به نظر میرسد برخی دولتها استفاده از ابزارهایی چون زورگویی و ارعاب و رشوه را برای پیشبرد منافع خود ترجیح میدهند و قدرت جذبِ دیگران در روابط بینالملل معنای خود را از دست داده است. اما این گونهٔ قدرت هنوز حائز اهمیت است، و دولتهایی که پتانسیل آن را نادیده میگیرند، خود را به خطر میاندازند.
***
روسیه اخیرا نیروهای خود را نزدیک مرزش با اوکراین انباشته است، و چین جتهای نظامی خود را در مرز تایوان به پرواز در آورده، در حالی که کره شمالی کماکان برنامهٔ ساخت بمب اتمی خود را دنبال میکند؛ و جنگجویان طالبان هم در خیابانهای کابل جولان میدهند. دوستانم با مشاهدهٔ همه اینها، از من میپرسند: «چه بر سر قدرت نرم آمده است؟»
البته میتوان وجود آن را در رویدادهای دیگر اخیر دید؛ از جمله «گردهمایی برای دموکراسی» که بهطور مجازی برگزار شد و نمایندگانی از بیشتر از ۱۰۰ کشور جهان در آن حضور داشتند؛ چین که در این گردهمایی شرکت داده نشد، در عوض با بهرهبرداری از رادیو-تلویزیون و شبکههای اجتماعی همه جا جار زده است که خودش دموکراسیِ متفاوت و باثباتتری از مدل مورد علاقهٔ آمریکا دارد. آنچه اینجا در واقع شاهد بودیم، رقابت ابرقدرتها بر سر قدرت نرم بود: یعنی توانایی اثرگذاری بر دیگران از طریق قوهٔ جذب به جای زورگویی و رشوه.
وقتی من برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ از قدرت نرم نوشتم، هدفم این بود که یکی از کاستیهای فکری تحلیلگران را دربارهٔ بهطور کلی امر قدرت برطرف کنم. ولی این مفهوم به مرور زمان بیشتر رنگ و بوی سیاسی گرفت. از بعضی لحاظ، مبنای فکری آن پدیدهٔ جدیدی نیست؛ در آثار فلاسفهٔ باستان از جمله لائوتسه میتوان مفاهیم مشابهی را پیدا کرد. ضمن اینکه قدرت نرم صرفا به رفتار بینالمللی یا دولت آمریکا محدود نمیشود. بسیاری از سازمانها و کشورهای کوچک هم قدرت جذب دارند؛ و دستکم در دموکراسیها قدرت نرم مولفهای ضروری برای رهبری محسوب میشود.
قدرت امپراتوری روم فقط ناشی از لژیونهایش نبود، بلکه همینطور ناشی از جاذبهٔ فرهنگ و قانون روم بود.
با این حال، این مفهوم امروزه عموما در فحوای روابط بینالملل استفاده میشود. با روند شکلگیری اتحادیه اروپا به صورت فعلی، رهبران اروپا هر چه بیشتر از این اصطلاح استفاده کردند. و از سال ۲۰۰۷، زمانی که رئیسجمهور وقت چین هو جینتائو اعلام کرد چین باید قدرت نرمِ خودش را بسازد، دولت این کشور میلیاردها دلار در این امر سرمایهگذاری کرده است. حالا چالش چین آن است که استراتژی موثری برای کسب «قدرت هوشمند» پیاده کند. چون اگر بتواند بهشکلی موثر قدرت سختِ روزافزون خود را با قدرت نرم درآمیزد، کمتر دیگران را به ایجاد ائتلافهای متقابل تحریک خواهد کرد.
قدرت نرمْ تنها منبع یا حتی مهمترین منبع قدرت نیست، چون آثارش معمولا تدریجی و غیرمستقیم است. ولی کمتوجهی یا غفلت از آن، اشتباهِ تحلیلی و استراتژیکِ بزرگیست. قدرت امپراتوری روم فقط ناشی از لژیونهایش نبود، بلکه همینطور ناشی از جاذبهٔ فرهنگ و قانون روم بود. همینطور، بهقول یک تحلیلگر نروژی، حضور آمریکا در اروپای غربی بعد از جنگ جهانی دوم، نوعی «امپراتوری دعوتشده» بود. دیوار برلین هم با آتشِ توپخانه ویران نشد، بلکه با چکشها و بولدوزرهای مردمی که متاثر از قدرت نرم غرب بودند ویران شد.
رهبران سیاسی زیرک، از مدتها پیش به این امر پی برده بودند که ارزشها میتواند قدرت بیافریند. اگر من بتوانم شما را ترغیب کنم که آنچه را دوست دارم دوست داشته باشید، مجبور نخواهم بود به زور شما را به کاری که دوست ندارید وادار کنم. اگر کشوری ارزشهایی را معرفی کند که برای دیگران جذاب باشد، آنوقت با بهرهبردن از سیاست تشویق و تهدید (هویج و چماق)، میتواند از هزینههای خود بکاهد.
