photo-1505664194779-8beaceb93744

فلسفۀ عامه‌پسند و فلسفۀ عوام‌فریب

جاستین واینبرگ، استاد منطق در دانشگاه اکسفورد | ترجمه تیم نبشت

یکی از باورهای عوام‌فریبانه این است که غیرمتخصصان هم به اندازۀ حرفه‌ای‌ها صلاحیتِ تشخیص دارند. دربرابر این عقیده، فلسفه آسیب‌پذیرتر از علوم طبیعی‌ست. این عقیده ناشی از آرمانِ «پرسشگر مطلقا مستقل» است که هیچ‌چیز را مسلّم نمی‌شمارد و فقط از ایده‌های دست‌اول استفاده می‌کند

اهالی همۀ رشته‌های علمی باید بتوانند علاوه‌بر خودشان، با رشته‌های دیگر هم تعامل داشته باشند؛ تا بیاموزند و بیاموزانند؛ و اگر پیشرفتی حاصل کنند، علاوه‌بر انتقالِ آن به رشته‌های علمیِ مرتبط، آن را به عامۀ مردم هم منتقل کنند.

اگر یک رشتۀ علمی کاربردهای عملی دارد، باید آن‌ها را ارائه کند تا مفید واقع شود. درعین‌حال باید راه ورود تازه‌کارها و کنجکاوها را هم نشان دهد. فی‌الواقع، به‌خاطر بقای خودش باید این کار را بکند، چون اگر نتواند به اذهانِ ناآشنا توضیح دهد که به چه کاری می‌آید، آن وقت چطور می‌خواهد اعضای تازه‌ای را جذب کند؟ به لحاظ سیاسی، نابخردانه است که به مالیات‌دهندگانی که سرمایۀ آن را تامین می‌کنند بگویید «خفه شو و پولت را به ما بده؛ به تو ربطی ندارد که ما چطور خرجش می‌کنیم.»

جدیدترین کتابِ ویلیامسون «فلسفه‌ورزی: از کنجکاوی مشترک تا استدلال منطقی» نام دارد که اخیرا منتشر شده است

همۀ این‌ها خصوصا در مورد فلسفه هم صادق است. یک جامعه متمدن، درست همان‌طور که فیزیک عامه‌پسند، روان‌شناسی عامه‌پسند، و تاریخ عامه‌پسند دارد، فلسفۀ عامه‌پسند هم دارد. کاری که فلسفۀ عامه‌پسند می‌کند این است که پژوهش‌های اخیرِ فلسفۀ علمی یا آکادمیک را به مخاطبِ عام منتقل و برای آن قابل‌فهم کند.

ولی به تجربۀ من، بخش عمدۀ فلسفۀ عامه‌پسند این‌طور عمل نمی‌کند. بلکه خود را رقیبِ فلسفۀ علمی معرفی می‌کند و فلسفۀ علمی را نوعی لفاظیِ مبتذل، بیهوده، و بی‌ربط نشان می‌دهد.

این فلسفۀ عامه‌پسند مدعی‌ست که خودش فلسفۀ «واقعی» و وارث حقیقی فلسفۀ باستان است. سوالاتی را مطرح کرده و پاسخ می‌دهد که واقعا مهم است، و مستقیم سراغ براهینی می‌رود که بدون آموزش قبلی بشود آن‌ها را درک کرد. و با عوامی که بدونِ آگاهی و پیش‌داوری به سمت فلسفه می‌آیند، با زبانی حرف می‌زند که درکش حتی برای علما مشکل است.

القاء این ایده که هرکسی با اندکی زحمت می‌تواند بهتر از حرفه‌ای‌ها عمل کند، طبیعتا برای غیرحرفه‌ای‌ها لذت‌بخش است، و بلافاصله مخاطبان خود را پیدا می‌کند. شاید بتوان این پیامِ عوام‌فریبانه را دیدگاهِ مایکل گو نسب به فلسفه خواند: به افتخارِ فیلسوف بریتانیایی که در جریان رفراندوم ۲۰۱۶، که کارشناسان اقتصادی طرفدار ترک اتحادیه اروپا بودند، وقتی نظر او را پرسیدند، گفت «مردم این کشور از دست کارشناس‌ها خسته شده‌اند» ‌ــ‌ هرچند کووید- ۱۹ نگرشِ عمومیِ او را نسبت به کارشناسان عوض کرده است.

