ادبیات، فلسفه، سیاست

Featured_Image

تجسد یوتوپیا، از اعماق دِستوپیا: مکثی بر خوابیداری هفت زن

زهرا موسوی

«خوابیداری هفت زن» به واکاوی قاب‌به قاب زندگی روزمره‌ی زنان کابل آرمانی پرداخته است. زنانی مستقل، آگاه، خودساخته، هنرمند، درون‌گرا و عمیق. صفاتی که در سراسر گیتی، خاصه در کابلی که همه می‌شناسیم برای زنان، دردسرآفرین و چه بسا مرگ‌آفرین است؛ اما در کابلِ زاییده‌ی تخیلِ خسرو مانی، امری طبیعی و بدیهی‌ست.

برای لحظه‌ای تجسم کنید: اگر ایده‌ال‌ها و رؤیاهای‌تان پیرامون ‍مفاهیمی چون آزادی، برابری و عدالت جنسیتی و… محقق شود چه می‌شود؟ تنها تصور کنید اگر سرکوب، انقیاد، جبر، تزویر، فریب و انواع محدودیت‌ها و مصلحت‌های زندگی در نظام سنتی و مردسالار (افغانستان و جغرافیاهای مشابه در سراسر جهان) برای لحظه‌ای کنار گذاشته شود، آن‌گاه چه خواهید دید؟ چه خواهید شنید؟ چه را خواهید زیست؟ تصور کنید اگر زنان، در دیستوپیایی چون افغانستانِ کنونی، روزی مهارت، جسارت و صدالبته صداقتِ روایتِ رؤیاهای‌شان را بیابند، از چه و چگونه خواهند ‌نوشت؟ مگر ادبیات جز این است؟ ابزار روایت و جولان‌گاهِ شدن تمام ناشدنی‌های تصور آدمی؟

خسرو مانی، نویسنده‌ی جوان افغانستان در آخرین اثرش، «خوابیداری هفت زن » این رؤبا را تجسد بخشیده است. در این اثر که به تازگی از سوی بنگاه انتشارات نبشت منتشر شده، او تمام حوزه‌های ممنوعه را در سه سپهر اخلاق، دین و سیاست درنوردیده و رؤیای آزادی «هفت زنِ کابلی» از بند انقیادی تاریخی و کهن را جسورانه ترسیم کرده است. او رؤیایِ کابلی را آفریده که نسل‌های متوالی ــ به شمول نسل کنونی ــ در حسرت دیدن و زیستنش پوسیده و به تاریخ پیوسته‌اند.

پی‌رنگ اصلی روایت در «خوابیداری هفت زن» کشمکش‌های درونی و خصوصیِ هفت شخصیت (زن) داستان است. هفت زن  نویسنده‌ در کابل امروز: این کانون سقوط و خشونت و ترس و تزلزل، که پس از انتشار خبر سلاخیِ زنی ــ به نام فرخنده ــ در ملاء عام، به هم پناه می‌برند و در خانه‌ی سال‌مندترین‌شان شب‌نشینی می‌کنند؛ و یا به قول نویسنده: برای تسکین این زخم ناسور، جنین کابلِ آرمانی‌شان را در بطن تخیل و رؤیاهای‌شان می‌پرورند و می‌زایند.

کتاب به این بهانه، به واکاوی قاب‌به‌قاب زندگی روزمره‌ی زنان کابل (آرمانی) پرداخته است. زنانی مستقل، آگاه، خودساخته، هنرمند، درون‌گرا و عمیق. صفاتی که در سراسر گیتی خاصه در کابلی که همه می‌شناسیم برای زنان، دردسرآفرین و چه بسا مرگ‌آفرین است؛ اما در کابلِ زاییده‌ی تخیلِ خسرو مانی امری طبیعی و بدیهی‌ست.

«خوابیداری هفت زن» تازه‌ترین اثر خسرو مانی را نشر نبشت به صورت چاپی و الکترونیکی منتشر کرده‌ است. برای معلومات بیشتر روی تصویر کلیک کنید.

