فیلمسازها معمولا تبلیغاتچی میشوند. بزرگترین کارگردانان هالیوود به خطوط مقدم جنگ جهانی دوم میرفتند. چهرههایی مثل جان فورد، فرانک کاپرا، و جان هیوستن مجموعه فیلمهای «چرا میجنگیم» را ساختند تا به ملتی خسته از جنگ جانی تازه بدهند. این مجموعه آنقدر در کارش موفق بود که فرانکلین روزولت رئیسجمهور وقت آمریکا آنها را «خطرناک» میدانست. شاید چون سینما طریقتی برای جنگ است.
واقعیت آن است که بر سرِ دلبری از دنیا از طریق سینما، رقابت هولناکی در جریان است، و در این رقابتْ غرب بد جور امتیاز داده است.
***
امروزه چین تحت رهبری پرزیدنت شی جینپینگ دنبال چیزی متفاوت و موذیانهتر است. او و دیگر مقامات حزب کمونیست چین در سخنرانیهای خود مکررا تاکید کردهاند که «داستان چین باید به درستی روایت شود». تا همین اواخر، این مسئولیت به سازمانهای تبلیغاتیِ خارج از کنترل حزب کمونیست محول میشد.
کمونیستهای چین سینما را نه صرفا یک سلاح، که برترین سلاحِ قدرت نرم میبینند؛ راهی برای جلب اطمینانِ شهروندان خود و جذبِ شکاکان به این باور که زندگی به سبک چینی بهتر است: از حکومت اطاعت کن. استقلال فکر نداشته باشد. دگراندیشان را خفه کن.
تعجبی ندارد که برای خوب جلوه دادنِ این پیامهای ناخوشایند، از ستارگان سینما استفاده شود. ولی کدام ستارگان؟
در دههٔ گذشته البته ستارگان هالیوود. استودیوهای هالیوود هم تا وقتی برایشان پول داشته باشد، با کمال میل حاضرند با چینیها همکاری کنند.
حکومتهای استبدادی کلا از مردمِ خودشان میترسند. اگر رهبریِ آنها واقعا خوب و باکفایت بود، نیاز نداشت هر فیلمی را که وارد کشور میشود دستمالی کند.
ما شاهد بودیم که چهطور هالیوود برای بازار فیلم چین سر خم کرده است. دیدیم که جان سینا به خاطر آنکه تایوان را یک کشور خواند، عذرخواهی کرد. گفته شده در فیلم بعدی تاپ گان، بخشی از لباس تام کروز به همین دلیل تغییر کرد. یک دهه پیش هم استودیوی پارامونت، فیلم «جنگ جهانی زامبیها» را دستکاری کرد تا منشأ شیوعِ زامبیها چین نباشد ــ برخلاف آنچه در رمانِ مکس بروکس که فیلم از آن اقتباس شد آمده بود.
این خفّتوخواریها ناشی از جریان ژئوپولیتیک و استراتژی چینیهاست. وقتی به تصویر بزرگتر نگاه میکنیم معلوم میشود که چینیها مشتاقند قدرتِ فرهنگ پاپ را در سطح دنیا به عنوان یک سلاح استفاده کنند. در واقع چین کمونیست بزرگترین قلدر دنیاست چون با سوءاستفاده از قدرت مالی خود ــ و بازار عظیم سینما ــ سعی میکند کاپیتالیسم را علیه خود بشوراند. برای شستشوی مغزیِ موردنظرِ سیاسیون چین، «پروپاگاندا» جواب نمیدهد.
آنها ابتدا در دههٔ ۱۹۹۰ مرزهای خود را به روی سینمای آمریکا باز کردند، ولی از همان اول نقشهٔ استیلای چین را داشتند. در قرن ۲۱م بازار سینمای چین چنان رونق عظیمی گرفت که استودیوهای فیلمسازیِ آمریکا را به درون خود کشید. از بازار عظیم سینمادوستانِ این کشور، پولِ کلفتی میشد در آورد. فیلمهای ناموفق در داخل آمریکا، مثل «وارکرافت»، در چین بسیار پروفروش بودند. این فیلم در همهٔ بازارهای سینما شکست خورد، الّا چین، که حدود نیم میلیارد دلار برای کمپانی یونیورسال درآمد داشت. درآمد کمپانی دیزنی از «انتقام جویان» در چین ۶۲۹ میلیون دلار بود.
