a hero

نگاهی به «قهرمان» فرهادی

گلن کنی | راجر ایبرت

صرف‌نظر از تفاوت‌های اجتماعی سطحی بین اروپا و آمریکا و شرق، «قهرمان» با دست گذاشتن روی ساختارهای حاکم بر تعاملات انسانی، این واقعیتِ ترسناک را نمایش می‌دهد که چه‌طور، به قول معروف، پول همه چیز را عوض می‌کند…

اصغر فرهادی در فیلم جدید خود «قهرمان»، بدون آن‌که بالای منبر برود، به درس‌های اخلاقی گیرا و ناخوشایند می‌پردازد. البته اریک رومر کارگردان فرانسوی هم همین کار را می‌کرد ولی حکایات ظریف و پندآمیز خود را در قلمروی عشق و سکس شکل می‌داد. حتی فیلم «جدایی» فرهادی محصول ۲۰۱۱ که یک درام زناشویی بود، بیش از آن‌که درگیر امور شهوانی باشد به اخلاقیات نسبی/موقعیتی می‌پردازد. فیلم قبلی فرهادی «همه می‌دانند» با بازی خاویر باردم و پنه‌لوپه کروز در اسپانیا فیلم‌برداری شده بود، ولی «قهرمان» در ایران فیلم‌برداری شده است ‌ــ‌ جایی که معضل زندانیان مالی و بدهکار امری شایع است.

***

رحیم شخصیت محوری داستان ‌ــ‌ که عنوان فیلم نهایتا به‌شکل طعنه‌آمیزی به او اشاره دارد ‌ــ‌ از ابتدای فیلم از همین زندان می‌گریزد؛ البته او فراری نیست، در مرخصی است. (در فضای آنلاین از این فیلم انتقاد شد که بند زندانیان مالی را جای نسبتا راحتی نشان داده است.)

او در روزهای مرخصی نقشه‌ای هم برای آزادی خود دارد. امیر جدیدی که نقش او را بازی می‌کند، لبخند دلنشینی دارد، ولی وقتی قیافهٔ ناراحت و شرمسار به خود می‌گیرد، شبیه نسخهٔ لاغرتر جیک جانسون می‌شود ‌ــ‌ قیافه‌ای که کسانی که رحیم را فریبکار می‌دانند خوش ندارند. در هر حال او انرژی‌ای دارد که بیننده را به موفقیتش علاقمند می‌کند.

در مورد نقشهٔ رحیم: راستش، ذره ذره به آن پی می‌بریم، ولی اصل نقشه یک کیف دستی گمشده است که تعداد قابل توجهی سکهٔ طلا در آن است. وقتی رحیم و دوست‌دختر وفادارش فرخنده (با بازی سحر گلدوست) سکه‌ها را قیمت می‌کنند، مایوس می‌شوند. ارزش کل آن‌ها خیلی کمتر از مقداری‌ست که او به بهرام (محسن تنابنده) بدهکار است؛ ضمن این‌که بهرام تضمین مطمئن برای پرداخت بقیهٔ پول می‌خواهد. رحیم برای تامین ضمانت سراغ فک و فامیلش رفته است.

تماشاچی مطمئن نیست که اتفاق بعدی ناشی از عذاب وجدان است یا ثمرهٔ یأس از شکست نقشه ‌ــ‌ به‌خصوص این‌که همه شواهد نشان می‌دهد نقشهٔ او جواب نمی‌دهد. ولی رحیم تصمیم می‌گیرد به جای آن‌که محتویات کیف را نقد کند، آن را به صاحبش برگرداند.

این‌جا یک حماسهٔ «ثواب و کباب» شروع می‌شود که نوآوریِ آن در این ابهامِ بیننده است که نمی‌داند عملِ انجام‌شده اساسا چه‌قدر کار خیر بوده است. رئیس زندان که آدم فرصت‌طلبی است از کارهای رحیم باخبر می‌شود و موضوع را رسانه‌ای می‌کند و داستانی عامه‌پسند را به آن‌ها می‌فروشد.

یک شورای محلی و خیریهٔ مرتبط با آن، به داستان علاقمند می‌شوند و نوعی سیرک شکل می‌گیرد که برای رحیم لذت‌بخش است ولی بهرامِ بی‌رحم را گیر انداخته است. قیافهٔ تنابنده که موقع تماشای احترام و علاقهٔ عمومی به رحیم، چنان محکم دست به سینه زده که انگار با دیلم هم نمی‌شود آن‌ها را از هم جدا کرد، یکی از بهترین بازی‌های فیزیکی است که امسال خواهید دید.

هر چه بیشتر مردم به داستان رحیم علاقمند می‌شوند، حفره‌های بیشتری آشکار می‌شود. و دامی که انگار خودش گسترده‌تر می‌شود (به‌رغم این که در واقع همه تصمیمات احتمالا بد را خود رحیم گرفته)، عملا روحیهٔ پسرِ رحیم را خراب می‌کند؛ پسرش به‌خاطر مشکل تکلّمش، برای خالقان داستانِ پراحساس رحیم، به مهره‌ای جذاب بدل شده است.

فرهادی داستانِ خود را با شتابِ قابل‌تحسینِ معمولِ خودش و بدون هیچ خطایی در کادربندی یا صحنه‌پردازی، فیلم‌برداری می‌کند و کات می‌زند. با وجود این، فیلم‌نامه آن‌گونه که دوست دارد بی‌نقص نیست. حین تماشای فیلم مدام این‌طور حس می‌کردم که فرهادی انواع پیامدهای ناخوشایند داستان را برای رحیم نوشت، بعد دام‌هایی که او معمولا در آن‌ها می‌افتد را اصلاح کرد، تا به فیصلهٔ نامعلومِ داستان که مشخصهٔ آثار فرهادی است دست پیدا کند.

ولی برای دست گذاشتن روی ساختارهای حاکم بر تعاملات انسانیْ صرف‌نظر از تفاوت‌های اجتماعی سطحی بین اروپا و آمریکا و شرق، «قهرمان» این واقعیتِ هولناک را به خوبی نمایش می‌دهد که چه‌طور، به قول معروف، پول همه چیز را عوض می‌کند.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر