sakhidad-hatif-e1483464414841-2

طنز آموزش «شکل دگر خندیدن» است

مصاحبه با سخیداد هاتف، طنزنویس اهل افغانستان

مولانا جلال الدین می‌گفت: «عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن». می‌توان به جای آن عشق «طنز» هم گذاشت. در نظر من، هدف طنز همان آموزش «شکل دگر خندیدن» است. به این معنا که شما در طنز چیزهایی را به دیگران نشان می‌دهید که دیگران احتمالا نتوانسته‌اند ببینند؛ اما طوری نشان می‌دهید که دیگران وقتی آن را می‌بینند خنده شان می‌گیرد.

طنز نشانه‌ای از وجود آزادی بیان در جامعه تلقی می‌شود، اما همزمان تنها شکل نوشتار و یا گفتاری است که در نبود آزادی بیان قادر است بهتر از دیگر قالب‌های ادبی به مسائل مهم اجتماعی بپردازد. طنز می‌تواند خواننده یا شنونده به تبسم (و یا قهقهه) و همزمان به تفکر وادارد. واژه طنز در فارسی به معنای طعنه زدن است و معادل انگلیسی این واژه، Satire، از نام نوعی تئاتر در یونان باستان است که در آن هنرپیشه‌ها خود را به شکل «ساتیر»، مخلوق افسانه‌ای نیم‌انسان و نیم‌بز درمی‌آوردند و به اجرای نمایش‌‌های کمدی می‌پرداختند. اما هدف از طنز چیست؟ آیا هر نوشته‌ «خنده‌آوری» را می‌توان طنز گفت؟ آیا با تمرین می‌توان طنزنویس شد؟ این سوال‌ها را از سخیداد هاتف، طنزنویس اهل افغانستان پرسیده‌ایم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نبشت: هدف طنز از نظر شما چیست؟

مولانا جلال الدین می‌گفت: «عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن». می‌توان به جای آن عشق «طنز» هم گذاشت. در نظر من، هدف طنز همان آموزش «شکل دگر خندیدن» است. به این معنا که شما در طنز چیزهایی را به دیگران نشان می‌دهید که دیگران احتمالا نتوانسته‌اند ببینند؛ اما طوری نشان می‌دهید که دیگران وقتی آن را می‌بینند خنده شان می‌گیرد. با وجود این، این خنده فقط یک قهقهه سرخوشانه نیست. با این خنده، مایه‌ای از تأمل و نگرانی و حتی خشم و درد نیز همراه است. و این همان چیزی است که طنز را به «شکلِ دگر خندیدن» پیوند می‌دهد و آن را از جوک و مسخره‌گری محض جدا می‌سازد. معنای این سخن این نیست که ژانرهای خنداننده دیگر کم ارزش‌اند. فقط می‌خواهم حد طنز را روشن کنم. ژانرهای آگاهی بخش زیادی در حوزه ژورنالیسم و ادبیات و تحلیل سیاسی و علمی و فلسفی داریم. کار طنز هم گسترش آگاهی است. امتیاز طنز این است که «آگاهی شاد»می‌دهد. یعنی هم آگاهی می‌دهد هم می‌خنداند. در ضمن، از آنجا که آدمی به هرچیزی نمی‌خندد، طنز برای این که طنز بماند طنزنویس به ناگزیر پیوسته در گوشه‌های بدیع رفتار انسانی و کژی‌های نه چندان آشکار زندگی فردی و جمعی دقت می‌کند و از این جهت افق دید ما را نیز بازتر می‌کند. 

چرا طنز را انتخاب کرده‌اید؟

من ذهنی تحلیل گرا دارم و گلاویز شدن با استدلال‌ها برایم جذاب است. اما هر وقت که «دلیل تراشی» به جای استدلال متین می‌نشیند، احساس می‌کنم که برای جنگیدن با این دلیل تراشی‌ها سخن گفتن در قالب طنز موثرتر است. به همین خاطر، طنز را دوست دارم. 

