ادبیات، فلسفه، سیاست

rene2__

تحمل بار سنگین گناه: آیا عذابِ وجدان میراث رمان‌نویسان عصر «رمانتیسیزم» است؟

بارها شنیده‌ایم که ادبیات هر دوره‌ای خواسته و ناخواسته «بیماری قرن» خود را بازتاب می‌دهد. اگر به چنین اعتقادی پایبند باشیم ــ که باور اشتباهی هم به نظر نمی‌رسد ــ شاتوبریان (۱۷۶۸ - ۱۸۴۸)  از جمله نویسنده‌های مکتب «رمانتیسیزم» است که آثارش انباشته از «بیماری قرن»‌اند. حتی در مورد او می‌توان باز هم زیاده‌روی کرد و باور داشت که آثار شاتوبریان یک‌تنه سراسرِ سرگشتگی، زیاده‌روی در شرح عواطف، تبختر و طغیان «رمانتیسیزم» را در خود جاي می‌دهد.

بین نویسنده‌های مکتب درخور احترام «رمانتیسیزم» نویسنده‌ای پیدا کرده‌ام که به طرز غریبی سویه‌های متناقضی را در آثار خود آشکار می‌کند. شاید تناقض‌گویی در ذات «رمانتیسیزم» جا داشته باشد؛ وقتی لحظات قلیان احساسی عظیم در دل نویسنده‌ای دلزده از قوانین سرسخت مکتب یا دورانی که امروز با عنوان «کلاسیسیزم» از آن یاد می‌کنیم، جای اسلوب‌های قدیمی را می‌گیرد باید انتظار داشت هر لحظه به بیراهه‌ای کشیده شویم؛ در جهانی غوطه‌ور شویم مملو از ساختمان‌های پیچ‌در‌پیچ که شاید اغلبشان بدون داشتن کوچک‌ترین ثمری بنا شده‌اند.

بارها شنیده‌ایم که ادبیات هر دوره‌ای خواسته و ناخواسته «بیماری قرن» خود را بازتاب می‌دهد. اگر به چنین اعتقادی پایبند باشیم ــ که باور اشتباهی هم به نظر نمی‌رسد ــ شاتوبریان (۱۷۶۸ – ۱۸۴۸)  از جمله نویسنده‌های مکتب «رمانتیسیزم» است که آثارش انباشته از «بیماری قرن»‌اند. حتی در مورد او می‌توان باز هم زیاده‌روی کرد و باور داشت که آثار شاتوبریان یک‌تنه سراسرِ سرگشتگی، زیاده‌روی در شرح عواطف، تبختر و طغیان «رمانتیسیزم» را در خود جای می‌دهد. امروزه وقتی نوشته‌های او را ورق می‌زنیم، در میان اشعار، زندگی‌نامه‌ها، سفرنامه‌ها و رمان‌های او اثری را پیدا می‌کنیم که بهترین نمونه‌های تناقض را در خود جا داده است.

«رِنِه»، رمان معروفی که در سال ۱۸۰۲ به چاپ رسید، سال‌ها در ذهن مخاطبان عام فرانسوی‌زبان همان تعبیری را داشت که «بوف کور» برای ایرانیان دارد. «رِنه» شاتوبریان برای مدت‌ها «دستورالعملی برای خودکشی» فرض می‌شد تا جایی که در میانه قرن نوزدهم «رنه» از کتابخانه دانشگاه‌ها و مدارس جمع‌آوری ‌شد و کتابفروش‌ها آن را به جوانانی که آشفته و افسرده به نظر می‌آمدند، نمی‌فروختند. شاید «رنه» مثل «بوف کور» مستقیماً باعث مرگ کسی نشده باشد ــ البته نیازی به یادآوری نیست که آمار مطالعه فرانسوی‌زبانان قرن نوزدهم چندین برابر بیشتر از فارسی‌زبانان اوایل سده بیست‌و‌یکم است ــ اما در میانه قرن نوزدهم، زمانی که «رمانتیسیزم» کمتر نظر علاقه‌مندان به ادبیات را جلب می‌کرد، مثلی بین مردم فرانسه رواج پیدا کرده بود که «رِنِه خواننده‌ای که او را دوست نداشته باشد نفرین می‌کند!»

