شیخ فضلالله نوری، رهبر مشروعهخواهان، تحصیلِ دختران را فحشاء و مدارسِ دخترانه را فاحشهخانه میدانست، برای همین شدیدا با آموزش دختران مخالف بود. بیخود نبود که مشروطهخواهان او را دار زدند. اما مخالفتِ او بیدلیل نبود. امروز که یک انقلاب فرهنگیِ واقعی ایران را فرا گرفته، حتی دخترانِ دانشآموز به خوبی به ماهیت آخوندیسم پی بردهاند و مرگِ آن را در ملاءعام فریاد میزنند. دلیلِ ترسِ شیخ فضلالله (و بعدها خمینی و خامنهای) از تحصیلِ دختران و زنان، همین آگاهشدن به چهرهٔ واقعیِ روحانیت و اسلام بوده است.
دختران و زنان: مایهٔ آبرویزیِ اسلامطلبان
در فرهنگ عمومی، استعارهٔ برهنگی و شرم کاربردها و اشارات متعددی دارد؛ از جمله: رسوایی، و بیدفاع بودن. در داستانِ معروفِ «لباس جدید امپراتور» اثرِ هانس کریستین اندرسون (مولف دانمارکی)، درست در لحظهای که امپراتور با لباسی خیالیْ مشغولِ فخرفروشی میشود، کودکی از میانِ مردمْ فریاد میزند که «امپراتور لخت است» و برهنگیِ او را فاش میکند. جالب است که در رژیمهای دیکتاتوری، چهقدر این استعاره موضوعیت پیدا میکند و هیچ وقت کهنه نمیشود. قدرتنماییهای رهبر ایران هم همواره به این سرنوشت دچار شده است.
زنان همیشه مایهٔ آبروریزیِ اسلامطلبان بودهاند، چون یادآور نقاط ضعف آنها هستند. برای همین هم اسلامطلبان ــ که همه چیز را به غرایزِ حیوانیِ خود تقلیل میدهند ــ زنان و دخترانی را که مثل انسان رفتار میکنند، «فاحشه» میخوانند. درندگان از قربانیانِ خود تغذیه میکنند. زنانْ غذای اصلیِ اسلامیون هستند.
امروز، «امپراتور لخت» یا «آیتالله برهنه»، وصفِ حالِ تشکیلات روحانیت است، چون کراهتِ وجودشان بر همگان حتی بر دختربچهها عیان شده است.
جمعیت زنان: معدن طلای اسلام
در حکومت اسلامی، از صدر اسلام، زنان هم برکت بودند و هم مصیبت. بهرهکشی از آنها بخشی از ساختار اسلام سیاسی است. نه فقط برای لذت جنسی، بلکه سوءاستفاده از آنها به عنوان نیروی کار رایگان و نیمهرایگان؛ برای تولیدمثل و لشکرسازی؛ برای ضعیفکشی و تخلیهٔ عقدههای روانی؛ و برای ….
از ابتدای تاریخ اسلام، اصولا «زن» نماد شرم و آبروریزی بوده است. برای همین تمامِ بدنِ زن را «شرمگاه» خواندهاند تا بتوانند او را کنترل کنند. برای مهار زن، اسلام همهٔ مرزها را دریده است: در دینِ محمد، زنْ ناقصالعقل است، و باید او را کتک زد؛ تجاوز به بعضی زنان جائز است؛ و دختربچهٔ نابالغ را میتوان کَرد.
اما در هزارهٔ سوم، زنان همینطور بخش مهمی از پروپاگاندای حکومت اسلامی محسوب میشوند. بخش مهمی از لابیهای جمهوری اسلامی در خارج، زنانِ سرلخت و تنلختی هستند که جنایاتِ خامنهای را مالهکشی میکنند.
همینطور وقتی رژیم ایران میخواهد برای خودش مشروعیت جعل کند، دخترانِ [بهقول خودشان] «قرتی» را جلوی دوربین میآورد تا به دنیا نشان دهد که رژیم ایران چهقدر مدرن و متمدن است. تا دنیا را قانع کند که جمهوری اسلامی به دختران تجاوز نمیکند و دختربچهها را به رگبار نمیبندد.
امروزه زنْ کالای گرانبهایی برای اسلامطلبان است. هم میتوان به او تجاوز کرد، هم میتوان او را کُشت، هم میتوان با او لابی کرد، هم میتوان از او برای نمایشِ مشروعیت استفاده کرد. کالایی گرانبها که مُفت به دست میآید. برای حکومت اسلامی، جمعیتِ زنانْ مثل معدنِ طلاست. زن در اسلام، «طلای زنده» است.
جامعهٔ زنان: نقطهضعفِ رژیمهای اسلامی
واقعیت آن است که منابع انسانی هم جزوِ جغرافیای سیاسی یک کشور است. اما امروز دیگر مثل گذشته، استخراجِ زنانِ «ایدهال» به آن راحتیها هم نیست. چون حتی در محرومترین مناطق دنیا، زنان به ماهیت اسلام سیاسی پی بردهاند.
در افغانستان، طالبان این بار که برگشتهاند، دیگر با مجاهدین نمیجنگند. بلکه رقیبِ بدتری پیدا کردهاند. مجاهدین را میشد به زور اسلحه پس زد. جغرافیا را میشد اشغال کرد. ولی قلب و ذهنِ نیمی از جامعه را نمیتوان اشغال کرد و از آنها گرفت. زنانِ افغان مدام به طالبان و حامیانشان در پاکستان نشان میدهند که چهرهٔ پلشتِ آنها را میشناسند. همین امروز نیمی از جمعیت افغانستان در دستِ طالبان نیست. طالبان خوب میدانند که بر منابع انسانی افغانستان حکومت نمیکنند، پس بر جغرافیای سیاسی افغانستان هم سلطه ندارند. این قلمرو را نمیتوان پس گرفت. طالبان مدتهاست که زنان را باختهاند. اگر مخالفانِ طالبان میخواهند افغانستان را پس بگیرند، بزرگترین متحدانشانْ زنان هستند.
در ایران اما انقلابی تازه رخ داده است: یک انقلاب فرهنگی. نه تنها زنان، که مردان هم فهمیدهاند اسلام سیاسی جز بردهداری چیزی نیست. جمهوری اسلامی که از مدتها پیش نیمی از جغرافیای انسانی/سیاسی خود را از دست داده بود، حالا نیمهٔ دیگر را هم روبهروی خود میبیند. هر چهقدر هم که خامنهای ظاهرسازی و آبروداری کند، خودش خوب میداند که مشروعیت ندارد. او میداند که برهنه است، چون ذات و اندرونش بر همگان فاش شده است. او مدتهاست که منابع انسانی ایران را از دست داده است.
اسلام سیاسی: رسوا و غیرقابل دفاع
بردهداریِ اسلامی بهطور ساختاری اقلیتها را در خود نهادینه میکند. اقلیتسازی در اسلام ساده است. مثلا: «مسلمان – کافر»، «نر – ماده»، «نرِ کارگر – نرِ غالب»، و غیره.
اسلامْ افسارِ غیرمسلمانان [کافران] را به مسلمانان میدهد. افسارِ مادهها (زنان) را به نرها (مردان) میدهد. افسارِ مردان را به نرهای غالب [روحانیون] میدهد. وقتی این ساختار بین همهٔ اقشارِ جامعه افشاء میشود، انقلابِ بردگان رخ میدهد. انقلاب واقعی در نظامهای استبدادی، انقلابِ بردگان است. و آنچه امروز در ایران رخ داده، انقلاب بردگان از همهٔ اقلیتهای اصلی است. خامنهای جبههٔ زنان را باخته است. بردگانِ جمهوری اسلامی قیام کردهاند، و این بار مردان هم پُشتِ آنها هستند. این بار آنها خواهان یک نظامِ حقوقبشری هستند. این خود یک شکست است؛ فضاحتی که دیگر نمیشود آن را جمع کرد. برای خامنهای حالا رهبری یعنی «مدیریتِ شکست».
خامنهای از قدیمْ قشر دختران را تهدیدی برای خود میدانست و این بیدلیل نیست. بعد از دو هفته زد و خوردِ شدید مردم با نظام، درست زمانی که خامنهای احساس امنیت میکرد و برای سخنرانیِ پیروزی و تهدیدکردنِ زنانِ «حقیر»، نمایش تازهای را ترتیب داده بود، دانشآموزانِ دختر با آمدن به میدان و شعارها و رفتارهای اعتراضی و جمعیِ خود علیه «نظام مقدس» او، حتی ایرانیها را حیرتزده کردند و جان تازهای به اعتراضات جاری بخشیدند. نمایش خامنهای باز به هم خورده است.
«امالقرای جهان اسلام»، «کعبهٔ آمالِ مسلمانان جهان»، «مهد تمدن نوین اسلامی»، مدام در حال پاککردنِ یک آبروریزیِ تازه از چهرهٔ اسلام است. «رهبر مسلمانانِ جهان» راه میرود و توطئه خنثی میکند، و حالا دوباره باید برای خنثیسازی توطئهٔ «عنصر آمریکایی»، سناریوی جدیدی ترتیب دهد؛ تکراری و قابل پیشبینی. اما دختران ایرانیْ خوب میدانند که آیتالله لخت است: رسوا و غیرقابل دفاع.