او، فرای ستریوتایپ‌های مسلط زن در تفکر قالب (زن محجوب، متظاهر، منفعل و مطیع و…) موفق شده تا پرسوناژهایی یک‌سر متفاوت و مخالف عرف را خلق کند. زنانی که مزین به ملاک‌های ارزشی محبوب و متداول جامعه‌ی بسته نیستند. زنانی اندیشمند که هرگز و در هیچ شرایطی، به پناه‌گاه‌های بیرونی جز خویشتنِ خویش باور ندارند. آنان مالکان بدون منازعه‌ی تن و جان و روان خویش‌اند. و زنانی‌اند که «سعادت» را در «خلوت» و «لذت» را در «اختیار» و دوری از پیوستن به «ابتذال» می‌شناسند و می‌جویند.

ازین منظر، مانی در اثر اخیرش روایت‌گر زندگی زنان در یوتوپیاست. او از زنانی سخن می‌زند که «خودبَسَنده» ، موفق، مستقل و کنش‌گرند. کتاب به جهانی جان می‌دهد که محال و دور از دسترس، و تابویی پرهزینه برای زنانِ اسیر در دایره‌ی خرافات و ظلمت و وابستگی در کابلِ آشنای امروز است. زیرا از زبان زنانی روایت می‌شود که برای مخاطب عام، یک تهدید و عنصر نامطلوب برشمرده و سزاوار تنبیه تلقی می‌شود. زنانی که متفاوت می‌اندیشند و پیامد این تفاوت اندیشه را در اراده و عمل می‌شناسند.

اثر مانی روایت بیگانه و آشنای هفت زن است که ــ شاید همه‌ی ما ــ جسته و گریخته درباره‌شان شنیده باشیم و یا سایه‌‌ی حضورشان را جایی در همین حوالی دیده باشیم. هم‌ آنانی که در دوره‌ی ما ــ حتی از سوی مدعیان ــ داغ ننگ خورده‌اند. عصیان‌گرها، منفورها، خطرناک‌ها، رادیکال‌ها، و فمنیست‌ها.

داستان زنانی آشنا و بی‌پایگاه و ‌صدا که آگاهیِ دگرگونه زیستن را دارند اما جرأت روایت کردن و بانگ زدن را شاید هنوز نه. و اما کابل: شهری زنده، کهن، مرفه، امن، زیبا، مدرن و قانون‌مند است. شهری ‌که دهه‌‌هاست تقابل‌ها و مجادله‌‌های خونین و سنگین برای اثبات حقانیت برابری‌طلبی جنسیتی در آن پایان یافته است. رئیس جمهورش یک زن است و نظام سیاسی حاکم، بی‌طرف و سکولار و صلح‌مدار. ‍‍‍‍کابلِ رؤیایی، شهری آباد، آزاد و بیدار است که در آن، معبد و مسجد و معبر، آغوش گرم و امنِ تبارز تفاوت و تنوع ‍نیاز آدمی‌ست. در آرمان‌شهر برساخته‌ی تخیل خسرو مانی، زنان راویِ داستان ارکان اصلی نظامی‌اند که سده‌هاست شهروندانش دیگر دغدغه‌ی «نان» و «جان» ندارند. کابلِ زاییده‌ی ذهنِ زنان کتاب مانی، آرمان‌شهری ‌ست مدرن، و لبریز از مدارا و مروت که تنها ملال شهروندانش سرازیر شدن موج مهاجرانی از دیستوپیا یا ویران‌شهرهای دیگر است. یگانه بحران شهر: آمادگی برای پذیرایی از مهاجران سرزمین‌های دور و جنگ‌زده است که آخرین شمه‌ی امیدشان را در جامه‌دان ریخته و برای یافتن بقا و پناه و سرپناه روانه‌ی کابل شده‌اند.

شاید بهتر این باشد که بیش از این‌ درباره‌ی اثر «بدعت‌گر» خسرو مانی حرف نزنم. شاید بهتر این باشد که مخاطب این پاره‌متن، زنان و مردان هم‌نسل و باورمند به برابری، پس از خواندن کتاب، در خلوت، خود را محک بزنند. به مصاف درونی‌ترین ارزش‌ها و ضد ارزش‌های رسوب‌ کرده بروند. و رویارویی دلهره‌آور عینیت و حقیقت را تاب بیاورند. «خوابیداری هفت زن» رها و بی‌پروا به اندرونی بسیاری از زنانی که می‌شناسم و می‌شناسیم سرک کشیده، به جای تمام زنانی که می‌شناسم و می‌شناسیم صادقانه و جسورانه رؤیای آزادی را روایت کرده و از ورای تزویر و تبانی، تناقض و توطئه، ترس و تمکین، رگه‌‌ی باریک و زرین واقعیتی محکوم را برگزیده که در فضای ادبی و فکری این نسل محکوم به سکوت و انزوا است.

نویسنده در این کتاب، از آرمان‌شهری سخن می‌زند که تمام انسان‌ها ــ خاصه زنان ــ محکوم به تمرین آزادی در تمثیل اراده و انتخاب خویش‌اند. کتاب، بریده‌ای از زندگی پیچیده و درونی انسان متمدن و مدرن است. انسانی که می‌اندیشد، می‌نوشد، لذت می‌برد، عشق می‌ورزد، رنج می‌کشد، همواره و بی‌وقفه می‌پرسد، و در تکاپوی وسعت و تعمیق تجربه است. انسانی که هر دم، در «شدن» و پیله دریدن و کشف کردن است. خسرو مانی، شاید ازین‌منظر از معدود ــ یا نه، شاید تنها ــ نویسنده‌ای باشد که دغدغه‌اش برابری ست. که به روایت یک‌سویه‌ی قربانی‌انگارانه‌ی زنان باور ندارد. حتی در روایتِ تجربه‌ی زیسته‌ی واقعیت پرخفقان، خشونت و خونین کابل واقعی نیز ترحم نمی‌طللبد و زجه نمی‌زند. او در اثرش، برابری را یک بدیهی و و یک پیش‌فرض بر می‌شمارد. برایش چانه نمی‌زند. ازین‌رو، به باور من، اثر اخیر مانی در زمره‌ی آثار فمنیستی گنجانده می‌شود که به فضای محافظه‌کارانه و مسخ‌شده‌ی ادبی نسل خویش پوزخند پهنی زده است.

«مرگ و برادرش» اثر قبلی خسرو مانی نیز با استقبال خوانندگان و منتقدان روبرو شد. این کتاب را نیز نشر نبشت در دو قالب الکترونیک و چاپی منتشر کرده است. برای معلومات بیشتر روی جلد کلیک کنید.

و در پایان: ادبیات، همواره عرصه‌ی بازخوانی پرسش‌های اصلی و معرفت‌شناسی زندگی بشر بوده است. در توالی فلسفه روییده است و شاید از همین ‌روست که عملاً نمی‌توان مرز روشنی میان فلسفه و ادبیات قائل شد. خاصه در دوران تیره‌‌ی معاصر که انسان بارها بر فراز ویرانه‌های تمدن برساخته‌‌اش نشسته است و از میان تل فجایعی که خود رقم زده دوباره برخاسته، دامنی تکانده و به زیستن ادامه داده است . شاید از این ‌روست که تمام جریان‌های ادبی و مکاتب و شهکارهای ادبیات جهان، ملهم و معطوف از فجایع بشری‌اند. ادبیات، گویی تخم گیاه‌ سحر‌انگیزی‌ست که تنها در خاکِ فاجعه و «دیستوپیا» می‌روید. گل و برگ و بار می‌دهد و همواره بناست در چرخه‌ای معیوب، بی‌پایان و تاریخی، سوز حسرتی «یوتوپیا»یی را در نهاد آدمی بدمد.