مثلی بین مردم فرانسه رواج پیدا کرده بود که «رِنِه خواننده‌ای که او را دوست نداشته باشد نفرین می‌کند!»

معلوم نیست این مثل چقدر حقیقت داشته و آیا جز در کتاب‌های تاریخ ادبیات هنوز هم کسی آن را به کار می‌برد یا نه؛ اما اجازه می‌خواهم بگویم که این رمانِ معروف که گویا اولین رمان نویسنده‌ای است که به عنوان پدر «رمانتیسیزم» در فرانسه شناخته می‌شود، بین رمان‌های رمانتیک قرن نوزدهم، کسل‌کننده‌ترین و ضعیف‌ترین رمانی است که خوانده‌ام. شاید تنها نکته درخور درنگ این رمان عذاب وجدانِ  به‌ظاهر بی‌منشائی باشد که رنه در طول روایت مأیوس‌کننده خود از زندگی‌اش آشکار می‌کند.

این «عذاب وجدان» که بخش بزرگی از «بیماری قرن» سده نوزدهم دانسته شده است احتمالاً نتیجه ظهور نخستین ایده‌های خداناباورانه منسجم در فلسفه اروپایی و آغاز دگرگونی‌های فرهنگی‌ـ‌‌اجتماعی‌ای باشد که در جریان انقلاب صنعتی و عصر روشنگری مطرح شده بودند. «رنه» در مورد مسئله «عذاب وجدان»،  که از «بینوایان» «هوگو» تا «مانفرد» «لرد بایرون» و «منظومه دریانورد فرتوت» «کولریج» می‎‌توان آن را ردیابی کرد، با یک رمان بیش از آثار ادبی دیگر در دل «رمانتیسیزم» نزدیکی دارد؛ «سرگذشت ورتر جوان». اثر زیبای «گوته» (۱۷۴۹-۱۸۳۲) که به باور من به لحاظ قدرت داستان‌پردازی و قوام ادبی فرسنگ‌ها از «رنه» پیشی می‌گیرد، دارای عذاب وجدانی است که می‌شود نسبت به آن شکیبا بود و آن را در مقایسه با «رنه» شاتوبریان مورد بازخوانی قرار داد. پژوهشی که بعید نیست نور تازه‌ای به سویه‌های فراموش‌شده رمان‌های رمانتیک قرن نوزدهم بتاباند.    

وقتی سرگذشت شاتوبریان را می‌خوانیم بیشتر درمی‌یابیم «رنه» زندگی‌نامه‌ای است که به شکل رمان درآمده. حتی اسم کامل شاتوبریان، فرانسوا رِنِه دو شاتوبریان است. پس نویسنده هیچ تمایلی به پنهان‌کاری نداشته ــ اساساً رمان‌نویسان رمانتیک میانه‌ای با پنهان‌کاری و خویشتن‌داری ندارند. برای بررسی دقیق‌تر این رمان باید داستان آن را به اختصار شرح دهیم: در آغاز رمان رنه با مرد سالخورده‌ای به نام «شاکتاس» مواجه می‌شود که تقریباً بی‌ هیچ دلیلی شروع به تعریف زندگی‌اش می‌کند. رنه نیز پس از شنیدن این زندگی‌نامه ماجرای زندگی خود را نقل می‌کند.

او در آغاز سرگذشت طولانی و ملال‌آورش می‌گوید: «تولد من به بهای جان مادرم تمام شد.» احتمالاً می‌‌توان حدس زد که در پس این جمله با چه سرگذشتی مواجه هستیم. (جالب این‌جاست که مادر شاتوبریان در عالم واقع به محض تولد او نمُرده. شاتوبریان کودکی خود را تحت تأثیر ایمان سرسختانه مادرش به مسیح و رازوارگی زندگی اعیانی پدرش گذرانده است. خشکیِ اخلاقِ مذهبی مادر برای بروز در رمان شاتوبریان مجالی نمی‌یابد. گویا نویسنده مرگ مادر را به شرح عقاید غریب او ترجیح داده ‌است که این خود از دریچه‌ای که البته ربط مستقیمی به یادداشت ما پیدا نمی‌کند، قابل بررسی است.)