البته مشاهیر هالیوود برای بسیار کمتر از اینها وجدان خود را فروختهاند، ولی هر فیلمی هم اجازهٔ ورود به سینماهای چین ندارد. علاوهبر خشونت و برهنگی مفرط، مضامین مربوط به دگرباشان هم فورا سانسور میشود. سانسور اخلاقی شدید یکی از موانع بسیاریست که فیلمهای آمریکایی باید از آنها بگذرند تا بتوانند اجازهٔ اکران در چین پیدا کنند. فیلمهایی که اقتدار دولت را به چالش بکشند یا القاء کنند که حزب کمونیست چین بیصلاحیت است، «ممنوعه» هستند.
در فیلم «سحرگاه سرخ» (۲۰۰۸) محصول ام.جی.ام، تبهکارانِ فیلمْ چینی بودند، ولی پیش از انتشارش در سال ۲۰۱۲، ملیت آنها به کرهٔ شمالی تغییر کرد ــ و این فقط یک نمونه از قدرت چین در انحراف روایاتِ منتقد حزب کمونیست است.
***
ضمنا چین اولین کشوری نیست که بر هالیوود فشار آورده است. در دههٔ ۱۹۳۰، دولت آلمان استودیوی یونیورسال را ترغیب کرد تا فیلمِ «در غرب خبری نیست» را طوری بازسازی کند که از اقدامات آلمانها در جنگ زیاد انتقاد نکند، و در عوضْ امکان اکران در آلمان را پیدا کند. یونیورسال هم برای دسترسی به بازار فیلم آلمان به این خواسته تن داد.
دههها بعد، هالیوود باز هم به تقاضاهای یک قدرت خارجی تن داده، ولی در سطحی بسیار وسیعتر از گذشته. پیش از همهگیری کرونا، چین در یک وهله تقریبا روزی ۲۵ سینما میساخت. برای همین استودیوهای آمریکایی هم محصولات خود را سانسور میکردند.
و فقط هم استودیوها نبودند. مشاهیر هالیوود در هر موردی که به ذهن آدم خطور کند آمادهاند برای ملت سخنرانی کنند ــ مثل رابرت دنیرو که در دورهٔ ترامپ علیه او حرف میزد ــ ولی به چین که میرسند خفقان میگیرند.
همهٔ اینها در جهت حمله به کاپیتالیسم مصرف میشود، و هیچ محذورات اخلاقی هم در میان نیست، و در نهایت به نفع منافع حکومت چین عمل میکند.
حکومتهای استبدادی کلا از مردمِ خودشان میترسند. اگر رهبریِ آنها واقعا خوب و باکفایت بود، نیاز نداشت هر فیلمی را که وارد کشور میشود دستمالی کند. ولی مسئله از سانسور فراتر میرود. ماجرای بَده شدنِ فن بینگبینگ، بازیگر زن چینی، نمونهای واقعا ناخوشایند است. این ستارهٔ نوظهور همه چیز داشت … تا اینکه اشتباها درآمد فیلمش را گزارش کرد، و خبرش وایرال شد. دولت چین چهرهٔ او را از پوستر فیلمها حذف کرد و او را در حصر خانگی قرار داد، و تا جایی پیش رفت که او را تماموقت تحت نظر گرفتند ــ حتی در توالت.
بازی امسال او در فیلم «۳۵۵»، یک اکشنِ دختر-قهرمان با بازی جسیکا چاستین، پنهلوپه کروز و دایان کروگر، با ترفندهای دیجیتال ممکن شد. بینگبینگ به خاطر ممنوعالخروجبودن، اجازه حضور در صحنهٔ فیلمبرداری نداشت، برای همین با کمک تکنولوژی پردهٔ سبز در فیلم ظاهر شد.
در چین یا با قواعد حزب کمونیست بازی میکنید، یا شغلتان به باد میرود.
مشاهیر هالیوود در هر موردی که به ذهن آدم خطور کند آمادهاند برای ملت سخنرانی کنند، ولی به حزب کمونیست چین که میرسند خفقان میگیرند.
این رویکرد دیکتاتورمآبانه در قبال سینما ــ که ملمغهایست از سانسور اخلاقی شدید و حمایتگری از دولت ــ در حال گسترش به جاهای دیگر هم هست. مثلا از سال ۲۰۰۶، چین حدود ۱۰ میلیارد دلار به دولت کنیا بابت پروژههای زیرساختی وام داده است، ولی نفوذ چین حالا بیش از ساخت جادهها و پلهاست. نفوذ فرهنگی هم هست. رئیس هیئت طبقهبندی فیلم کنیا میگوید: «اگر میخواهید ملتی را عوض کنید، با داستانسازی این کار را بکنید».
چین در فیلمسازی، مثل دیپلماسیاش، حالا دیگر احتیاجی به دیگران ندارد. چکمهلیسی دیگر مثل سابق برای هالیوود منفعت ندارد. حالا فیلمهای آمریکایی به رغم دیپلماسی و امتیازدهی فراوانْ امتیاز افتتاحیه در چین را دریافت نمیکنند. حالا چین برخلاف سالهای سال، واردات هالیوودیِ کمتری پذیرش میکند. و سال گذشته اکران هر چهار فیلم ماروِل (دیزنی) را در سینماهای خود ممنوع کرد.
آن دسته از محصولات آمریکایی هم که از سد سانسور عبور میکند، دیگر مورد توجه مخاطبان چینی قرار نمیگیرد ــ یعنی همانهایی که یک دهه پیش این محصولات را با ولع تماشا میکردند. فیلمهای پرخرجی مثل «زن شگفتانگیز ۱۹۸۴» [محصول ۲۰۲۰] حالا فقط کسری از درآمد گذشتهٔ خود در چین را دارند. («زن شگفتانگیز» سال ۲۰۱۷، بالغ بر ۹۰ میلیون عایدی داشت، ولی دنبالهٔ آن محصول ۲۰۲۰ فقط ۲۵ میلیون دلار در آورد). «رستاخیز ماتریکس» در ماه اول به زور ۱۱ میلیون در چین فروش رفت.
***
در عوض مخاطبان چینی هر چه بیشتر سراغ فیلمهای شدیدا ناسیونالیستی میروند. فیلمِ «نبرد در دریاچهٔ چانگجین» که با همکاری کمیته مرکزی تبلیغات حزب کمونیست تولید شده، پرخرجترین فیلم ساختهشده در چین است. این فیلمْ داستان خونین سربازان چینی را روایت میکند که نیروهای آمریکایی را در جنگ کره شکست دادند، و بزرگترین ستارگان چینی هم در آن نقشآفرینی میکنند. درنهایتْ این خونبازیِ وطنپرستانه بیش از ۹۰۰ میلیون دلار فروخت، که بعد از «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست»، بزرگترین فروش جهانی سال گذشته را کسب کرد.
لوئو چانگپینگ، ژورنالیستی که بابت تحقیقاتش در زمینهٔ فساد معروف است، گفت که این فیلم از لحاظ تاریخی دقیق نیست. و اکتبر گذشته بعد از آنکه پلیس او را بازداشت کرد، ناپدید شد. پروپاگاندای حزب کمونیست هرگز اینقدر موثر، و اینقدر ترسناک، نبوده است.
اینگونه نمایش بیمحابای وطنپرستی هرگز سبک آمریکایی نبوده است. روزگار کاپرا و فورد مدتهاست که به سر آمده. ستارگان هالیوود مرتب بابت گناهانِ خیالیِ گذشته و حالِ خود عذرخواهی میکنند: یک شوخی اشتباه یا حرف سیاسی اشتباه یا حتی فضیلتفروشی، زنجیرهای از عذرخواهیها به راه میاندازد. ولی آیا کسی به امربریِ کل صنعت هالیوود از چین، و همزمان چشمپوشی بر دیکتاتوری و نظامیگری و نقض حقوق بشر از سوی این کشور، اقرار خواهد کرد؟ سادهلوح نباشیم.
ستارگانی مثل ریچارد گییر ــ که علنا از جنبش تبت حمایت میکند و برای همیشه به چین ممنوعالورود شده ــ باید قید کار کردن در جریان اصلی سینما را بزنند. استودیوها حالا خود را مرهون کشوری میبینند که دیگر نیازی به هالیوود ندارد. پرسش اینجاست که آیا هالیوود روح هنری خود را ارزان نفروخت؟