دوستی تعریف میکرد که یکی از استادان زبان فارسی که دوست داشت برای هر لغتی یک ریشه فارسی پیدا کند، میگفت واژه «ویسکی» در اصل «و سه یکی» بوده، چرا که «سه قسمت آن الکل است که با یک قسمت آب قاطی شده است»!
شوخی نیست. این یک نوع تفرعن فرهنگی و زبانی است که در ایران ما خیلیها به آن مبتلا هستند. حتی میشود گفت یک نوع بیماری است، یک «بیماری زبانی» که هم خودتان تصور میکنید و هم به دیگران القاء میکنید که «ریشه بسیاری از لغات زبانهای دیگر از فارسی است». چرا؟ احتمالا بعضیها میخواهند زبان خودشان را از زبان دیگران باستانیتر، غنیتر و بهتر، و بدین ترتیب خودشان را به همان ترتیب اصیلتر، با فرهنگتر و والاتر از دیگران نشان دهند.
این بیماری و بیماریهای دیگری که به طور خلاصه به آنها هم اشاره خواهم کرد، مثل جوشهای صورت دوره بلوغ، زمانی پیدا شد که ایران همراه با حکومت، روشنفکران و نویسندگانش تازه از آوار جنگ اول جهانی و خطر تلاشی و تقسیم بین روسیه و انگلیس خلاص شده بود و با رضاشاه میخواست دولتی ملی، مرکزی و معاصر ایجاد کند. به این خاطر نیازمند سیاست «یک ملت، یک زبان» بود و از همه امکانات منطقی و حتی غیرمنطقی استفاده میکرد تا زبان مشترک و ملی ایران نو، یعنی فارسی را غنی و قدرتمند نماید و آن را باستانی نشان دهد و تحکیم بخشد. اینطور بود که ایران باستان را به عرش اعلی بردند و از آن یک دوره تخیلی و رویائی ساختند که فقط در بهشت میتواند موجود باشد.
اما اگر روزی، روزگاری این طرز تفکرها و سیاستها لازمه دوران بود و آنگونه تندرویها از سر ناگزیری بود، امروزه دیگر آن کارد به جای آنکه ما از آن استفاده کنیم، دست خود ما را میبرد. در ثانی: این قبیل «بیماریهای زبانی» مخصوص ما ایرانی جماعت هم نیست.
همزمان با دوره رضاشاه، از زمان آتاترک در ترکیه هم با همان انگیزههای قابل فهم دوره رضا شاه و سیاست «یک ملت، یک زبان»، ترکی تنها زبان تدریس، تحصیل، مطبوعات و مکاتبات ترکیه شد و برای تحکیم آن، سیاست هائی در پیش گرفته شد که از روشهای دوره رضا شاه هم تند روتر بود. سیاستی بنام «تئوری آفتاب زبان» (Güneş Dil Teorisi) سیاست رسمی دولت شد که مدعی بود ریشه و اصل همه زبانهای دنیا ترکی است که از آسیای مرکزی نشئت گرفته است. این تئوری از بس که غیر قابل دفاع بود، بعد از مدتی مسکوت گذاشته شد. فرهنگستانی نوتاسیس بنام «تورک دیل کورومو» شروع به «پاکسازی» کلمات عربی و فارسی از ترکی کرد و مانند ایران نویسندگان و زبانشناسان «ملیتچی» شروع به تبلیغ و استدلالاتی مثلا از این قبیل کردند که اصل و ریشه کلمه «کولتور» (فرهنگ) که در اکثر زبانهای اروپائی موجود است، از ترکی (دقیقترش از ترکی چغتائی یعنی اوزبکی و فعل «کل-تور-ماق» بمعنی آوردن، گتورماق) است که در یک لغت چغتائی از سال ۱۸۸۲ میلادی درج شده است! حتی روایت قریب به یقین موجود است که این ادعا را خود آتاترک مطرح کرده بود.
اما این گونه کج اندیشیها و تندرویهای دوره رضاشاه و آتاترک در ایران و یا ترکیه در مقابل نقش عظیمی که آنها هردو در تاریخ کشورهای خود ایفاکردهاند، یقینا کاهی است بر کوهی – و چیزی که ما امروزه باید با خونسردی از آن درس بگیریم، و نه اینکه اینگونه کجاندیشیها را، که دیگر لزوم و نقش تاریخی ندارد و قابل توجیه نیستند، به صورت فردی و گروهی ادامه دهیم.
