طی سالهای اخیر تلاشهای زیادی شده است تا مطالعات دنیای باستان و قرون وسطا بهنوعی «جهانیسازی» شود و از نقش اروپا در تاریخ پیشامدرن اصطلاحا «تمرکز زدایی» شود. اما این روند برای پژوهشگران تاریخِ سدههای سوم تا هفتم ممکن است عجیب باشد، چون آنها از مدتها پیش ــ دستکم از زمان انتشار کتاب «دنیای باستان متاخر» اثر پیتر براون ــ میدانستند که مرکز ثقل واقعی اوراسیای غربی، در بیشتر تاریخ این منطقه، نه در مدیترانه که در ایرانِ بزرگ بود.
سرزمینی که امروز شامل عراق و ایران میشود، از حدود سال ۲۲۰ میلادی تا فتوحات مسلمانان در حدود سال ۶۴۰، قلب امپراتوری ساسانیان را تشکیل میداد. پادشاهان ساسانی از پایتخت خود تیسفون (در حدود ۳۵ کیلومتری بغداد)، افقهای سیاسیِ وسیعی را تحت نظر خود داشتند: در افق غربی، رقیب اصلی و «متمدنِ» آنها امپراتوری روم (نهایتا به پایتختی قسطنطنیه) بود، و در جنوب و شرق عمیقا با جهان عرب، خلیج فارس، دریای سرخ و اقیانوس هند درگیر بودند؛ در شمال و شمال شرق دنبال استیلای قفقاز بودند و با امپراتوریهای ایلیاتیِ آسیای میانه، مثل هونها و ترکان مواجه بودند که تهدیدی برای نابودی قلمروشان محسوب میشدند.
ایرانشهر پذیرای دیپلماتها و فرستادگانی از پادشاهان بربرِ اروپا بود و فرستادگان خود را نزد امپراتوران تانگ در چین اعزام میکرد. در سدهٔ ششم، یک مولف رومی از امپراتوری ایران بهعنوان نقطهٔ کانونی عالم گیتی یاد کرد. درواقع، حوالی سالهای ۶۲۰، خسرو پرویز شاه ایران تا خود قسطنطنیه پیش رفت و نزدیک بود امپراتوری روم را از میان بردارد. اینکه در صورت موفقیت او چه اتفاقی میافتاد، یکی از پرسشهای بزرگ تاریخ است.
مایهٔ تعجب نیست که پادشاهان ساسانی، ایدئولوژی غنی و پیچیدهای داشتند. آنان خود را شاهنشاه ایران و پادشاهان اقلیم میانه (چهارمین اقلیم از هفت اقلیم) میدانستند که شاهزادگان تمام جهان باید مطیعشان باشند و آنها را محترم بدارند. آنها متولی (و شارع) دین باستانی زرتشت بودند، و خود را مدافع اصل آسمانیِ «نظم» معرفی میکردند که مظهرش مردم متمدن و ریشهدار ایران بود ــ دشمن همیشگی آنها هم حکام بربر وحشی قلمروی توران بودند که مظهر هرجومرج و دشمنِ اساطیری ایرانیان محسوب میشدند. درواقع، اولین جنگ دینی قرون وسطا، جهادی نبود که محمد اعلام کرد: بلکه جنگ ساسانیان با امپراتوریهای استپ اوراسیا بود.
مایکل بونر در کتاب «آخرین امپراتوری ایران»، روایت تاریخیِ فوقالعاده روشن و جامع و بینشآفرینی را از ظهور و سقوط امپراتوری ساسانیان تحریر کرده است. روانی و زیبایی نثر او، پژوهش عظیمی را که در پسِ آن قرار دارد، نشان نمیدهد. او از منابع لاتین، یونانی، ایرانی، ارمنی، عربی و سریانی (و نیز ترجمههایی از چینی) استفاده کرده و از اطلاعات باستانشناسی و سکهشناسی بهخوبی بهره برده است. درعینحال بونر همواره دقت میکند که شواهد و مدارکِ دانش ما از جهان ساسانی، و مسائل و اختصاصات منابعِ مربوطه را به خواننده نشان دهد. در موضوعات متنوعی، از تاثیر طاعون در سدههای ششم و هفتم تا نقش ساسانیان در تجارت بینالملل، او چیزهای مهم و جدیدی برای گفتن دارد. اگر میخواهید با این دنیای گمشدهٔ مسحورکننده آشنا شوید، «آخرین امپراتوری ایران» اثر مایکل بونر را از دست ندهید.