خرید توییتر از سوی ایلان ماسک امتحانیست برای موضعگیری در اکوسیستم آنلاین: برای بعضیها این یعنی سپیدهدمی تازه برای آزادی بیان در پلتفرمی که دیدگاههای ناخوشایند را سانسور میکند. برای عدهای دیگر، این یعنی تصاحب یک فضای عمومیِ باارزش به دست یک الیگارش هوسباز و غیرپاسخگو.
در این ماجرا، هم حمایتِ افراطی و هم وحشتزدگی زیاد بوده است، ولی این واکنشها مایهٔ انحراف از موضوع اصلی میشود. هرچند نمیتوان پیشبینی کرد که ماسک با توییتر چه خواهد کرد (خودش گفته که تعدیل محتوا را نرمتر خواهد کرد و الگوریتم آن را منتشر خواهد کرد، ولی هنوز نمیتوان در این دو مورد قضاوت کرد)، ولی معنای خریدِ او معرّف بسیار روشنتر است: نقطهعطفی بزرگ در روند انتقال از فرهنگِ متمرکز نخبگان سرشناس به سمت دنیایی غیرمتمرکزتر، و پرهرجومرجتر، با توزیعِ بیشتر قدرت.
در این چارچوب، جر و بحث دربارهٔ آزادیِ بیان و پاسخگوییْ میتواند ما را از اصل موضوع منحرف کند. وقتی جف بیزوس در سال ۲۰۱۳ واشنگتن پست را خرید، چنین وحشتی وجود نداشت. همینطور در مورد مالکیت وارنر برادرز دیسکاوری بر سیانان یا مالکیت کامکست بر اماسانبیسی. ولی چرا دربارهٔ ماسک اینقدر جار و جنجال وجود دارد؟
این هیجانات دو دلیل دارد. یکی به خود ماسک بر میگردد، یعنی: تصور عمومی از شخصیت او و روابطش. محافل نخبهٔ رسانهای و ترقیخواه معمولا او را خطرناکتر از جک دورسی و مارک زاکربرگ و جف بیزوس میدانند؛ نه به این خاطر که او ثروتمندتر یا قدرتمندتر است، بلکه چون او از نظر فرهنگی با آدمهای «بدنام» زیادی سر و کار دارد ــ از دلالان ارزهای دیجیتال گرفته تا افراد جنجالی دست راستی.
دلیل نگرانیها دربارهٔ ادعای «آزادی بیان مطلق» از سوی ماسک هم همین برداشت است که گروههای حقوق بشری هشدار دادهاند میتواند منجر به سِیلی از نفرتپراکنی آنلاین شود. ولی آزادیِ بیانِ مطلق، گذشته از خوب یا بد بودنش، بعید است محقق شود. اجماع عمومی این است که محیطهای آنلاینِ مدیریتنشده ــ به خاطر وجود اوباش مجازی و مزاحمتها ــ بههیچوجه قابل کنترل نیستند، و همهٔ مدیران شبکههای اجتماعی مجبورند نوعی غربالگری یا سانسور را اعمال کنند. نگرانی واقعی آن است که ماسک چه نوع بیانی را آزاد خواهد یا نخواهد کرد.
دلیل دوم برمیگردد به نقش ضعیف توییتر در حمایت از نخبگانی که قشر آنها رو به زوال است. در سالهای اخیر، توییتر مثل خود اینترنت به دو طیف گسترده منشعب شد: یک طیفِ «فرافرهنگ» که تشیل شده از نخبگان، یعنی دانشگاهیان و چهرههای مشهور و سیاسیون و ژورنالیستها، و یک طیفِ «فروفرهنگ» که تشکیل شده از تودهٔ اغلب ناشناس و خیالی و نامتجانس که خود را اپوزیسیونی در برابر نخبگانِ سنتی میدانند.
الان سالهاست که فروفرهنگهای رِدیت و ۴چن و دیگر محیطهای آنلاین باعث شده گفتمان محترمانه و حرفهای آنلاین راحت نباشد. ضمنا تواناییِ فروفرهنگ در بسیجِ تودهٔ کاربرانِ ناشناس برای مقابله با صداهای بلندترِ فرافرهنگ، باعث شده فرهنگ رسانهایِ حاکم متزلزل شود.
این جریان را میتوان در منازعهٔ اخیر بین تیلور لورنز ژورنالیست واشنگتن پست و حساب توییتریِ «Libs of TikTok» مشاهده کرد. تماشای این نبرد، خبر از تضعیفِ موضعِ فرافرهنگ میدهد. وقتی یک اکانتِ ناشناس آنقدر تاثیرگذار است که میتواند یک ارتشِ آنلاین را علیهِ ژورنالیستی که هویت او را افشاء کرده بسیج کند، این یعنی نخبگان مقدار زیادی از قدرتشان را از دست دادهاند.
