سیزده سال پس از ندا آقاسلطان، نوبت به مهسا امینی رسید تا به نمادی از اعتراض یا در واقع آزادیخواهی ایرانیان بدل شود. هرچند قتل او جرقهٔ اعتراضات را زد، مطالباتِ معترضان فراتر از انتقامجوییِ مرگِ اوست. مردم خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی هستند، برای همین است که فریاد میزنند: «امسال سال خونه، سیدعلی سرنگونه» و «جمهوری اسلامی، نمیخوایم نمیخوایم».
خیزش ارزشها
اعتراضات جاری تجربهای بینظیر است و نقطهعطفی برای ایران و احتمالا کل خاورمیانه خواهد بود: انقلابی زنمحور که همهٔ اقشار و اقوام از آن حمایت میکنند و میخواهد یکی از خشنترین اشکالِ نرسالاری را سرنگون کند.
طی این سالها، فساد ذاتی و بیعُرضگی جمهوری اسلامی و مقاومت در برابر تغییر و عدم برخورد با ریشهٔ نارضاییهای عمومی ــ بهعلاوهٔ ماهیتِ دیکتاتوریاش ــ منجر به بروز اعتراضات زیادی شده بود. به مرور زمان تعداد این وقایع افزایش پیدا کرد. و هرچند قبلا فاصلهٔ طولانیتری بین خیزشهای بزرگ وجود داشت، از سال ۱۳۹۸ به این سو، هر چند ماه شاهد اعتراضاتی بودیم که ایران را تکان داده و به صدر اخبار بینالمللی راه یافته است.
اما خیزش جاری، از جوانب مختلف بیهمتاست. اول آنکه همهٔ اقشار و گروههای اجتماعی را به حرکت وا داشته اشت. سراسر ایران شاهد اعتراض است و تا به حال شاهدِ صد و اندی کشته و هزاران بازداشتی بوده است. این خیزش، با پیوند دادنِ اقشار مختلف، طبقهٔ متوسط ایران را به شکلِ فعالی درگیر کرده است.
در جریان سرکوبهای سال ۱۳۸۸، خشونت شدید و فشار مداوم جمهوری اسلامی بر فعالان مدنی، بنیهٔ مبارزاتی طبقهٔ متوسط ایران را به تدریج ضعیف کرد. همچنین، این قشر از جامعه تحت فشار تحریمها، فساد ساختاری و فراگیر، و سوءمدیریت حکومت، به تدریج مضمحل و کوچک شد.
برای همین طی چند سال بعد، به رغم ناآرامیهای مکرر جامعهٔ مدنی و بروز حرکتهای اجتماعی-سیاسی، کانون اصلی اعتراضات و نارضاییها در ایران عمدتا اقشار کارگری بود.
از سال ۱۳۹۸، با افزایش احساس یأس و خشم، ایران شاهد ادوار مکرری از اعتراضات بود که بیشترشان را اقشار کارگری هدایت میکرد و ناشی از نارضاییهای اقتصادی بود، از جمله تصمیمات ناگهانی دولت برای افزایش بهای سوخت و مواد غذایی، و همینطور فروپاشی محیطزیستی ایران، و بحران آب.
اما مثل انقلابهای بزرگ، این بار تنورهٔ خیزشْ تمام مرزبندیهای اجتماعی را از بین برده و آنها را مثل چکشی واحد بر سر جمهوری اسلامی میکوبد تا رژیم را به همان زبالهدان تاریخ که از آن سر بر آورد فرو بیندازد.
به قول محمدرضا جوادی یگانه، جامعهشناس دانشگاه تهران، این خیزش «به نام انسان» است، بر خلاف انقلاب اسلامی سال ۵۷ که انقلاب «به نام خدا» بود یا اعتراضاتِ پیشین که به خاطر نارضاییهای سیاسی و اقتصادی شکل گرفت.
ضمن اینکه هیچگونه وابستگی به جنگ قدرت درون ساختار جمهوری اسلامی ندارد. خیزشِ امروز به رغم تمامِ تازگیهایش، در واقع حلقهای دیگر در زنجیرهٔ نبردهای مردم ایران برای رسیدن به آزادی و عدالت است. این اساسا مبارزهٔ صد و اندی سالهٔ مردم ایران است برای حق زندگی بر اساس ارزشهای خودشان و نه آنچه شریعتِ مستبدانْ دیکته میکند؛ بهقول معروف: «آزاد بزی یا بمیر».
نبرد نمادها
این خیزش همچنین بازتابیست از دههها نبرد حکومت برای سلطه بر قلب و ذهن یک ملت. این را میتواند در نبردِ نمادها دید. هر بار ایرانیان خواستار تغییر میشوند، جمهوری اسلامی آنها را با شعارهای پوسیدهٔ خود بمباران میکند: از جمله اینکه اجازه نخواهد داد کشور از مسیر «الهی» خمینی «منحرف» شود. و اینکه انحراف از این مسیر به منزله «پایمال شدن» خون شهداییست که در جنگ «مقدس» ایران و عراق کشته شدند.
در این سالها اینها ستون فکری فرقهٔ جمهوری اسلامی بوده است، و برای همین رژیمْ کودکان را وادار میکند تا در ثنای خامنهای آواز بخوانند، و با او بیعت کنند، و نشان دهند که حاضرند برای یک آخوندِ هشتادوسه ساله جان خود را فدا کنند.
اما به مرور زمان، ایرانیها با کمک ابزارهای فرهنگِ عامه (مثل موسیقی)، بسیاری از این نمادها (از جمله سرباز، شهید، وطن) را پس گرفتند. ملت ایران حالا نمادهای تازهای را زاییده است؛ از شهدایی که نمیمیرند ــ مثل مهسا امینی و ندا آقا سلطان ــ تا نمادهای انتقامجویی: تصاویر زنانی که موهایشان را در ملاءعام میبُرند و روسریها را آتش میزنند. نمادهای نخنمای جمهوری اسلامی دیگر شانسی برای بقا در این نبرد ندارد.