ادبیات، فلسفه، سیاست

india_persian

نابودی میراث فارسی هندوستان با غلبۀ زبان انگلیسی

ویلیام دالریمپل | ترجمه/تلخیص از تیم نبشت

شوانگ‌زانگ راهب بودایی چین، در قرن هفدهم طی سفری افسانه‌ای با گذر از بیابان گُبی و عبور از هیمالیا، به شهرهای مقدس بودایی در هندوستان رسید. سفر زیارتیِ شوانگ‌زانگ 17 سال طول کشید و حدود ده هزار کیلومتر راه بود. نوشته‌های او به‌روشنی نشان می‌دهد که تمدن‌های آسیایی، هندوستان را مرکز آموزشی جهان می‌دانستند. خصوصا دانشگاه‌های بزرگ هند مثل نالاندا و وکرم‌شیلا، با ده‌ها هزار طلبه، در آن زمان به اندازۀ آکسفورد و کمبریج و کتابخانۀ اسکندریه در زمان ما، مورد احترام بودند. درواقع طبق نوشته‌های او، مردم و فرهنگ‌های مناطق مختلف آسیا، عموما هندوستان را بیش از هر سرزمین دیگری تحسین می‌کردند.

شوانگ‌زانگ راهب بودایی چین، در قرن هفدهم طی سفری افسانه‌ای با گذر از بیابان گُبی و عبور از هیمالیا، به شهرهای مقدس بودایی در هندوستان رسید. سفر زیارتیِ شوانگ‌زانگ 17 سال طول کشید و حدود ده هزار کیلومتر راه بود. نوشته‌های او به‌روشنی نشان می‌دهد که تمدن‌های آسیایی، هندوستان را مرکز آموزشی جهان می‌دانستند. خصوصا دانشگاه‌های بزرگ هند مثل نالاندا و وکرم‌شیلا، با ده‌ها هزار طلبه، در آن زمان به اندازۀ آکسفورد و کمبریج و کتابخانۀ اسکندریه در زمان ما، مورد احترام بودند. درواقع طبق نوشته‌های او، مردم و فرهنگ‌های مناطق مختلف آسیا، عموما هندوستان را بیش از هر سرزمین دیگری تحسین می‌کردند.

از قرن دوم پس از میلاد، تقریبا به‌مدت هزار سال هندوستان تمام جوانب تمدن خود را صادر می‌کرد. در این دوره، بقیۀ آسیا مشتاقانه تحت سلطۀ قدرتِ نرمِ هندوستان بودند ‌ـــ‌ ازجمله قدرت فرهنگ، مذهب، هنر، موسیقی، فناوری، ستاره‌شناسی، اساطیر، و زبان و ادبیات. همان‌طورکه یونان (بدونِ کشورگشایی و تنها با اِغوای فرهنگش)، فلسفه و عقاید سیاسی و ‏معماری خود را به تمام اروپا صادر می‌کرد، هندوستان هم تمدن و تفکر خود را به مناطق ‏مختلف، از آسیای جنوب شرق تا آسیای مرکزی صادر می‌کرد.‏

هندوستان علاوه‌بر هنر و تجارت و ستاره‌شناسی، سه مذهب هندی رقیب را هم به اطراف و اکناف صادر می‌کرد، یعنی: شیواپرستی، ویشنوپرستی، و بودیسم. سانسکریت یا «زبان خدایان» هم، زبان بین‌المللی منطقه محسوب می‌شد. گسترۀ جغرافیای این قلمروی فرهنگی امروزه چندان شناخته شده نیست، درحالی‌که زمانی از آسیای میانه تا اندونزی را هم تحت پوشش خود داشت.

عصر طلاییِ هندوستان، به‌عنوان پایتختِ جهانِ سانسکریت، هزار سال طول کشید. از ابتدای قرن یازدهم، سرنوشت هند تغییر کرد تا بخشی از قلمرویی بزرگتری باشد. در این مقطع با سقوط لاهور، اولین فتوحات اسلام در هند شروع شد. کمتر از دو قرن بعد، ترکان ایرانی که در افغانستان امروز ساکن بودند، دهلی را فتح کردند و حدود یک‌ونیم قرن بعد، قلمروی سلطانیِ آن‌ها از غرب تا شرق شبه‌قارۀ هند را دربر گرفت.

همان‌طورکه یونان (بدونِ کشورگشایی و تنها با اِغوای فرهنگش)، فلسفه و عقاید سیاسی و معماری خود را به تمام اروپا صادر می‌کرد، هندوستان هم تمدن و تفکر خود را به مناطق مختلف، از آسیای جنوب شرق تا آسیای مرکزی صادر می‌کرد.