نبشت: قوت طنز را در رسیدن به هدفش،‌ در مقایسه با قالب‌های دیگر نوشتاری، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

طنز هم مثل دیگر قالب‌ها و ژانرها گاهی موثر است و گاهی ناکارآمد. وارونه سازی و کج‌نمایی و اغراق سه ابزار پرکاربرد در طنز است. طنزنویس این ابزارها و ابزارهای دیگر را به کار می‌گیرد و وضعیت‌هایی خلق می‌کند که قرار است مخاطب طنز از درون آن وضعیت‌های وارونه و کج و مبالغه‌آمیز بتواند یک وضعیت واقعی را بهتر ببیند. اما  حاصل کار همیشه همان چیزی نیست که طنزنویس اراده می‌کند. ممکن است مردم خود همان وضعیت طنزی را به جای وضعیت واقعی بگیرند. ممکن است مخاطب فقط با پاره‌های خنده آور یک طنز بخندد و به اصطلاح پشت گپ اصلی نگردد. یکی از مشکلات جدی بر سر راه طنز این است که گاهی تمام کامیابی یک طنز بسته به فهمیده شدن یک مفهوم است و همان یک مفهوم توسط مخاطب فهم نمی‌شود. در نتیجه کل طنز ناکام می‌شود. مثلا من یک بار نوشتم که هوا سرد است و یک بخاری ِ صحیح دارم و کاش یک صحیحِ بخاری هم می‌داشتم که با آن بخاری را روشن می‌کردم. اگر کسی نداند که «صحیح ِ بخاری» یک کتاب است (کتابی مذهبی) کل این بازی بخاری صحیح و صحیح بخاری هیچ می‌شود. همین طور شد. بسیاری گفتند این یعنی چه؟ 

نبشت: نوشتن یک طنز درباره یک رویداد سیاسی دشوارتر است یا یک تحلیل؟‌ و چرا؟

نوشتن طنز آسان‌تر است (البته برای طنزنویس). چرا که حاشیه خطا یا میدانِ کج‌اندیشی در طنز بسیار فراخ‌تر است. در طنز کسی گریبان شما را نمی‌گیرد که چرا جمعیت فلان ولایت را ده برابر زیاد گفتی یا چرا اسم فلان حزب را آوردی در حالی که چنان حزبی اصلا وجود خارجی ندارد. تحلیل سیاسی این آزادی‌ها را ندارد. البته طنزی که پختگی لازم را نداشته باشد، نویسنده ی خود را رسوا می‌کند. 

نبشت: شاخصه‌های اصلی سنجش کیفیت طنز چیست؟‌

به نظر من، برای سنجش کیفیت یک طنز باید دید که اول آن طنز مخاطبان را می‌خنداند یا نه. دوم، آیا در آن طنز آگاهی تازه یا زاویه دید تازه‌ای نسبت به زندگی انسانی هست یا نیست. سوم، زبان و تکنیک لازم را دارد یا ندارد. طنزی که نتواند تبسمی بر لب مخاطب بیاورد یا بر نگاه ِ روزانه و طرز دید عمومی‌اش نسبت به مسایل انسانی و مشکلات اجتماعی چیزی نیفزاید، یا زبان و بیان محکم و جمع و جوری نداشته باشد، کیفیت نازل تری خواهد داشت. 

نبشت: آیا ویژگی‌های پذیرفته‌شده‌ای برای تعیین کیفیت یک طنز وجود دارد؟‌

نمی‌دانم در این زمینه معیاری عمومی و جهانی هم وجود دارد یا نه. 

نبشت: طنز «بد» وجود دارد؟ چه تاثیری برروی کلا ادبیات طنز می‌تواند بگذارد؟

بلی. شعر بد داریم، داستان بد داریم، نوحه بد داریم، مهندسی بد داریم و طنز بد هم داریم. اتفاقا طنز بد در یک جامعه عقب مانده خواهان دارد. دیده‌ایم که  بعضی افراد به یک جوک بی‌مزه درباره ملا نصرالدین چنان می‌خندند که به قول خودشان نزدیک است گرده‌اشان بکفد. من نمی‌توانم توضیح دهم که در این حالت‌ها چه اتفاقی برای آن افراد می‌افتد. اما خبر دارم که افراد باسوادتر و جهان دیده تر به جوک‌های ملا نصرالدین نمی‌خندند یا به آن شدت نمی‌خندند. این در من این گمان را تقویت می‌کند که عقب ماندگی فرهنگی ( یا هر نوع عقب ماندگی) فضا را برای رشد طنزِ بد مساعدتر می‌سازد. تا آنجا که شاید طنز می‌میرد و همان جوک جای طنز را می‌گیرد. 

