این داستان هم آشناست و هم غریب و دعوتی است به یک روایت تازه، به یک سفر پرماجرا و خیالانگیز، دعوتی است از یک قصهگو برای دوستداران قصه و داستان. همراه شدن با گُلاتش، گلاتشی که به مانند زنان جسور و خردمند شاهنامه با سرنوشتی رازآلود متولد میشود اما با دغدغهها و انتخابهایی مشابه دغدغهها و انتخابهای ما و انسان قرن حاضر میبالد و زندگی میکند. داستان در جایی از ایران اتفاق می افتد، جایی که بیشک بیش از نقاط دیگر ایران پهناور مورد بیلطفی و بیمهری بسیار قرار گرفته است و این نیز یکی از دغدغههای من در شکلگیری این اثر بوده است، از این رو آوردن اسم این منطقه و گفتن از برخی حیوانات بومی و گیاهان بومی و شغل بومی جدای از یادآوری برای فراموش نکردن آن، فرصتی است برای کودکان نازنین که با این استان پر تاریخ آشنا شوند، به خصوص کودکانی که در ایران متولد نمیشوند. اما به کمک ادبیات و داستانهایی همچون «گلاتش در غار شگفتانگیز» میتوانند به آن سفر کنند و شاید این داستان شوقی ایجاد کند تا برای شناخت ایران و تاریخش، ایران و شاهکارهای ادبیاش، بکوشند و کودکان نازنین بعدها بتوانند از اشعار زیبای حکیم فردوسی بهرهمند شوند.