رنه در زندگی هیچ پشت و پناهی ندارد جز خواهرش «آملی». خواهری مهربان و دلسوز که تا زمان سفر رنه به انگلستان و ایتالیا غمخوار اوست. اما پس از بازگشت رنه از سفر «آملی» دیگر نمی‌خواهد او را ببیند. یأس رنه که دلیل اصلی پناه بردن او به سفری طول و دراز بوده است، دوچندان می‌شود؛ تا جایی که بارها به فکر خودکشی می‌افتد اما جرأتش را نمی‌یابد. رنه در گوشه‌ای از پاریس در انزوای کامل زندگی می‌کند و مدام از خود می‌پرسد: «دیگر چه می‌خواهم؟»

او دلیل عذاب وجدان و نارضایتی همیشگی‌اش را نمی‌داند. می‌داند که سفر هم نمی‌تواند درد او را دوا کند؛ چون در تجربه قبلیِ تماشای تمدن‌های گذشته و خرابه‌های پرعظمتشان و شکوه منظره‌های دلربا و وسیع طبیعت، حقیر بودن زندگیِ یک انسان ناچیز برای او برملا شده است. رنه در آرزوی نجات از تردید جان‌کاهش به زندگی جنگلی پناه می‌برد. [امان از روسو! که علاوه بر زمانه خود، سایه‌اش در سراسر سده نوزدهم هم گسترده است.]

اما زندگی به سبک انسان‌های اولیه هم موجب آرامش رنه نمی‌شود و او در تصمیمش  برای خودکشی مصمم می‌شود. این‌جاست که دوباره به یاد خواهرش «آملی» می‌افتد. نامه‌ای برای او می‌نویسد که در واقع وصیت‌نامه‌ای است که ترتیب تقسیم اموالش را برای خواهر شرح می‌دهد ــ همان‌طور که نام فامیلی فرانسوا رنه دو شاتوبریان فاش می‌کند او بزرگ‌زاده‌ای ثروتمند بوده است ــ . آملی به جای این‌که به نامه رنه پاسخ دهد، نزد او می‌رود. رنه موقتاً خوشحال و به زندگی امیدوار می‌شود. اما آملی هم از عذاب وجدانی که گویا میان خانوداه آن‌ها مسئله‌ای موروثی است رنج می‌برد. او خود را به خاطر عشق بیش از اندازه‌اش به برادر و عدم توجه کافی به خداوند سرزنش می‌کند و سرانجام راهی صومعه‌ای دور می‌شود تا زندگی‌اش را وقف پروردگارش کند.

ادبیات و فلسفه هیچ‌گاه از هم جدا نبوده‌اند، اما «رمانتیسیزم» را شاید بتوان اولین محل تلاقی جدی رمان و فلسفه خواند.

پس از این واقعه جنونِ حوصله‌سربر رنه دوباره شعله می‌گیرد. رنه در اوج اندوه و افسردگی به آمریکا سفر می‌کند و در آن‌جاست که باخبر می‌شود خواهرش هنگام پرستاری از بیمارانی که به یک مرض مسری دچار بوده‌اند بیمار شده و جانش را از دست داده است.

دوباره به زمان حال  برمی‌گردیم. مردی به نام «بابا سوئل» به داستان اندوهبار رنه گوش می‌دهد. پایان رمان زمانی رخ می‌دهد که «بابا سوئل» با نصیحت‌های فرزانه‌مأبانه‌ای دلیل عذاب وجدان بی‌وقفه و سرگشتگی اضطراب‌آور رنه را تخیلات واهی و غرور مشئوم او می‌داند. این پایان رمان است؛ رمانی که شاتوبریان آن را در ۳۴ سالگی منتشر کرده است. او رنه را درمان نمی‌کند. همان‌طور که تا پایان عمر درمانی برای خود نمی‌یابد.

