چرا اینجاییم؟ دنیا از چه چیزی ساخته شده؟ از نظر یک فیزیکدان نظری، لزوما نباید انتظار داشت که علم برای همهٔ اینگونه سوالات پاسخی داشته باشد. با این همه هرجومرج در دنیای واقعی، شاید آسان باشد که بپذیریم «جهل نعمت است»، ولی شاید اینطور نباشد. بسیاری از اهل علم بر این باورند که علم و شناخت و روشنفکری همیشه بهتر از جهل بوده است. اما چرا؟ هر چه بیشتر دربارهٔ جهان بدانیم، تاثیر متقابلِ طبیعت و انسان و شگفتیهای کائنات را بهتر میشناسیم.
***
عدهٔ زیادی هستند که معتقدند کسب معرفتِ کائنات و نحوهٔ کار جهان، از ارزش و زیبایی آن میکاهد. واقعیت این است که جهل نعمت نیست، بلکه درست برعکس است. هر چه علم ما بیشتر میشود، قدرشناسی ما بیشتر میشود، و شگفتیهای تازهای را کشف میکنیم؛ بیسواد ماندن، عینِ گرفتارشدن در تاریکیست ــ ماندن در سردرگمیست. دانش و شعور و روشنفکری بیشک از جهل و بیسوادی بهتر است.
من معمولا دانشمان از کائنات و واقعیت را به یک جزیره تشبیه میکنم: داخل جزیره، علمِ قطعیِ ماست که خیلی خوب آن را میشناسیم. خط ساحلیِ دورِ این جزیره، محدوهٔ شناختِ ماست؛ و فراتر از آن، اقیانوسِ ناشناختههاست. البته ما نمیدانیم که این اقیانوسْ بیکران است یا نه. هر چه علم و معرفت ما بیشتر میشود، اندازهٔ این جزیره بزرگتر میشود. یعنی ما در حال گسترش هستیم. ما میتوانیم سوار قایقِ علمْ پاروزنان به کاوشِ اسراری بپردازیم که هنوز برای ما معماست. ولی نمیدانیم شناخت ما تا کجا باید پیش برود. بعضی سوالات هست که ما همیشه دربارهٔ خودمان و جهانمان پرسیدهایم ــ که گویی از حیطهٔ علم فراتر میرود.
در علم امروز سوالات بزرگی وجود دارد، ولی اینها سوالاتی بوده که هزاران سال بشر از خود پرسیده است: «من کیام؟»، «جای من در جهان کجاست؟»، «ماهیتِ نفْس چیست؟»، «ما از کجا آمدهایم؟»
شاید هرگز جواب این سوالات را پیدا نکنیم. ولی این ذاتِ بشر است که دنبال جواب این پرسشهای عمیق باشد. این ذهنیت وجود دارد که دانشمندانْ جهانبینیِ سرد و آزمایشگاهی و منطقی و عقلانیای دارند که جایی برای اسرار و اِعجاب وجادو باقی نمیگذارد. ولی برعکس، هر آنچه من دربارهٔ جهان یاد میگیرم، مملو از اعجاب و جادوست. این که نیوتون کشف کرد نیروی نامرئیای که سیب را به سمتِ زمین میکشد دقیقا همان نیروییست که ماه را در مدارش به دور زمین نگه میدارد، ایدهای بینهایت ژرف است؛ این معرفتی اعجابآور است.
***
یادم میآید دانشجو بودم ــ در کلاسِ درسِ معادلاتِ الکترومغناطیس نشسته بودم؛ استاد ما معادلات را روی تخته مینوشت. او معادلاتِ جبر را نوشت و به معادلهٔ جدیدی رسیدی که حاویِ یک عدد بود. بعد گفت: «این سرعتِ نور است. و این به شما میگوید که نور یک موجِ الکترومغناطیس است». یادم میآید که مو به تنم سیخ شد. هنوز هم وقتی حرفش را میزنم، این حس را دارم. هر جا نگاه میکنیم اعجابآور است ــ اصلا تفکرِ سرد و آزمایشگاهی و منطقی و عقلانی و تحلیلی نیست.
معمولا میشنویم که هر چه بیشتر از طرز کار کائنات میفهمیم، با ناشناختههای بیشتری مواجه میشویم. یعنی دانشِ فزایندهٔ ما از جهل فزایندهٔ ما خبر میدهد. ولی این بدان معنا نیست که ما دستاورد بزرگی نداشتیم.
ما اطلاعات زیادی دربارهٔ عناصر سازندهٔ ماده داریم؛ همینطور دربارهٔ ماهیت فضا و زمان. ما میدانیم چه تعداد عناصر تشکیلدهندهٔ جهان وجود دارد. ما جدول تناوبی عناصر را داریم. و حالا میدانیم که چرا این عناصر به این شیوه طبقهبندی شدهاند؛ بهخاطر روشی که الکترونها خود را دور اتمها سازماندهی میکنند. و شاید هم بعضی از ایدههایی که ما امروز داریم، بعدها غلط از آب در آید. ده یا بیست سال بعد، شاید من چیزهایی بگویم که با حرفهای امروزِ من فرق زیادی نکند. ولی صد سال بعد، یا حتما هزار سال بعد، ممکن است من به گذشتهٔ قرن بیستویکِ خودم نگاه کنم و به نظرم بیاید که به اندازهٔ محققانِ قرون وسطا، که خیال میکردند خورشید دور زمین میگردد، سادهاندیش بودم.
به نظرم بسیاری از دانشمندانْ امروز کمکم به این موضوع پی میبرند که داشتنِ یک تخصصِ منفرد برای پاسخدادن به سوالات بزرگ اصلا کافی نیست. ما هر چه بیشتر وارد قلمروی چندرشتهای میشویم. من فیزیکدانم، پس شاید بگویم البته که فیزیک بهترین راه برای شناخت جهان است. ولی این یک جهانبینیِ متکبرانه است، و به نظرم چندان حقیقت ندارد. فیزیک به برخی سوالات پاسخ نمیدهد، مثلا رفتار پیچیدهٔ انسان در جامعه، یا روانشناسی یا طرز کار مغز انسان، ولی به سوالات بنیادی جواب میدهد، مثلا اینکه: مادهٔ تشکیلدهندهٔ اشیاء چیست؟ یا طرز کار جهان چگونه است؟
ما نمیدانیم که آیا اصلا روزی همهچیز را درباره ماهیتِ واقعیت خواهیم دانست یا نه. و از یک نظر، این اصلا بد نیست، بلکه مهیج هم هست. این احتمال که ما هرگز همهٔ جوابها را نخواهیم داشت، شاید مایوسکننده باشد، ولی درعینحال زیباست.
داگلاس آدامز جملهٔ قشنگی دارد. میگوید: «من همیشه اعجابِ دانش را به اعجابِ جهل ترجیح میدهم».