امروزه فتوحاتِ قرن سیزدهمِ سلاطینِ ایرانیِ هند را کار مسلمانان می‌دانند؛ اما مکتوبات سانسکریتِ قرون وسطا، مهاجمانی را که به هند حمله کردند، باعنوان مسلمان ذکر نکرده‌اند بلکه غالبا آن‌ها را باعنوان ترکان نام برده‌اند. هرچند این فتوحات ابتدائا با قتل‌عام و نابودیِ معابدِ هندو و بودایی همراه بود، هندوستان خیلی زود تازه‌واردان را متحول کرد.

طی چند قرن، از تلاقیِ این دنیاها تمدنی مختلط ظهور کرد که ترکیبی از ایران و هند و اسلام بود. طی چندصد سال، هندوستان ازطرفی مرکز بقایای جهانِ سانسکریت بود، و ازطرفی بخشی از جهان فارسی و قلمروی ایران بود. جالب این‌جاست که نه ایران، بلکه خودِ هند به مرکز تولید فرهنگ ایرانی تبدیل شد و برای شش قرن، مرکز اصلی کتب فارسی بود. اولین گُزیدۀ اشعار فارسی ‌ـــ‌ نه در آسیای مرکزی یا فلات ایران ‌ـــ‌ که در پنجاب گردآوری شد. در قرن هجدهم، هندوستان احتمالا بزرگترین حامیِ ادبیات و مطالعات فارسی بود که تعداد فارسی‌زبانانش تقریبا هفت برابر ایران بود.

این اختلاط فرهنگی، طی سده‌های آتی همچنان ادامه یافت و زبان‌های مختلطی ازجمله دکنی و اردو ظاهر شدند که زبان‌های سانسکریت هند را با واژگان فارسی و ترکی و عربی مخلوط می‌کردند. البته این فرایندی دوسویه بود. فرمانروایان هند خود را «سلطان» می‌خواندند و جامۀ اسلامی به تن می‌کردند که درواقع رَدای ایرانی ساخته‌شده از ابریشم چینی بود که آن را قبا می‌گفتند و سرپوشِ زربفتِ بدون‌لبه‌ای بر سر می‌کردند که کلاه نام داشت.

حالا راه پیشرفت هندی‌ها، تسلط بر زبان انگلیسی است و هندی‌هایی که می‌خواهند پیشرفت کنند باید فرهنگ‌شان را به‌روز کنند و به مردمی انگلیسی‌زبان تبدیل شوند. امروزه بیشتر هندی‌ها، سواد فارسی را از دست داده‌اند.

در این دوره، اکبر کبیر پادشاه گورکانی به روش زاهدان مذهبی، رژیم گیاه‌خواری پیش گرفت و موهایش را کوتاه کرد. او غیرمسلمانان را از مالیات و خراج معاف کرد، و کشتن گاو و طاووس را ممنوع کرد و زمین‌های زیادی را وقف معابد هندی کرد. به دستور او، دو حماسۀ معروف سانسکریت یعنی مهاباراتا و رامایانا به فارسی ترجمه شدند، و همچنین منظومه‌های فارسی‌ای چون لیلی و مجنون اثر نظامی و یوسف و زلیخا اثر جامی به انواع زبان‌های هندی ترجمه شد. در قرن هفدهم، داراشکوه نبیرۀ اکبر کبیر مطلبی نوشت باعنوانِ اختلاط دو اقیانوس، که بر نزدیکی هندوئیسم و اسلام تاکید می‌کرد و منشاء قرآن را در کتاب هندوها می‌دید.

هندوستان در دورۀ سلطنت گورکانیان به قدرتی صنعتی بدل شد که صادراتش در دنیا (خصوصا در منسوجات) از صادرات چین هم پیشی گرفت. اما موفقیت جهانی نساجی هند، تجار اروپایی را به خود جلب کرد که کمپانی هند شرقی هم جزو آن‌ها بود. در قرن نوزدهم، با توسعۀ فعالیت کمپانی هند شرقی به سراسر هند، زبان انگلیسی به‌تدریج جای فارسی را گرفت و جنوب آسیا به جهان سومِ تحت سلطۀ غرب بدل شد. حالا راه پیشرفت هندی‌ها، تسلط بر زبان انگلیسی است و هندی‌هایی که می‌خواهند پیشرفت کنند باید فرهنگ‌شان را به‌روز کنند و به مردمی انگلیسی‌زبان تبدیل شوند. امروزه بیشتر هندی‌ها، سواد فارسی را از دست داده‌اند.

ـــــــــــــــــــــــ

منبع: مجله Spectator

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش