معمولا مردم بیشازحد شک را به زندگی خودشان راه میدهند و کسانی که دیرهنگام و در سنینِ بالاتر به موفقیت میرسند، بیشتر با مشکلِ شک درگیرند. دلیل عقبافتادنِ آنها هم معمولا این است که تواناییهای خود را دستکم میگیرند و این مشکلات زیادی را برای آنها ایجاد میکند.
خبر خوب این است شک، باهمۀ بدنامی، میتواند ابزار شکوفایی باشد. اگر شک بهخوبی مدیریت شود، به افزایش عملکرد فرد کمک خواهد کرد. شک به پرسشگری و یافتنِ راهحلهای جایگزین کمک کرده، و کنجکاویِ ذهن را برمیانگیزد.
توصیۀ رایج دربارۀ مقابله با مشکلِ شک این است که برعکسِ آن عمل کنیم؛ یعنی از خودمان اعتمادبهنفس بیشتری نشان بدهیم، یا حتی در صورت لزوم گستاختر شویم. ولی این رفتار ممکن است باعث عزتنفسِ کاذب یا حتی بروز رفتارهای تحقیرآمیز شود. استفاده از ترفندهای پوشالیْ مدتِ زیادی جواب نخواهد داد؛ اینها اگر تبدیل به عادت شوند، در دورانِ خوشیْ موجبِ خودشیفتگی و در دورانِ سختی موجبِ افسردگی میشوند.
نکتۀ مهمی که باید همواره بهخاطر داشته باشیم این است که شک کاملا عادیست، و اشتباه است که فکر کنیم فقط ما دچار این مشکل هستیم. افراد مشهور، ستارگان موسیقی، دانشمندانِ برجسته و نوابغ شناختهشدۀ دنیا از این احساس ایمن نیستند.
بهترین روش برای مهارِ شک، چیزیست که کارشناسان به آن میگویند خودکارآمدی؛ به زبان ساده یعنی اعتمادبهنفسِ کافی برای رسیدن به موفقیت. اما جالب است که بهترین راه برای تقویتِ خودکارآمدی این است که با خودمان بهتر حرف بزنیم.
برای شکوفاشدن باید بیاموزیم که از شککردن نترسیم، بلکه آن را بهعنوان فرصتی طبیعی برای رشد و پیشرفت درنظر بگیریم. بهترین روش برای مهارِ شک، چیزیست که کارشناسان به آن میگویند خودکارآمدی، که به زبان ساده یعنی اعتمادبهنفسِ کافی برای رسیدن به موفقیت. اما همانطورکه در ادامه خواهیم دید، بهترین راه برای تقویتِ خودکارآمدی این است که با خودمان بهتر حرف بزنیم.
بنابه تعریفِ صاحبنظران، خودکارآمدی بهمعنی اعتمادبهنفسِ کافی برای رسیدن به موفقیت است. طی چند دهۀ گذشته، تحقیقات متعددی انجام شده که تاثیر مثبتِ حسِ خودکارآمدی را بر موفقیت شغلی و بهطورکلی موفقیت در زندگی ثابت کردهاند. اما چرا این احساس اینقدر مهم است؟ همۀ ما اهدافی برای خودمان تعیین میکنیم، ولی بعدا میفهمیم که عملیکردنشان اصلا ساده نیست. محققان دریافتند که خودکارآمدی نقش اصلی را در تحقق اهداف مردم بازی میکند؛ و این موضوع خصوصا درمورد کسانی که در سنین بالاتر به موفقیتِ دیرهنگام میرسند، صدق پیدا میکند. خودکارآمدی دو جنبۀ اساسی دارد: یکی مفهومِ استادی است و دیگری مفهومِ الگوبرداری. استادی بهمعنی مهارت در کارهاییست که به تحقق اهداف فرد میانجامد؛ مثلا برتری در یک رشتۀ ورزشی یا رهبری یک گروه؛ و الگوبرداری یعنی مشاهدۀ افرادی که شبیه ما هستند و به موفقیت رسیدهاند، و سرمشقگرفتن از آنها.
جالب اینجاست که بهترین راه برای تقویتِ خودکارآمدی، حرفزدن با خودمان است. البته همۀ ما در شرایط مختلف ـــ چه خوب، چه بد ـــ عادت داریم با خودمان حرف بزنیم و معمولا هم داریم یا با منتقدِ درونی یا با مشوقِ درونیمان گفتگو میکنیم. محققان و روانشناسان به این میگویند «خودگویه.» خودگویه به روابطِ ما با دیگران شکل داده و کمک میکند بر القائات فرهنگیِ منفی ـــ که ازطرف خانواده، دوستان یا جامعه تحمیل میشود ـــ غلبه کنیم.