نبشت: آیا در نوشتن طنز خودسانسوری می‌کنید؟

بلی. مخصوصا خیلی وسواس دارم که در طنزهایم ارجاعات جنسی نباشند و نیایند. در زمینه‌های دیگر سعی می‌کنم خودسانسوری‌ام  کم باشد.

 نبشت: آیا گاهی نکته بامزه‌ای به ذهن‌تان رسیده که به خاطر اجتناب از آزردگی دیگران آن را ننوشته باشید؟

این گونه موارد زیادند. همین دو ماه پیش موردی پیش آمد که می‌خواستم با کلمه ی «کربلایی» شوخی کنم. در میان بعضی از مردمان افغانستان «بلایی» به معنای جن است. کربلایی می‌شد جن ِ کری که به خاطر کر بودن یک عالم ماجرای خنده آور خلق می‌کند. اما فکر کردم که یکی از دوستان ناشنوای ما شاید این را توهینی به نقص بدنی ناشنوایان بداند و آزرده شود. 

نبشت: فکر می‌کنید هر کسی بتواند طنزنویسی را با تمرین بیاموزد؟

این دو جواب دارد: یکی نمی‌دانم و دیگری نه نمی‌تواند. نمی‌دانم،‌از این رو که در این زمینه اطلاعات علمی و تخصصی ندارم. واقعا نمی‌دانم که آیا می‌توان با تمرین طنزنویس شد یا نه. شاید تحقیقات علمی در این زمینه‌ها یافته‌های مشخصی داشته باشند که من از آن بی‌اطلاعم. این که می‌گویم نه، هر کسی نمی‌تواند با تمرین طنز نویس شود، برداشت و تجربه خودم هست. گمان من این است که هرچند افراد زیادی در مقطعی از عمر خود شروع می‌کنند به شعر گفتن و طنز نوشتن و موسیقی نواختن و…، شمار کمی در این عرصه‌ها به سطح درخشانی می‌رسند. علتش شاید این است که ساختار ذهنی و روانی بعضی افراد از همان سال‌های آغازین زندگی با بعضی از این رشته‌ها بیشتر همخوان می‌شوند و در بعضی این اتفاق نمی‌افتد و تمایل و استعدادشان به سوی حوزه‌های دیگر می‌رود. شرایط اقتصادی، محیط جغرافیایی، سفر و تحصیل و عوامل دیگر هم حتما دخالت دارد.

نبشت: شاید خیلی‌ها تصور کنند که نوشتن یک «نوشته خنده‌آور»خیلی هم سخت نیست. شاید همین تفکر است که باعث شده طنزی که در رسانه‌های افغانستان منتشر می‌شود،‌ پخته و ظریف نباشد. چه توصیه‌هایی دارید برای علاقه‌مندان به نوشتن طنز؟

در کل تصور عمومی درباره نوشتن همین است. بسیاری پیش از آن که عملا قلم به دست بگیرند و بخواهند چیزی بنویسند، فکر می‌کنند که نوشتن کار سختی نیست. اما هنگامی که شروع می‌کنند به نوشتن، متوجه می‌شوند که این کار هم با صد مشقت همراه است. نوشتن طنز هم سخت است. خیلی سخت‌تر از نوشتن مثلا یک گزارش. چرا که شما باید پیشاپیش بدانید که چه چیزی می‌تواند مردم را بخنداند و این را نمی‌دانید. یعنی چیزی خلق می‌کنید که خودتان درباره درستی یا تاثیرگذاری‌اش مطمئن نیستید. اگر بتوان یک توصیه مفید در این زمینه ارائه کرد این است که کسی که می‌خواهد طنزنویس شود باید پیوسته بنویسد. هیچ راه دیگری برای طنزنویس شدن وجود ندارد. بعد از مدتی آدم در می‌یابد که این کاره هست یا نیست.

 

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر