فصل مدارس است و والدین و معلمها طبیعتا کودکان را به کتاب خواندن تشویق میکنند. اما در این دنیای مدرن با کلی گزینههای مختلف و در دسترس برای آموزش و سرگرمی آیا خواندن و مطالعه تنها راه است؟ و اگر کودکانی که از مطالعه بیزارند، بعدا که بزرگ شدند هنوز از خواندن بیزار باشند، یعنی آدمهای بیخودی هستند؟ اگر جزو کسانی هستید که جِدا معتقدید همه باید عاشقِ خواندن باشند، وقت آن است که تجدید نظر کنید.
***
وقتی کسی میگوید که از کتابخواندن متنفر است، واکنش غریزی شما چیست؟ انزجار؟ شوک؟ وحشت؟ شاید کتابْ بخش مهمی از هویتِ شماست و تصورِ زندگی بدون کتاب برایتان دشوار باشد.
من خودم همیشه از بچگی عشقِکتاب بودم. وقتی والدینم بین اسباببازی و کتاب به من حق انتخاب میدادند، من کتاب میخریدم. وقتی بقیهٔ بچهها بیرون از خانه مشغول بازی بودند، من مشغول مطالعه بودم. نمایشگاه کتاب که جای خودش را داشت. برای من خواندن یعنی زندگی. ولی…
کتابخوان بودن به معنای آدمِ خوب بودن نیست
ما عشقِکتابها دوست داریم فکر کنیم که خواندن چیزِ خیلی خوبیست. انگار فضیلتِ غریبی در خواندن وجود دارد، و کتابخوانها ذاتا باهوشتر، همدلتر، خلاقتر و کلا بهتر از آنهایی هستند که اهل خواندن نیستند. حتی فراتر از این، شاید حس کنیم کسانی که اهل مطالعه نیستند، آدمهای چندان خوبی نیستند.
با اینکه خودم هم دوست دارم فکر میکنم چون کتاب میخوانم پس آدم بهتری هستم، اصلاً اینطور نیست. ای کاش، آدمِ خوبی بودن، اینقدر آسان بود! من نسبت به بعضیها خیلی بیشتر مطالعه میکنم، اما درواقع دلیلش این است که این کار را به فعالیتهای دیگر ترجیح دادم. یعنی مثلا من به جای بازیهای ویدئویی یا تماشای فیلم، کتاب میخوانم. گاهی خواندن را به وقت گذراندن با دوستان و خانواده ترجیح میدهم، چون برای من خواندن خودش یک وقتگذرانیِ عالیست. ولی فیلم و تلویزیون و بازیهای ویدئویی و بودن در کنار عزیزان همگی شیوههای خوبی برای وقتگذرانی هستند.
البته قطعا خواندن مزایای زیادی دارد. خواندن روشی برای ورزشدادن به مغز است. دامنهی لغاتِ شما را بزرگتر میکند، و مهارتهای زبانیِ شما را ارتقاء میدهد. میتواند از استرس و اضطرابتان کم کند. همچنین ما با خواندنِ داستانهای دیگران، چیزهایی مثل همدلی را یاد میگیریم، و از همه مهمتر، خواندن برای خیلیها یک سرگرمی جالب است.
اما بههرحال، خواندن برای همه جالب نیست، و این اصلا ایرادی ندارد.
سرگرمیهای زیاد دیگری هم وجود دارد
فوایدی را که از خواندن کسب میکنید، از بسیاری روشهای دیگر هم میتوانید به دست آورید. میتوانید با مدیتیشن، شطرنج، جدولِ کلمات متقاطع، و البته بازیهای ویدئویی هم ذهنتان را تقویت کنید. بازیهای ویدئویی میتواند برای شما مفید باشد.
تماشای تلویزیون و فیلم هم میتواند فواید غیرمنتظرهٔ زیادی برایتان داشته باشد. طی تحقیقی به سرپرستی گروه روانشناسی تجربی یونیورسیتی کالج لندن، محققان دریافتند که تماشای فیلم در بهبود عملکرد و بهرهوری و خلاقیت مغز تاثیر قابلتوجهی دارد. سینما و تلویزیون، روشی فوقالعاده برای برقراری ارتباط با دیگران هستند. حتی عدهای از فیلم به عنوان شیوهای درمانی استفاده میکنند.