قدرت نرم یک کشور عمدتا از سه منبع میآید: فرهنگش؛ ارزشهای سیاسیاش (مثلا دموکراسی و حمایت از حقوق بشر)؛ و سیاستگذاریهایش (که وقتی ظاهرا منافع دیگران را محترم میشمارد، مشروع دانسته میشود).
دولت به طرق مختلفی میتواند بر دیگران تاثیر بگذارد: از طریق رفتارهایش در داخل کشور (حفاظت از رسانههای آزاد و حق اعتراض)؛ از طریق نهادهای بینالمللی (گفتگوگرایی و چندجانبهگرایی)؛ و از طریق سیاست خارجی خود (مثلا حمایت از توسعه، و ترویج حقوق بشر).
قدرت نرمْ تنها منبع یا حتی مهمترین منبع قدرت نیست، چون آثارش معمولا تدریجی و غیرمستقیم است. ولی کمتوجهی یا غفلت از آن، اشتباه بزرگیست.
در جریان همهگیری کرونا، چین سعی کرده است با استفاده از بهاصطلاح «دیپلماسی واکسن»، قدرت نرم خود را تقویت کند، چون بهخاطرِ مخفیکاریِ شیوع اولیهٔ ویروس کرونا در ووهان، به قدرتِ نرمش صدمه خورده بود. همینطور دولت چین تلاش کرده است که طرح راه ابریشم جدید را تقویت کند ــ طرحی که به پروژههای زیرساختی در بخشهای زیادی از دنیا کمک میکند.
ولی نظرسنجیهای بینالمللی نشان میدهد که تلاشهای دولت چین ناکام بوده است. از نظر جذابیت، در تمام قارهها چین از آمریکا عقب است، بهجز آفریقا که آنجا با هم برابرند. یکی از دلایل کمتربودنِ قدرت نرم چین، استفادهٔ سرکوبگرانهاش از قدرت سخت برای تحمیل سیاست خارجیِ ملیگرایانهٔ خودش است. این موضوع را میتوان در مجازاتهای اقتصادیاش علیه استرالیا و عملیات نظامیاش در مرزش با هند در هیمالیا کاملا مشاهده کرد.
چین در کسبِ قدرتِ هوشمند مشکل دارد. چون کار آسانی نیست که بخواهد دیپلماسی واکسن و «دیپلماسی گرگ مبارز» (تهدید و پرخاش علیه کشورهای کوچکتر) را همزمان با هم پیاده کند. و درست است که طبق نظرسنجیهای بینالمللی، در دورهٔ تصدی دونالد ترامپ از قدرت نرم آمریکا هم کاسته شد، ولی خوشاقبالیِ آمریکا در این است که کشوری فراتر از دولت خود است.
برخلاف منابع قدرت سخت (مثلا نیروهای مسلح)، بسیاری از منابعِ قدرت نرم جدای از دولت هستند و فقط تا حدی ممکن است همجهت با اهداف حکومت باشند. مثلا فیلمهای هالیوود زنانِ مستقل و اقلیتهای معترض را به نمایش میگذارند که برای بقیهٔ دنیا الهامبخش است؛ و فعالیتهای خیریهٔ بنیادهای آمریکایی و آزادی تحقیق در دانشگاههای آمریکا هم همینطور. شرکتها، دانشگاهها، بنیادها، کلیساها، و جنبشهای اعتراضی، همهٔ اینها از خودشان قدرت نرم تولید میکنند. فعالیتهای اینها گاهی اهداف سیاست خارجی دولت را تقویت میکند و گاهی در تنازع با آن قرار میگیرد. در هر دو صورت، این منابع «خصوصی» قدرت نرم برای عصر جدید رسانههای اجتماعی بسیار اهمیت دارند.
برخلاف منابع قدرت سخت، بسیاری از منابعِ قدرت نرم از دولت جدا هستند و فقط تا حدی ممکن است همجهت با اهداف دولت باشند.
یورش پارسال به کنگره آمریکا، به قدرت نرم آمریکا صدمه زد، ولی کسانی که برای مرگ دموکراسی آمریکا مرثیهخوانی میکنند، باید به انتخابات ۲۰۲۰ هم توجه کنند. مردم آمریکا هنوز میتوانند در انتخاباتی آزاد و منصفانه، یک شیاد را به زیر بکشند. معنای این حرفها این نیست که دموکراسی آمریکا یا قدرت نرمش معرکه است. وقتی یک رئیسجمهور هنجارهای دموکراسی را تضعیف میکند، رئیسجمهور بعدی فرصت دارد آنها را تقویت کند.
هیچکس بهطور قطع از آیندهٔ قدرت نرم هیچ کشوری خبر ندارد. ولی شکی نیست که نفوذ از طریق جذب، کماکان مولفهٔ مهمی در سیاست بینالملل خواهد بود. مارک تواین جملهٔ معروفی دارد ــ میگوید: «خبر مرگ من اغراقآمیز بود». در مورد قدرت نرم هم همین موضوع صادق است.