القاء این ایده که هرکسی با اندکی زحمت می‌تواند بهتر از حرفه‌ای‌ها عمل کند، برای غیرحرفه‌ای‌ها لذت‌بخش است، و بلافاصله مخاطبان خود را پیدا می‌کند.

مثل دیدگاهِ گو نسبت به تخصصِ اقتصادی، فلاسفۀ عوام‌فریب هم از ایدۀ کارشناسِ حقیقی در فلسفه خوش‌شان نمی‌آید. البته شاید کارشناسان تاریخِ فلسفه را قبول داشته باشند ‌ــ‌ یعنی کسانی که متونِ دشوار فلسفی را می‌فهمند. و شاید کارشناسان منطق صوری، و همین‌طور آموزگارانِ خبرۀ فلسفه را هم قبول داشته باشند. ولی همۀ این‌ها در راستای این ایدۀ عوام‌فریبانه است که بگوید دستگاه فلسفۀ علمی ‌ــ‌ با همۀ مناقشات جزئی و مباحث مفصل خود در کنفرانس‌ها و ژورنال‌های تخصصی ‌ــ‌ هیچ پاسخی به سوالات محوری فلسفه نمی‌دهد، و برای همین باید آن را دور زد.

گاهی به کسانی برمی‌خورم که درقبال علوم طبیعیِ مدرن هم نگرشی مشابه دارند. مثلا می‌گویند که بعد از ارسطو علم منحرف شده است، یا فلان نظریه «فیزیک کیفی،» همۀ آن ریاضیات کسالت‌آور را دور می‌زند و مستقیم سراغ اسرار کائنات می‌رود. ولی این ایده‌ها ربطی به علومِ عامه‌پسند ندارد؛ علوم عامه‌پسند وظایف بهتری دارد.

یکی از باورهای عوام‌فریبانه این است که غیرمتخصصان هم به اندازۀ حرفه‌ای‌ها صلاحیتِ تشخیص دارند. دربرابر این عقیده، فلسفه آسیب‌پذیرتر از علوم طبیعی‌ست. این عقیده ناشی از آرمانِ «پرسشگر مطلقا مستقل» است که هیچ‌چیز را مسلّم نمی‌شمارد و فقط از ایده‌های دست‌اول استفاده می‌کند. به‌عبارتی، این متفکران نمی‌خواهند از دیگران چیزی یاد بگیرند. این نگرشْ دستورالعملی برای تکرارِ بی‌پایانِ همان اشتباهاتِ ابتدائی‌ست که نسل اندر نسل تکرار شده است. به هر روی، نمی‌توان از این دستورالعمل‌ها پیروی کرد؛ چون اندیشه‌ورزیْ با مسلّم‌شماری آمیخته شده است. آرمانِ پرسشگرِ مطلقا مستقل، خودش ایده‌ای کهنه و دست‌چندم است.

فلسفه هرگز ثمرۀ کار چند نابغۀ منزوی نبوده، بلکه تلاشی جمعی بوده که به آرامی، در میان سنت‌های متنوع و طی قرون بسیار و در مناطق متعددی از دنیا رشد کرده است.

بهتر آن است بگوییم همۀ ما چیزهای زیادی را باید از دیگران یاد بگیریم، خواه در فلسفه یا در حوزه‌های دیگر. البته فلسفه مشکل‌تر از آن است که به نظر می‌رسد؛ پاسخ درست در مواجهه با دشواری فلسفه، این نیست که تمام زحمات هزاران مرد و زن تیزهوش و فاضل را دور بریزیم. البته کارهایی که تابه‌حال انجام شده، درمقایسه با آنچه باید بشود، اندک است، و اغلب هم قربانی سوءتفاهم؛ ولی معنایش این نیست که اگر آن‌ها را دور بریزید، بهتر نتیجه می‌گیرید.

فلسفه هرگز ثمرۀ کار چند نابغۀ منزوی نبوده است، بلکه تلاشی جمعی بوده که به آرامی، در میان سنت‌های متنوع و طی قرون بسیار و در مناطق متعددی از دنیا رشد کرده است. پیوستن به هرکدم از این سنت‌های فلسفی، نیازمند آن است که تخصص‌های فلسفی مربوطه هم کسب شود. ما نباید خجول و خاموش باشیم، و باید صادقانه و آشکار نحوۀ عمل فلسفه را تشریح کنیم.

تحقیقات فلسفی اخیر، ایده‌هایی شگفت‌انگیز خلق کرده که شایستۀ شناخت بیشتری‌ست، و این یعنی وظیفه‌ای تازه بر دوش فلسفۀ عامه‌پسند.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر