در حالی که توجه بینالمللی به ریاستجمهوری ابراهیم رئیسی روحانی تندرو معطوف است، تغییرات ناشی از انتخابات میاندورهای مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی، و همچنین انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا، تاثیرات عمیقی بر زندگی روزمرهٔ مردم ایران خواهد داشت. درواقع، این تغییرات بخشی از پروژهٔ اسلامیسازی سراسری ایران است که در ادامه منجر به سرکوب بیشتر زنان و فعالان و نسل جوان خواهد شد.
در رژیم ایران که خامنهای بهعنوان رهبر قدرت مطلقه را قبضه کرده است، انتخابات هرگز نه آزاد بوده است و نه منصفانه، و تغییر از طریق صندوق رأی به دست نمیآید. در همین خردادماه هم خامنهای و حلقهٔ نزدیکش انتخاباتهای مختلف ایران را مهندسی کردند تا بتوانند ایران را راحتتر استحاله کنند.
برای همین در کلیهٔ حوزهها، جناحهای تندرو یا بهقول خودشان «اصولگرا» به پیروزی رسیدند. وقتی به پیشینهٔ افراد منتخب تحت لوای کلیِ اصولگرا دقیقتر نگاه میکنیم، سپاه پاسداران پیروز اصلی میدان است. مثلا سه تا از شش کرسی مجلس در انتخابات میاندورهای را فرماندهان سابق سپاه گرفتند (کوثری، توسلی، حسینپور). این جریان در انتخابات شوراهای شهر مشهودتر بود ــ خصوصا در شهرهای بزرگتر ــ که بیشترِ اصولگرایانِ تازهوارد، مستقیم به سپاه یا نیروی بسیج وصلاند. مثلا در تهران دوسوم اعضای جدید شورای شهر، سابقهٔ سپاه یا بسیج دارند.
برای خامنهای و حلقهٔ تندرواش، این نتایجِ مهندسیشده بخشی از یک پروژهٔ بزرگتر است؛ یعنی اسلامیکردنِ تحمیلی و سراسری با هدف تحقق «جامعهٔ اسلامی» آرمانی: مرحلهای از انقلاب که معتقدند هنوز محقق نشده است.
ریاستجمهوری رئیسی روند حرکت به سمت این هدف را در سطح بالای نظام تسریع میکند، اما رسیدن به یک جامعهٔ اسلامی مستلزم جریانی هماهنگ و همزمان در سطوح پایین جامعه است؛ این جریانْ موجی تازه از اسلامیسازی در سطح محلهها خواهد بود که از طرفی به القای ایدئولوژی اسلامگرایانهٔ رژیم در تمام لایههای جامعهٔ ایرانی میپردازد و همزمان به پاکسازی هویت غیراسلامی خواهد پرداخت. خامنهای با قدرتدادن به سپاه و بسیج در سطوح استانی و محلی، کنترل بیشتری بر خیابانهای ایران خواهد داشت: مهندسی انتخابات شوراها هم نتیجهٔ همین محاسبات بوده است.
مثل انتخابات ریاستجمهوری، انتخابات شوراهای شهرها هم بهشکل بیسابقهای مهندسی شد. آمار تکاندهندهٔ اعضای فعلی که رد صلاحیت شدند، نشاندهندهٔ وسعت تقلب در این دوره است. تمام اعضای فعلی شورای شهر اصفهان و ۸۱ درصد در تهران، از سوی هیئت اجرایی و شورای نظارت رد صلاحیت شدند؛ دو نهادی که مسئول بررسی صلاحیت کاندیداها و کنترل انتخابات شوراها هستند. هیئت اجرایی زیر نظر وزارت کشور است، و شورای نظارت که مسئول کنترل انتخابات شوراهاست زیر نظر مجلس است. و از آنجایی که مجلس از دو سال پیش در سیطرهٔ اهالی سپاه و بسیج قرار گرفته، شورای نظارت هم همینطور است.
در تمام کشور، افرادی که به سپاه وصلند پُستهای کلیدی جدید را در شوراهای شهر و روستا اشغال کردهاند تا موجِ آتیِ اسلامیسازی محلات را اجرایی کنند. همهٔ این افراد سوابق خدمت در نهادهای فرهنگی-ایدئولوژیک سپاه یا بسیج دارند (که وظیفهٔ آنها نشر ایدئولوژی شیعهٔ رژیم در داخل و خارج ایران است)؛ مثلا پرویز سُروری، عضو جدید شورای شهر تهران قبلا رئیس کمیتهٔ تبلیغات حزبالله لبنان بود؛ همینطور مجید عسکری عضو جدید شورای شهر مشهد که مدیر فرهنگی حوزه مقاومت بسیج در خراسان رضوی بود.
سپاه و بسیج که بخش اصلی حامیان خامنهای را تشکیل میدهند، از قدیم در پروژهٔ اسلامیکردنِ محلات فعال بودهاند، از جمله در ایجاد شوراهای محله (یا شورایاری) که نسخهٔ کوچکی از شورای شهر است. تاریخاً، سپاه استانی وظیفهٔ تشکیل شوراهای محله را در شهرها و شهرستانهای کوچکتر به عهده داشته است. مثلا در سال ۱۳۹۹ در سنندج، سپاه ۱۱۴ شورای محله تشکیل داد. حتی در جاهایی که شوراهای محله انتخابی است، هر شورا ملزم است نمایندگانی از بسیج محله، ائمه جماعت، و آموزش و پرورش داشته باشد.