دربارۀ رابطۀ خودگویههای مثبت با خودکارآمدی تحقیقات وسیعی انجام شده است. مثلا یکی از دانشگاههای یونان، دربارۀ تاثیر خودگویه بر دقتِ عملِ ورزشکاران تحقیقاتی کرده و معلوم شد ورزشکارانی که خودگویههای مثبت دارند، عملکرد ورزشی بهتری هم دارند، و اینکه اساسا خودگویههای انگیزشی باعث بهبود قابلتوجهِ خودکارآمدی هم میشوند. ضمنا، قدرتِ خودگویه در حوزههای خارج از ورزش هم اثبات شده است، ازجمله در حوزۀ مدیریت، آموزش، ارتباطات و غیره.
اما نکتۀ مهم دیگری هم وجود دارد، و آن اینکه نحوۀ خطابکردنِ خودمان در جریانِ خودگویهها، بسیار مهم است. در تحقیقاتِ دانشگاه میشیگان معلوم شده است افرادی که با خودشان مثل یک مخاطب حرف میزنند ـــ یعنی خودشان را به اسم صدا میزنند یا خود را «تو» خطاب میکنند ـــ درمقایسه با کسانی که خود را «من» خطاب میکنند، در شرایطِ استرسزا عملکرد بهتری دارند.
تحقیقات نشان داده افرادی که با خودشان مثل یک مخاطب حرف میزنند ـــ یعنی خودشان را به اسم صدا میزنند یا خود را «تو» خطاب میکنند ـــ درمقایسه با کسانی که خود را «من» خطاب میکنند، در شرایطِ استرسزا عملکرد بهتری دارند.
در یک تحقیقِ جالب، به شرکتکنندگان گفته شد که قرار است تا پنج دقیقۀ دیگر برای عدهای سخنرانی کنند. به نیمی از شرکتکنندگان گفته شد که برای کاهشِ اضطرابشان از جملاتی با ضمیرِ اولشخص استفاده کنند، یعنی مثلا بگویند: «چرا من اینقدر میترسم؟» و به نیمی دیگر از آنها گفته شد که خود را با ضمیرِ «تو» یا با اسمِ خودشان خطاب کنند، یعنی مثلا بگویند: «چرا تو اینقدر میترسی؟» یا «فلانی چرا اینقدر میترسد؟» بعد از این تمرینات، میزانِ خجالتزدگیِ شرکتکنندگان در جریانِ سخنرانی بررسی شد و معلوم شد آنهایی که از اسمِ خودشان استفاده کردند یا خودشان را «تو» خطاب کردند، خیلی کمتر دچار خجالتزدگی شده بودند؛ همچنین معلوم شد که سخنرانیِ این افراد، همراه با اعتمادبهنفسِ بیشتری بوده و تاثیرگذارتر هم بوده است.
مطابق این تحقیق، وقتی مردم با خودشان مثل شخصی دیگر برخورد میکنند، آنوقت از خودشان بازخوردهای مفیدتر و واقعیتری دریافت میکنند. دلیل این موضوع این است که با این کار، فرد از خودش فاصله گرفته و از دیدگاهِ شخص ثالث به خودش نگاه میکند. درواقع یکی از دلایل اصلیای که کمک میکند به دیگران مشورت بدهیم، این است که ما میتوانیم از بیرون به آنها نگاه کنیم. برای همین هم وقتی مثلا خودمان را «تو» خطاب میکنیم، خودمان را بهعنوانِ شخصی متفاوت درنظر میگیریم و میتوانیم توصیههای عملیتری ارائه کنیم.
پس دفعۀ بعد که با شَک و تردید یا هیجاناتِ منفیِ دیگر مواجهه شدید، و نیاز به حمایت و تشویق داشتید، سعی کنید خود را بهصورت ضمیرِ دومشخص یا سومشخص، یعنی «تو» یا «او» خطاب کنید. این به شما کمک خواهد کرد تا بهجای آنکه هیجانزده و تبعیضآمیز به خودتان نگاه کنید، با دیدی منطقی و عملیْ وضعیتِ خودتان را بررسی کنید.
نکتهای که نباید فراموش کنید این است که این نوع تشویق کلامی، به معنیِ لفاظیِ خوشبینانه و مداوم نیست و نباید باعث شود که به دام عقاید و توقعات غیرواقعی گرفتار شوید. موانع و اشتباهات را با چند جملۀ مثبت نمیتوان از بین برد. بلکه باید دربارۀ آنها تامل کرد و آنها را فرصتی برای یادگیری دانست. برای استفادۀ بهینه از خودگویه ـــ یا هر نوع تشویقِ کلامی ـــ باید عباراتی واقعبینانه بسازید که خودانگارهای واقعی در شما ایجاد کند.
ـــــــــــــــــــــــ
منبع: مجله تد