یک پدیده دیگر که جزو «بیماریهای زبانی» است، مداخله جبری حکومت و دستگاههای اداری در روند طبیعی رشد زبان از طریق امر و نهی در مورد کاربرد واژگان، ملغی اعلام کردن یک عده لغات به اتهام داشتن منشاء خارجی و به زور رایج نمودن یک عده لغت «خودی» ولی اکثرا ساختگی جدید به جای آن به اصطلاح «کلمات خارجی» است. مجریان این سیاست هم این را «پاک سازی» زبان از واژگان زبانهای «غیر خودی» مینامیدند. البته به کمک همین نویسندگان و دانشمندان لغات بسیاری که محصول دوران معاصر هستند، ایجاد و رایج شدهاند، مانند یخچال، هواپیما و یا دانشگاه. بیشک بدون این کوشش و خلاقیت روشنفکران و نویسندگان ایران، امروزه فارسی ما در بیشتر موارد از این واژگان که حالا دیگر خودی شدهاند، محروم میماند. این که امروز شما برای تعبیرها و مفاهیم جدیدی مانند کامپیوتر و یا هلیکوپتر به طور آزمایشی تعابیر فارسی ایجاد کنید و در صورت استقبال مردم در کاربرد روزانه از آن تعابیر جدید استفاده کنید، چیزی طبیعی است. یک رشته لغات دیگر مانند آسانسور و یا میکروسکوب از زبانهای اروپائی وارد زبان ما و دیگر زبانها شده و جا افتاده و بدین ترتیب «خودی» شدهاند. اما چرا باید لغات و تعابیری مانند «کتاب» و یا «مدرسه» را که ما هزار سال است استفاده میکنیم و مشکلی با آنها نداریم، عوض کرده به جای آنها تعابیر و واژههای ساختگی بگذاریم؟ این لغات چه اصلشان عربی و ترکی و سانسکریت باشد و چه تاتی و پهلوی، همه «مال ما» هستند و تبدیل به واژگان طبیعی فارسی امروزی شدهاند. در زمان پهلوی و بخصوص اوایل رضاشاه این کار رواج بسیاری داشت. اما نظر به این که اکثر این لغات به اصطلاح غیر خودی منشاء عربی داشتند و دارند، با واژگان نو و «خودی» جایگزین شدند که برخی از آنان رایج شد و برخی دیگر «نگرفت.» در دوره جمهوری اسلامی «اهل نظر» از این گونه تلاشها دست شستند.
یک مرض دیگر مربوط به زبان که اتفاقا با همین به اصطلاح «پاکسازی» زبان هم مربوط است، رقابت بر سر این موضوع است که واژگان کدام زبان بیشتر «ناب» یعنی «خودی» است و فرهنگ لغات کدام زبانها بیشتر منشاء زبانهای خارجی دارد. در ایران بعضی فارسیزبانهای عوام گیر دادهاند که ترکی آذری در اصل «زبان نیست» بلکه «مخلوطی از زبانهای خارجی است». از سوی دیگر بعضی ترک زبانان عوام هم از سر عناد میگویند فارسی بیشتر از نصفش عربی است. البته با این ادعاها نه آن طرف و نه این طرف نیت بحث علمی ندارند، بلکه تنها میخواهند طرف مقابل را نفی کنند و به این طریق برای زبان خود با این ترتیب امتیازی ساختگی قائل شوند. این نوع رقابتها و «زبان من پاکتر است» گفتنها، درست مثل این است که کودکی بگوید «پدر من خوشهیکلتر و پولدارتر از پدر توست.» در حالیکه تا صد سال پیش بی شک سهم لغات عربی، هم در فارسی و هم در ترکی به مراتب بیشتر از امروز بود، امروزه منشاء اصلی حدود چهل در صد واژگان هم فارسی و هم ترکی از عربی و یا زبانی دیگر است (فارسی بیشتر کلمات عربی دارد و ترکی هم از عربی و هم از فارسی لغت گرفته است، در حالیکه میزان لغات فارسی و ترکی در عربی به دلایلی که این نوشته جایش نیست، بسیار پائین است).
ولی واقعا دیگر نمیتوان واژگانی مانند «کتاب» و «آقا» و یا «سینما» را به صرف اینکه ریشه اصلی و گذشته این کلمات فارسی نیست، از زبان «اخراج» کرد، چرا که نه فقط «کتاب» و «آقا» از هزار و یا صدها سال به اینسو، بلکه لغات جدیدتری مانند «تلفن» و «فیلم» هم در همین ۷۰-۸۰ سال اخیر دیگر «خودی» و «مال ما» شدهاند. در زبانهای انگلیسی و یا آلمانی هم امروزه کسی نمیداند، علاقهای هم ندارد بداند که افعال تجویز کردن، توصیف کردن و نوشتن یعنی prescribe, describe, schreiben, beschreiben از لاتین و مصدر «نوشتن» یعنی scriber است، همچنانکه ریشه دهها هزار واژه زبانهای اروپائی یا از لاتین است و یا از یونانی. ولی این امر امروزه نه برای ایتالیائیها که وارثان زبان و فرهنگ لاتین هستند و نه برای یونانیها مدال افتخاری است و نه برای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی زبانها دلیلی برای احساس عقده حقارت و انگیزهای برای «پاکسازی» زبانشان از لغات لاتین و یونانی.
نمیدانم دیدهاید یا نه، یک کمدی آمریکائی هست بنام «عروسی یونانی» که در آن پدر زن یونانی یک جوان آمریکایی، سر هر فرصت به داماد آمریکائیاش فخر فروشی میکند و میگوید: «ریشه همه کلمات همه زبانهای دنیا یونانی است. تو هر مثالی میخواهی بزن، تا من ربشه یونانی آن را بگویم!!» بعد هم واقعا برای هر لغتی چیزی پیدا میکرد و میگفت: «البته با تغییر زمان و مکان، کمی عوض شده»!
اگر ادعاهای زبانشناسمابانه بعضی از ماها مثل این کمدی آمریکائی صرفا برای تفریح و تفنن بود، مشکلی نبود. امامسئله در اینجاست که بعضیها از این فرصت برای رجز خوانیهای خودستایانه، و حتی بدتر، افشاندن بذر توهین و تحقیر نسبت به دیگر زبانها و فرهنگها، و از آن هم بدتر، تخریب زبان خود سوء استفاده میکنند.