«خوابیداری هفت زن» از خیلی جهات چون قدرت روایت، سوژه و جریان سیال ذهن مرا به یاد مارگارت اتوود و اثر مشهور و جهانی‌اش، «سرگذشت ندیمه»، انداخت. اتود، دنیای مخوف و خیالی‌ای را تصویر می‌کند که در آن، جهان با خطر انقراض نسل بشر روبه‌رو است. زنان به ندرت حامله می‌شوند و به دلیل اپیدمی نازایی، آن دسته از زنانی که در زندگی قبل (دوران زندگی مدرن) تجربه‌ی باروری داشته‌اند به قیمت زنده‌ماندن و به جبر، به عنوان «ندیمه» در اختیار ــ یا دقیق‌تر – در اجاره‌ مردان/ سران نظام قرار داده می‌شوند تا نسل اقلیت در قدرت منقرض نشود.

در اثر دیستوپیایی اتوود، شاهد جامعه‌ی سقوط کرده و منحطی هستیم که در آن مقاومت برای تغییرِ وضعیت و داعیه‌ی هرگونه برابری، گناه و جرمی نابخشودنی ست. مجازات‌ متمردان و عدم تمکین، اعدام، سنگ‌سار در ملاء عام و ارسال به اردوگاه‌های مرگ است. تمام زنان، به شمول همسران رسمی رهبران گیلیاد (سرزمین خیالی اتوود)، موجوداتی فاقد کم‌ترین اختیار و اراده و ارزش‌اند که تنها درصورت بارداری سزاوار حداقلی از احترام و امتیاز شناخته می‌شوند. در گیلیاد، مذهب رسمی، مردسالاری ست و تبعیض و خشونت، امری مقدس و مشروع. جامعه به سه نحله‌ه‌ی «رهبران» ، «خدمتگذاران» و «خائنان» تفکیک و ضمن ضرباهنگ سریعی از اتفاقات و حوادث به سوی یک دورنمای سیاه‌تر پیش رانده می‌شود…

به باور من، اثر اخیر خسرو مانی نیز در همین قاب و در همین قالب خواندنی‌ است. مانی، با وسواس و زیرکی تمام، زاویه‌ای را برای دیدن و نوشتن اثرش برگزیده که به جرأت می‌توان گفت تا پیش از این در حلقات و تولیدات ادبی هم‌زبان و خاصه افغانستان، کم‌تر پیشینه داشته و دارد: دیستوپیا ــ یوتوپیاروایی (اگر هرگز بتوان سبک خواندش) شیوه‌ی روایتی در ادبیات این عصر است که به توصیف و تصویر و تحلیل دقیق «آرمان‌شهر»ها و «ویران‌شهر»ها می‌پردازد. آینه‌ی بازنمایی فجایع و واقعیت تیره‌ی‌ اجتماعی زندگی بشر است. آثاری که تفکیک‌های ایدیولوژیک، جغرافیایی، سیاسی و جنسیتی را بر نمی‌‌تابند. و بر مبنای فهم، تعهد، دانش و تخیل نویسنده از زیست‌جهان و دردهای مشترک‌مان تولید شده‌اند. امتیازی که به نویسنده این مجال را می‌دهد تا با دستی باز، از فلسفه تا سیاست و دین را رج بزند و دست آخر مخاطب را با این سئوال خیام به حال خودش رها ‌کند:

از آمدن نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جلالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

به هر روی، «خوابیداری هفت زن» اثر اخیر خسرو مانی، علی‌رغم تلخی سو‌ژه‌اش (و کمی شلختگی و شتاب‌زدگی در فصل پایان)، آبستنِ دورنمای روشن و امیدبخشی‌ است. این‌که نویسنده‌ای جوان ــ از قضا هم‌نسل و هم‌زبان ــ اقبال این را خواهد یافت که روزی، اثری همتای «۱۹۸۴» اثر جورل اورول، «فارنهایت ۴۵۱ درجه» اثر ری‌ برد بری و «سرگذشت ندیمه‌»ی مارگارت اتوود بیافریند. و مبین این واقعیت باشد که هستند نویسندگانی از شرق که از نظر تکنیک و فرم و سوژه می‌توانند با پیش‌روترین‌ها در غرب رقابت کنند.

 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش