من یک بار یک هفته را در ناحیهای در جنوب سودان گذراندم، جایی که تقریبا هیچ زنی در آنجا پستانهای خود را نمیپوشاند، و بعد درست دو هفته بعد به ایران پرواز کردم، جایی که زنان بنا به قانون مجبورند موهایشان را به بهانهٔ عفت بپوشانند.
فرهنگها فرق دارند، و قوانین متفاوتند، و مقرراتِ مربوط به زنان به شکلِ موحشی دلبخواهی است. از خودم میپرسیدم چرا ما در غرب فکر میکنیم معیارهای عفتِ ما بهتر از بقیه است.
تا مدتی بعد از آن سفر با خودم فکر میکردم که حجاب اجباری، مثل موردی که در ایران شاهد بودم، از مقررات پوششِ خود ما در خیابانهای اصلی یا سواحل عمومی غیرعادیتر یا غیرمنطقیتر نیست.
مدتی طول کشید تا بفهمم که کلا اصل قضیه را نگرفته بودم.
البته هر دولتی که بخواهد به زنان بگوید چهطور لباس بپوشد ــ فرقی نمیکند کجا باشد، آمریکا، خاورمیانه، یا هر جای دیگر ــ کارش خشکهمذهبی و قیممآبی و تبعیض جنسی است. اما در ایران، قانون حجاب فقط مسئلهٔ پوشش نیست، و اعتراضات علیه حجاب اجباری هم اعتراض به چیزی بسیار بزرگتر است.
در اعتراضات جاری که بیش از سه ماه طول کشیده است، حجاب اجباری دستکم نماینده و نمادی واقعی از تمام نارضایتیهای اجتماعی است، از جمله نبود آزادی، حملهٔ دولت به فردیت انسان و کنترل بدن مردم، انحصار دینی، و نفی حق تعیین سرنوشت.
البته که مسئلهٔ زشتِ حجاب اجباری و مرگ مهسا امینی جرقهٔ اعتراضات جاری را زد، اما در این چند ماه، اعتراضات رشد کرد و گسترده شد و به فریاد بلند مخالفت با رژیم ایران تبدیل شده است. بیش از ۱۸۰۰۰ نفر در دهها شهر دستگیر شدهاند و صدها نفر به دست نیروهای رژیم کشته شدهاند.
همین تازگی دو معترض اعدام شدهاند. یکی را با دست و پای بسته و کیسهای سیاه روی سرش با جرثقیل دار زدند. هر دو اعدام با اعترافات اجباری و بدون طی کردن رویه عادلانه انجام شد.
دهها نفر دیگر در بند اعدامیها هستند. نمایندگان مجلس خواستار اشد مجازات برای معترضان شدهاند و میگویند که «اغتشاشات» را نباید تحمل کرد. ظاهرا رژیم سعی میکند شدت سرکوب را به دقت محاسبه کند. مسئولان رژیم هم دولِ خارجی را عامل ناآرامیها معرفی میکنند.
در واقع اعتراضاتی که بر سر حجاب شروع شد، به شعارهای کاملا ضدرژیم و ضدآخوندی کشیده است. معترضان دیگر نه تنها حجاب را میسوزانند که تصاویر خامنهای ر ابه آتش میکشند و شعار مرگ بر او سر میدهند. این اعتراضات محصول شکاف فزاینده به مردم و دولت است. «زن، زندگی، آزادی» فقط مربوط به مسئله زنان نیست، بلکه همینطور راجعبه سانسور و آزادی، و سرریز شدنِ بدبختی جوانانِ بیزاری است که کیفیت زندگیشان از بین رفته و مشکلات اقتصادیشان انبار شده است.
این قیام شاید سرکوب شود، یا ضعیف شود، مثل سالهای ۱۳۸۸، یا ۹۶ و ۹۸. اما معلوم است که با تغییراتِ جزئی در مسئلهٔ حجابْ نارضاییِ معترضان فروکش نخواهد کرد.
رژیمِ فسیلشدهٔ خامنهایِ ۸۳ ساله که هیچ طرحِ روشنی برای جانشینی یا اصلاحات نداشته است، مدام باید مراقب باشد تا دست از پا خطاء نکند.
چرا و چگونه حجاب به نمادی چنین نیرومند برای چنین قیامِ نیرومندی تبدیل شده است؟ البته تا حدی به خاطر مرگ مهسا، اما حجابْ نمادی روشن و صریح از عزمِ رژیم برای کنترل مردم است.
حجابِ اجباری نمادی از وسواسِ رهبرانِ دینی ایران نسبت به مسئله عفاف و کنترل بر رفتار جنسی مردان و زنان است.
بسیاری از زنان مسلمان حجاب اختیاری دارند. البته این حق آنهاست. اما ایران یکی از معدود کشورهاییست که تمام زنان را مجبور به پوشیدن حجاب میکند. برخی کشورها قوانین حجاب خود را کاستهاند یا برداشتهاند.
جنگِ حجاب در ایران به دوران رضاشاه برمیگردد؛ کسی که فرمان کشف حجاب را صادر کرد. در آن زمانْ عدمِ حجاب به نمادی از مدرنسازی و غربیشدن تبدیل شد. فرمان او که فقط چند سال دوام آورد، مایهٔ خشم آخوندها و بسیاری از ایرانیان مذهبی و سنتی شد. بهخصوص که گاهی حجاب را به زور از سر زنان میکشیدند.
در دههٔ ۵۰، در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی، پوشیدنِ حجاب به نمادی از مخالفت با رژیم شاه تبدیل شد.
بعد، درست پس از انقلاب و در یک تغییر جهت کامل، هزاران زن در مخالفت با حجاب اجباری به خیابانها آمدند ــ که این اولین اعتراض علیه رژیمِ جدید بود.
در این سالها گاهی مسئلهٔ حجاب را تنزل دادهاند و آن را کمترین نگرانیِ زنان خواندهاند ــ در کشوری که زنان برای مسافرت به تایید مرد نیاز دارند، و قوانین ارث و ازدواج در کل به نفع مردان است.
اما با ورودِ اعتراضاتِ جاری به چهارمین ماه، حجاب یک بار دیگر قدرت نمادین و واقعی خود را نشان داده است.
همین چند روز پیش سازمان ملل به اخراج ایران از کمیسیون مقام زن رأی داد؛ صرفنظر از اهمیتش. تحریمهای اقتصادی علیه رژیم هم سفت و سختتر شده است.
در نهایت اما این مردم ایران ــ و عمق خشم و تمایلشان به ادامهٔ جنگ با رژیم ــ است که تعیین میکند این ماجرا به کجا خواهد انجامید.