مجموعه سه نمایشنامهی بیوهها، مرگ و دوشیزه و خواننده متن. یکی داستانی از قتلهای زنجیرهای و ناپدیدی اجباری میگوید، دیگری صحبت از شکنجه، زندان اجباری و تاثیرهای بلندمدت آن میکند و آخری، در جوی موهوم میخواهد به پسر بچهاش، به عزیز زندگیاش، توضیح بدهد که چطور آزادی بیان را ازش گرفتند، چطور او را به تیمارستان بردند، چطور آخرین نشانههای وجودیاش را از صحنه روزگار حذف کردند. او میخواهد با صدایی رسا، سانسور را به پسربچهاش معرفی کند.