پرندههای وحشی بهشت

آقای هنلی یک مرد سادهدل امریکایی بود، اما بچههایش آخر خط بودند. آقای هنلی در یک شرکت بیمه کار میکرد و کارش تفکیک مردهها از زندهها بود. همهشان در کابینتهای پرونده در اتاق کارش بودند. همه به آقای هنلی میگفتند که آینده درخشانی دارد. یک روز که از سر کار برگشت، بچههایش منتظر بودند که قضیه را یکسره کنند: یا باید یک تلویزیون نو میخرید و یا آنها میرفتند و جرمی مرتکب میشدند. بچهها تصویر پنج نوجوان بزهکار را در حال تجاوز به یک پیرزن به پدرشان نشان دادند. یکی از آن نوجوانهای بزهکار داشت با زنجیر بایسکل به سر و صورت زن پیر میزد.
خائن

خانم والپول، به محض آنکه کلمه سگ را شنید و حتی قبل از آنکه بگوید «بله،» به جنبههای مختلف نگهداری سگ در روستا فکر کرد (شش دلاری که بابت عقیم کردن سگ پرداخت، پارس کردنهای نیمه شب، شبح او هنگامی که کنار تختخواب دوطبقهی بچهها میخوابید، امور مرتبط با حضور سگ در خانه، که مثل اجاق در آشپزخانه، یا باغچهی جلوی منزل و یا آبونمان روزنامه محلی اجتنابناپذیر بود و مهمتر از همه خود سگ، که بین همسایهها به نام لیدی والپول شناخته میشد، یعنی همتراز جک والپول و جودی والپول؛ سگی آرام، و به شدت صبوری بود) و در هیچکدام از اینها نتوانست دلیلی برای تلفن یک زن ناآشنا – که احساس میکرد به اندازه خودش عصبانیست – در آن وقت صبح بیابد.
قدرت و رعنا: زوج خلاقی که با تولید ویدیو لبخند هدیه میدهند

قدرت و رعنا زوج جوانی در کابل هستند که مدتی است در خانه ویدیوهایی خلاقانهای درباره مسائل روزمره تولید میکنند و در یوتیوب و شبکههای اجتماعی نشر میکنند. این ویدیوها که بیشترشان به زبان طنز درباره زندگی مشترک است، علاوه بر اینکه آموزنده است، لبخندی نیز به لب مخاطبان مینشاند.
انبارسوزان

«راستش، خیلی ساده است. یک گالن گازوییل اطراف انبار میریزی و کبریت رو میکشی و بعد… وووششش! تمام میشود. کمتر از ربع طول میکشد که یک انبار کاملا با خاک یکسان شود. البته، منظورم انبار بزرگ نیست. این آلونکهای کوچک را میگویم.» گفتم: «ولی…» بعد خاموش شدم. نمیدانستم سوالم را چطور بپرسم. «ولی چرا این کار را میکنی؟» پرسید: «عجیب است؟» گفتم: «نمیدانم. تو انبار به آتش میکشی و من این کار را نمیکنم. مسلما بین این دو تفاوت هست.»
چرا بیطرفی رسانهها مهم است؟

اصل بیطرفی رسانهها از جمله ارزشهای اساسی حرفه روزنامهنگاری است؛ ارزشهایی که حاصل تجربهها و آزمون و خطای هزاران روزنامهنگار و رسانه حرفهای در جهان در طی دهها سال است. از جمله دلایل ضرورت پایبندی رسانهها به این ارزشها یکی این است که رسانهها و روزنامهنگاران نقش اصلی را در شکلدهی به افکار عامه درباره یک رویداد یا وضعیت دارند.
چرا غلطنویسی فارسی در افغانستان تبدیل به هنجار شده؟

اشتباهات دستورزبانی و املایی در ادبیات نوشتاری (و گفتاری) در بالاترین سطوح اداری و آکادمیک در افغانستان – از دفتر ریاست جمهوری و پارلمان و وزارتخانهها گرفته تا نهادهای بینالمللی و دانشگاهها – بحثی تازه نیست، هرچند برای علاقهمندان به زبان فارسی در افغانستان به شدت نگرانکننده است.
نژادپرستی چیست و چگونه میتوانیم نژادپرست نباشیم؟

نژادپرستی نه تنها از نظر اخلاقی مذموم است، بلکه با پیشرفت علم، به ویژه علم ژنتیک، ثابت شده که تفاوتهای ظاهری افراد مثل رنگ پوست، رنگ مو یا چشم و یا ویژگیهای چهره و اندام افراد، که به نظر بسیاری ممکن است مهم جلوه کند، از نظر علمی اهمیت چندان ندارد. در واقع، حالا علم به ما ثابت کرده که در واقع تفاوتها میان افراد متعلق به یک «نژاد» به مراتب بیشتر و با اهمیتتر از تفاوتهای آن نژاد با نژاد دیگر است.
شادیهراسی یک زن: نگاهی به رمان «بگذار برایت بنویسم»

رمان ناهید مهرگان شاید جزو اولین آثار داستانی در ادبیات افغانستان است که حول محور یک مضمون مشخص علمی/روانشناختی شکل یافته و از این جهت نیز – علاوه بر ارزش ادبی – اهمیت دارد. این داستان در قالب نامهای از زنی هراتی است که پس از دو سال زندگی در آلمان شوهرش را ترک کرده و به هرات بازگشته است.
مردها با کفشهای بزرگشان

خانم هارت، به شکل غیرقابلدرکی از خانم اندرسون میترسید، اما چون قبلاً شنیده و خوانده بود که همهٔ خانمهای خانهدار این روزها از خدمتکارشان میترسند، از اضطرابش وقتی اولین بار با خانم آندرسون روبرو شد، تعجب نکرد. گذشته از آن، اقتدار ستیزهجویانه خانم اندرسون، از تسلط طبیعی او بر کارهای خانه – از پختن سس گریوی گرفته تا تهیه مایهٔ خمیر – برمیآمد.
ژورنالیسم در هزار کلمه!

چرا هزار کلمه؟ چون صرفهجویی در مصرف واژهها و نوشتن یک خبر، گزارش یا تحلیل با کمترین شمار ممکن کلمات، مهارتی مهم در ژورنالیسم است و دلایل معقولی دارد؛ کمترینش اینکه روزنامهنگار را وامیدارد که به جای حاشیهپردازیهای نالازم برود سر اصل مطلب و به خواننده هم کمک میکند که موضوع را بهتر درک کند.
آخرین شب جهان

خواب دیدم که همه چیز به پایان خواهد رسید. صدایی این را به من گفت؛ جزییات صدا یادم نیست، اما میدانم یک صدا بود و به من گفت که همه چیز در اینجا، روی زمین، متوقف خواهد شد. صبح که بیدار شدم، زیاد به آن فکر نکردم، اما بعد که رفتم سرکار تمام روز آن حس با من بود. دیدم اِستان ویلیس دارد وسط روز از پنجره به بیرون نگاه میکند.
از «عیسای عراقی» چه میتوان آموخت؟

حسن بلاسم و نویسندههایی مثل او را، که شمارشان زیاد نیست، میتوان حلقه اتصال میان ادبیات شرقی و غربی خواند. مضمون داستانهای حسن، مثل باقی نویسندگان خاورمیانه، از جمله فارسیزبانها، موضوعاتی آشناست: جنگ، کشتار، اندوه، مهاجرت. اما در حالیکه نگاه اغلب نویسندگان این بخش از کرهی زمین به این موضوعات گزارشی و کلیشهایست، نگاه حسن بلاسم به معنای واقعی «فیکشنال» است.