اگر دنبال راههایی برای کاهش استرس و اضطراب هستید، فعالیتهای زیادِ دیگری هم وجود دارد که میتواند به این مشکل کمک کند. یکی از فعالیتهای مهم، فعالیت بدنی یا ورزش است. ورزش هم مثل مطالعه میتواند عملکرد مغز را بهبود ببخشد. بهعلاوه، چون خواندن اصولا یک فعالیتِ بیتحرک است، فعالیت جسمی برای شما فواید زیادی خواهد داشت که مسلما از طریق خواندن نمیتوانید آنها را داشته باشید. البته میتوانید موقع ورزشکردن، کتاب صوتی گوش کنید ــ که من خودم این را توصیه میکنم. ضمنا در ورزش فوایدی هست که در خواندن نیست: ارتقای سلامت قلب و عروق، سیستم ایمنی قویتر، تسکین درد مفاصل و کوفتگی عضلات و خیلی چیزهای دیگر.
همهی اینها برای این است که بگویم کارهای مفید زیادی برایتان وجود دارد و خواندن فقط یکی از آنهاست، و شاید برای شخص شما این بهترین گزینه نباشد. وقتی هر روز ساعات زیادی در اختیار دارید، بهتر است فعالیتهایی را انتخاب کنید که برایتان مفید است و خودتان دوست دارید.
وادارکردن فقط باعث بیزاری میشود
من خودم عاشق خواندنم، ولی فهمیدم تلاش برای اینکه دیگران را متقاعد کنیم بیشتر بخوانند، کارِ بیخودیست. هرچه بیشتر به یک نفر بگویید باید عاشق خواندن باشد، بیشتر از آن متنفر میشود. آدم موجود لجبازی است.
مثل غذادادن به بچه میماند. بچگی خودتان را به یاد بیاورید؛ وقتی بچه بودید و مجبورتان میکردند مثلا فلان سبزی را بخورید، آیا این باعث میشد بیشتر از سبزی خوشتان بیاید؟ احتمال زیاد نه. اینطوری شاید حتی بعدا که بزرگ شُدید از سبزی و هرچیزی که یادآور سبزی باشد هم بیزار میشُدید.
بههرحال بعدا که بالغ و عاقل شُدید، خواه عاشق سبزی بوده باشید یا از آن بیزار باشید، باز هم این شما را به آدم خوب یا بدی تبدیل نمیکند.
اگر مدرسهها و والدین از کودکان بخواهند که مطالعه کنند کاملا منطقیست. مطالعه، ابزار آموزشی فوقالعادهایست. اما اگر دوست دارید آنها عاشق خواندن بار بیایند، اصلا نباید مجبورشان کنید. بلکه باید به کمک روشهاییْ خواندن را برایشان مفرح کنید، و بپذیرید که چه کودکان چه بزرگسالان، به دلایل کاملا منطقی ممکن است از خواندن لذت نبرند.
البته گاهی موانعی هست که میتوان آنها را حل کرد. اگر مشکلتان محتوای خستهکننده است، محتوای بهتری پیدا کنید. همه، رمان دوست ندارند. کتابهای طنز را امتحان کنید، و ببینید شما را جذب میکنند یا نه. گاهی اضطراب نمیگذارد روی کلمات تمرکز کنیم. اگر اینطور است، میتوانید مثلا موقع نظافت منزل، آشپزی یا ورزش، کتاب صوتی گوش کنید. اگر این ترفندها اثری نداشت و هنوز هم از خواندن متنفرید، کُلی فعالیتهای مختلف دیگر هست که شاید برای وقتگذرانی شما بهتر باشند. و باز هم تاکید میکنم که این هیچ ایرادی ندارد.
هر کسی دوست دارد با همنوع خودش وقت بگذراند
پس هیچ اِشکالی ندارد که کسی از خواندن خوشش نیاید. بیعلاقگی به کتاب و مطالعه، به معنای جهل و نفهمی نیست. اصلا هم معنایش این نیست که طرفْ آدمِ بدیست. البته شاید شما فعلا بخاطر مدرسه یا امتحان، مجبور به مطالعه باشید، اما اگر اصولا علاقهای به خواندن ندارید و از آن لذت نمیبرید، هیچ ایرادی ندارد!
اما اگر عشقکتاب هستید و میگویید که «من دوست دارم با آدمهای کتابخوان وقت بگذرانم»، خب این هم طبیعیست و اِشکالی ندارد. آدمها معمولا دوست دارند با کسانی باشند که علائق مشترکی با خودشان دارند. پس اگر حس میکنید با آدمهایی که اهل مطالعه و کتاب و خواندن نیستند، حال نمیکنید، این هم کاملا منطقی است.
جان کلام اینکه شما مجبور نیستید با کسانی که علاقهای به خواندن ندارند وقت بگذرانید، اما حق هم ندارید که آنها را محکوم کنید.