایی کنند. برای تجسس در عمق خاک دشمن باید هواپیماهای مخصوصی به پرواز در می‌آمد.

تضاد کار در این‌جا بود که هر چه سیستمی ابتدایی‌تر بود، منابع بیشتری برای نگهداری‌اش لازم بود. هر چه نسبت به محیط آگاه‌تر و هدایتش دقیق‌تر، مصرفش هم کمتر بود. مثلا ماهواره می‌تواند مکان دشمن را آشکار کند، و مهماتِ دارای سیستم هدایت خودکارِ داخلیْ حملاتِ دقیقی انجام می‌دهند. و ماهواره‌های جدیدی وجود دارد که به کلاس تازه‌ای تعلق دارند. با افزایش دقت، یک نیروی نظامی به مهمات کمتری نیاز داشت. تمرکز نیروی انسانی در میدان نبردِ فعالْ کمتر شد و به سمت مدیریت اطلاعات نظامی و تکنولوژی‌های نوآورانه و سریع رفت. جنگ دیگر نیازمند جمعیت انبوه نبود، و دیگر به مصرف مقادیر عظیم مواد خام نیاز نداشت.
‌‌

مدل نوظهور جنگ؛ کلاس جدیدی از کشورها

این تحولْ پیامدهای ژئوپولیتیکِ بزرگی داشت. حالا دیگر کشورهای کوچک و خیلی کوچک هم می‌توانند واقعا بجنگند ‌ــ‌ خصوصا علیه ارتش‌هایی با مدل‌های قدیمی‌تر که دقت و بُردِ کشورهای کلاس جدید را ندارند. این کشورهای کوچک از عمق‌محوری به زمان‌محوری شیفت کردند. قبلا هر چه کشوری فضای بزرگتری داشت، فضای بیشتری برای توزیع منابع داشت. در مدل نوظهور جنگ، هر چه کشورها زمان بیشتری دارند که بتوانند به خطرات واکنش نشان دهند، موثرتر عمل خواهند کرد. این یک تکاملِ منفرد نیست، بلکه بیشتر مجموعه‌ای از تکاملات تکنولوژیک است: از تجسس ماهواره‌ای گرفته تا تسلیحات دوربردِ خودهدایت‌گر تا سیستم‌های ضدموشکی خودکار.

این تکامل را مشخصا در اسرائیل می‌توانیم ببینیم. ارتش اسرائیل که ابتدا بر اساس تسلیحات فرانسوی و بعد آمریکایی ساخته شد، حالا خودش توانمندی‌های بومی‌ای دارد که می‌تواند به دیگران بفروشد. این سیستم‌ها حول این اصل طراحی شده‌اند که به خطر انداختنِ جانِ سربازانْ امری ممکن اما نادر است، و نیروی غیرانسانیْ عنصر غالب در استراتژی نبرد. اسرائیل در این استراتژی تا نهایت پیش رفته است، ولی می‌توان آن را در جاهایی مثل امارات و سنگاپور هم دید. در نتیجه، این کشورها قدرت سیاسی بین‌المللی خود را در مناطقی بسیار دورتر از آن‌چه که در دوران قبل انتظار می‌رفت اعمال می‌کنند. تکنولوژی‌های جدید به قدرت‌های کوچک امکان می‌دهد با قدرت‌های بسیار بزرگ‌تر درگیر شوند. هستهٔ این نیرو تکنیسین‌هایی است که سیستم‌ها را نگهداری و روزآمد می‌کنند ‌ــ‌ به این ترتیب، به کسری از نیروی انسانی بر اساس تعریف قدیمی قدرت‌های بزرگ نیاز است.

البته که ارتش‌های انسانی کماکان حیاتی هستند. اما تغییر و ورود به طرز فکر جدید اجتناب‌ناپذیر است. مثلا اسرائیل نفوذ منطقه‌ای عظیمی دارد، ولی تکنولوژی‌اش نمی‌تواند علیه یک نیروی عظیم از نوع قدیمیْ دفاعِ کاملی باشد. ضمنا حفظ یک فرهنگ نظامی قدیمی و همزمانْ آفرینش مدل‌های جدید، می‌تواند باعث بروز بحران در آن فرهنگ و البته بودجهٔ کشورها می‌شود. تکنولوژی جدید به تنهایی کافی نیست.

اما تکامل در راه است، و این یعنی تعریف ابرقدرت هم عوض خواهد شد. روسیه توقع داشت اوکراین را با سلاح‌های قدیمی شکست دهد. این‌طور نشد. پس روسیه باید ارتش خود را ارتقاء دهد. بقیهٔ ابرقدرت‌ها هم اگر می‌خواهند نیروی نظامی کارآمدی داشته باشند باید همین راه را بروند. هیچ دلیل طبیعی وجود ندارد که مانع تکامل بقیه شود، چون اندازه دیگر عامل تعیین‌کننده نیست. و کشورهای کوچک‌تر هم می‌توانند به قدرت‌های بزرگ تبدیل شوند: کشورهایی تعیین‌کننده و خطرناک.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش