نویسنده شدن برای دختری که در خانهٔ محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) به دنیا آمده باشد، امر بعیدی نیست؛ خاصه که این دختر علاقمند به ادبیات، در میانه راه خواندن و نوشتن و دیدن و آموختن، جلال را ببیند و آل قلم؛ آل احمد بشود.
زوج «سیمین و جلال» از دید من، در شمار معدود زوجهای هنرمندی قرار دارند که هریک راه خود را جدای از دیگری – با نگاهی به دستاوردهای آن دیگری – امامتفاوت به لحاظ روش و منش داستاننویسی پیمودند و هر دو نیز به نوبهٔ خود از نویسندگان موفق و شاخص دوران خود بودند.
البته که نمیتوان منکر تاثیرات هر یک بر اندیشهها و آثار فرهنگی دیگری شد. همان طور که جلال سیمین را اولین خواننده و نقد کننده داستانها (و نوشتهها)ٔ خود میداند؛ بی شک تاثیر جلال نیز بر روند داستان نویسی و حتی ترجمههای سیمین هویدا است.
در «سووشون» رمان تحسین شده سیمین دانشور، تاریخ را به عینه میبینیم. زری (شخصیت زن رمان) ایران است. ایستاده در مدار جهان، ایستاده در تندباد حادثه. زیبا، تنها، قوی، مظلوم. ایران به گاهِ جنگ جهانی دوم. هستی (شخصیت اول رمان جزیره سرگردانی) نیز ایران است. ایران به گاهِ پیش از انقلاب، جوان و پر شر و شور و تر و تازه و سودایی.
هستی، مراد و سلیم هر یک گوشهای از تاریخند که زمانهٔ آن دوره را به تصویر میکشند. قسمتی عریان از تاریخ، همانقدر زیبا، همانقدر جذاب همانقدر طغیانگر. همانگونه که باید آبستن آنچه که روی میدهد؛ باشد. «ساربان سرگردان» اما، خودِ سیمین است که دست ایران را میگیرد تا از صحراهای خشک عبور دهد. ساربان سرگردان دوره به اوج رسیدن و باز شدن چشم های رویایی جوانی بود.
کوه سرگردان (با تضاد عجیب نامش و نمادی از استحکام که سرگردان است) آخرین حلقهی این سه گانه بود و ما منتظر بودیم ببینیم
آیا قرار است بزرگسالی و میانسالی «هستی»، میانسالی ایران باشد؟ آیا قرار است در آیینهی صورت «هستی»، آنچه بر ایرانمان رفته و خواهد رفت را ببینیم؟
پایان این داستان نوشته نشد. سیمین پیش از آنکه کوه سرگردانش را برساند به ساحل امن، در زمستان سال ۱۳۹۰ پس از تحمل دوره ای از بیماری، چشم از جهان فروبست.
در چنین روزی برماست که به پاسداشت داستانهای نگفتهای که در رگ دستان اولین بانوی داستاننویس ایرانی جا ماند و نگاشته نشد؛ بایستیم و داستان نذر کنیم.