مسئولیتهای گستردهای که شوراهای شهرها دارند ــ از جمله انتخاب شهردار و همچنین برنامهریزی، امور مالی، و نظارت بر طرحهای شهرداری ــ بیش از قبل به پیشبرد اهداف سپاه در جهت اسلامیکردن مناطق و محلات و کنترل بر آنها کمک خواهد کرد. در همین راستا علیرضا زاکانی مسئول سابق سازمان بسیج دانشجویی و از وابستگان سپاه که حالا بهعنوان شهردار تهران انتخاب شده، قول داد جامعهای اسلامی را در پایتخت پرورش دهد.
نتیجۀ عملیِ اسلامیسازی
اما در چارچوب پروژهٔ جامعهٔ اسلامی، اسلامیسازی محلهها عملا یعنی چه؟ بر اساس موجهای قبلی اسلامیسازی و مسئولیتهای شوراهای شهرها، میتوان ظهور سه روند را پیشبینی کرد.
اول، اسلامیسازیِ اماکن عمومی و تشدید مقررات اسلامی سختگیرانه است. این یعنی احداث مساجد و حسینیههای جدید، یا مراکز اسلامی شیعه، نصب نمادهای اسلامی، ترویج عمومی آیینهای مذهبی (مثل دستههای عزاداری و زنجیرزنی شیعه)، و تفکیک جنسیتی سختگیرانه در اماکن عمومی. در همین راستا، سید احمد علوی از اعضای جدید شورای شهر تهران که سابقهٔ بسیج دارد، اظهار کرد «طرح زیستِ شبانه را قبول دارم، ولی با عنوان زیست مومنانه میتوانیم شبهای تهران را روشنتر، شفافتر و امنتر کنیم». او افزود: ما حتما در این دوره، زیست شبانه را اصلاح خواهیم کرد تا زیست مومنانه جایگزین آن شود.
دوم اینکه اسلامیشدنِ زندگیِ عمومی همچنین به معنای تشدید تلاش برای پاکسازی تاثیرات غربی از جامعهٔ ایران است. مثلا وضع مقررات محلی برای سختگیری بیشتر علیه پوشش غیراسلامی از جمله «بدحجابی» زنان و لباس تنگ مردان، و محدودیتهای بیشتر در حوزهٔ موسیقی و سینما و ادبیات، و دادن اختیارات بیشتر به پلیس و بسیج برای تعطیلکردنِ فروشگاهها به بهانهٔ ترویج رسومِ غربی مثل هالووین و روز ولنتاین. اخیرا هم معاون سپاه استان زنجان بهنوعی در اشاره به این تغییرات گفت، «در دین اسلام حجاب و عفاف هم به آقایان و هم به بانوان اشاره شده است؛ در جامعه اسلامی نیاز است که آقایان در کنار بانوان مراقب پوشش خود باشند».
مقابله با سگگردانی هم یکی از موارد مهم در دستورکار است. روزنامهٔ کیهان که بلندگوی خامنهای است، اخیرا سگگردانی را «معضلی اساسی» خواند که نشاندهندهٔ «رواج سبک زندگی غربی» است.
نهایتا وقتی دو عامل فوق با هم ترکیب میشوند شاهد همکاری بیشتر بین نهادهای بسیج، شوراهای شهرها، بخشها، محلهها و مساجد خواهیم بود. در نتیجه، بازوهای اقتصادی سپاه و بسیج دسترسی بیشتری به قراردادهای عمومی/دولتی خواهند داشت و همراه با ضعیفکردنِ اقتصاد بخش خصوصی، خودشان را ثروتمندتر خواهند کرد.
البته با همۀ این اوصاف گرچه خامنهای و متحدانش سعی کردهاند شرایطی را فراهم کنند تا ایران را به سمت جامعهٔ اسلامی ایدهآل خودشان ببرند، خوب میدانند که مردم ایران ــ خصوصا جوانان و زنان ــ احتمالا در برابر موج جدید اسلامیسازی مقاومت خواهند کرد. از مدتها پیش شکاف بزرگی بین حکومت و جامعه ظهور کرده است و بخش بزرگی از جمعیت ایران آرمانها و اهداف رژیم حاکم را قبول ندارند. درواقع، بهرغم ماهیت مذهبی نظام حاکم بر ایران، جامعهٔ ایران بهشکل بیسابقهای سکولار شده است.
برای همین است که اختیارات بیشتری به سپاه و بسیج در خیابانها داده میشود، چون آنها منابع، نیروی انسانی، و ارادهٔ تحمیلِ تغییر به مردم مخالف اما بیدفاع را دارند.
این تغییرات در کوتاهمدتْ منجر به سرکوب بیشتر در خیابانها و محلات خواهد شد که البته از حمایت کامل دولت رئیسی هم برخوردار خواهد بود؛ اما در بلندمدت، فرار مغزها را از ایران تشدید خواهد کرد: هماکنون هم سالانه ۱۵۰هزار تا ۱۸۰هزار تحصیلکرده ایران را ترک میکنند. ایرانیانِ ثروتمندتر دنبال روشهای قانونی برای خروج از ایران میگردند و فقیرترها با توسل به شیوههای غیرقانونی در پی پناهجستن در خارج خواهند بود.
سرانجام اینکه ظاهرا کشورهای غربی از تغییراتی که خامنهای قصد دارد به جامعه تحمیل کند بیخبرند، اما استیصال ایرانیان و تلاششان برای یافتن زندگی بهتر و امنتر در خارج، ممکن است برای خود غربیها هم پیامدهای تازهای در پی داشته باشد که فعلا از آن غافل هستند.