توییتر از وقتی برچسبِ اکانتهای تاییدشده یا همان «تیک آبی» را معرفی کرد، شاید بهنحوی ناعاقلانه، این دودستگی را تشدید کرد. هدف این علامت این بود که نشان دهد یک اکانتِ پرطرفدار، واقعی هم هست. در عمل، برای کسانی که معتقدند توییتر به افرادِ مشهور خدمت میکنند و کاربرانِ تاییدنشده را خیلی راحت سانسور میکند، تیکِ آبی نشانهای ناخوشایند است. اما از طرف دیگر، تیکهای آبی با خشم و تمسخر انبوهی از اکانتهای تاییدنشده مواجه میشوند. شاهدی بر این واقعیت که شهرتْ احترام نمیآورد. بعضی از موفقترین آنها، مثلا ایلان ماسک و دونالد ترامپ، خودشان از طریق مخالفت با طبقهای که به آن تعلق دارند، طرفداران زیادی جلب کردهاند.
از نظرِ همطبقههای ماسک، مخالفتِ او با فرافرهنگْ رفتاری مایوسکننده یا حتی خیانتگرانه است، و برای همین هم خرید توییتر منجر به وحشت آنها شده است. اگر سالها پیش او میخواست چنین کاری کند، نیروی متمرکزِ نخبگانِ رسانه و دانشگاه و تجارت میتوانست مانع او بشود. بازیگرانِ این عرصه آنقدر به هم نزدیک بودند که میتوانستند متحد شوند و از فرافرهنگ دفاع کنند و ماسک را عنصر مخرب اعلام کنند و او را از جمع خود بیرون کنند. اما امروز ماسک توانسته به سبک ترامپ، ژستِ ضد-حاکمیت بگیرد و با اتخاذ یک وجههٔ ضد-نخبگانیْ حمایتِ فروفرهنگ را کسب کند. این حمایت برای از بین بردنِ هر گونه مخالفت از سوی فرافرهنگ کافی بوده است.
***
سالها بود که توییتر فلج شده بود. بعضی منتقدان به توییتر ایراد میگرفتند که چرا از اعتبار عظیم خود بهرهبرداری نمیکند، ولی در واقع این شرکت با مشکلات عمیقی روبهرو بوده است. توییتر سعی میکرد همزمان صدای فرافرهنگ و فروفرهنگ باشد، و اجازه دهد این دو با هم اختلاط کنند. در واقع برای برقراریِ ارتباطاتی که در فیسبوک و ردیت ممکن نبود، توییتر ارزش زیادی داشت، ولی همین باعث برزخِ توییتری شد. چون در عمل نمیشد هر دو فرهنگ را راضی کرد. وقتی ماسک دربارهٔ آزادی بیان یاوه میبافد، در واقع منظورش این است که: «توییتر بیشازحد به نفع نخبگان عمل میکرد؛ ولی من این کار را نمیکنم». ولی این به معنای آزادیِ بیانِ بیشتر نیست، بلکه صرفا به معنای تغییر جهت آن است.
اگر ماسک بلافاصله اجازه دهد دونالد ترامپ به توییتر برگردد، نقطهٔ عطفی در جنگهای فرهنگی امروز محسوب خواهد شد. نخبگانِ رسانهای از مدتها پیش گلایه داشتند که توییتر برای رفع مزاحمت و اطلاعات غلط کار چندانی نمیکند. برگرداندن ترامپ به توییتر یعنی دهنکجی به کسانی که از ترامپ متنفرند و کسانی که سخت تلاش کردند او را بیرون کنند. طنزش اینجاست که توییتر وقتی ترامپ را تعلیق کرد که او از این سکو برای رسیدن به ریاستجمهوری استفاده کرده بود. مثل انبیسی و سیانان، توییتر هم وقتی به جنگ ترامپ رفت که او دیگر از آنها بهرهبرداری کرده بود. این هم نمونهٔ دیگری از این واقعیت بود که توییتر دنبالهرو بوده نه پیشرو، و نتوانسته پایگاه اجتماعی وسیع و غیرقابل کنترل خود را راضی کند.
ماسک هم با همین مسائل مواجه خواهد شد. هرچند او تا امروز چندان مدیون فرافرهنگ نیست، ولی راضی نگه داشتنِ فروفرهنگ هم موضوع کماهمیتی نیست. او مثل ترامپ نیست که مدام به هوادارنش خوراک برساند؛ بلکه مجبور است بین فرقههای مختلفِ فروفرهنگ موازنهای ایجاد کند، چون آنها هم وقتی حس کنند نخبگان به حاشیه رفتهاند، با همدیگر درگیر خواهند شد. مطمئنا ماسک میفهمد که اینگونه جنگها به نفع او نیست. چون در این صورت، آیندهٔ توییتر با گذشته و حالش فرق چندانی نخواهد داشت: برزخی بیرونق، هرچند با تیکهای آبی کمتر.