شاتوبرایان در دوره‌ای از زندگی به عنوان یک سلطنت‌طلب دوآتشه شناخته می‌شود. سپس مجیز ناپلئون را می‌گوید. مدتی بعد مقالات انتقادی و تندی علیه ناپلئون چاپ می‌کند که باعث می‌شود لویی هجدهم او را «ارزنده‌ترین مرد فرانسه» بنامد اما کمی بعد با لویی هجدهم هم درمی‌افتاد و اعتبار خود را نزد او به کلی از دست می‌دهد. شاتوبریان هیچ‌وقت آرام و قرار نمی‌گیرد و از زندگی‌اش راضی نمی‌شود.

طبیعی است که وقتی به سراغ یک رمان رُمانتیک می‌رویم با مقدار زیادی احساساتی‌گرایی مواجه شویم. اما سرچشمه این روده‌درازی‌های شکایت‌مندانه واقعاً از کجاست؟

به گمان من «رمانتیسیزم» شاید بتواند به عنوان اولین محل تلاقی جدی رمان و فلسفه شناخته شود. نیاز به یادآوری ندارد که ادبیات و فلسفه هیچ‌گاه از هم جدا نبوده‌اند. از یونان باستان که جدال افلاطون و هومر را در ذهنمان حک کرده، تا ادبیات قرن هجدهم که دوشادوش سایر هنرهای دگرگون شده زمانه خود پیش رفته تا جاده صاف‌کن «عصر روشنگری» باشد و نمونه‌های فراموش‌ناشدنی چون آثار «مونتسکیو» را برایمان به جا گذاشته است، فلسفه و ادبیات به همنشینی عادت داشته‌اند.

همه قهرمانان رمان‌های رمانتیک حتی وقتی شجاعت انقلاب را به دل خود راه می‌دهند، از چیزی می‌ترسند.

اما شاید پیش از رمان‌های رُمانتیک تا این اندازه واضح ندیده بودیم که ادبیات تاوان پرده‌دری فلسفه را بپردازد. ادبیات رمانتیکِ میانه اول قرن نوزدهم میراث‌دار نخستین بارقه‌های الحاد است. نوعی از اگزیستانسیالیسم که هنوز کودکی معلول است که زودتر از زمان انتظار به دنیا آمده و رنجور و کم‌توان برای زنده ماندن تلاش می‌کند. وقتی به نقاشی‌هایی که از شاتوبریان کشیده شده نگاه می‌کنیم به‌وضوح می‌توانیم آشفتگی‌اش را از گودی زیر چشم‌ها، رنگ پریده و موهای درهم‌و‌برهمش تشخیص دهیم.

اگر چهره او را که با وجود افسردگی‌هایش همچنان جذاب و باوقار است نمادی برای رمان رمانتیک بدانیم، با ادبیاتی مواجه می‌شویم که محل ابراز عقاید پرهزینه فلسفه دوران خود بوده است. فلسفه مقدار زیادی از عذاب وجدانی را که حاصل از جدایی همه‌جانبه از کلیسا و تولد عقاید وجودگرایانه دست و پا شکسته بود به رمانِ آغاز قرن نوزدهم هدیه داده بود. همه قهرمانان رمان‌های رمانتیک حتی وقتی شجاعت انقلاب را به دل خود راه می‌دهند، از چیزی می‌ترسند. آن‌ها دلمُرده‌اند اما هنوز مانند قهرمانان رمان‌های میان دو جنگ جهانی قرن بیستم از تغییر شرایط زندگی‌شان ناامید نیستند. مالیخولیایی‌اند اما فرقشان با دُن کیشوت این است که خودشان می‌دانند بیمارند.

ممکن است اضطراب ِ قهرمانان رمان‌های رمانتیک ِ پنجاه سال نخست سده نوزدهم ما را به یاد «عذاب وجدان» «ابراهیم» بیندازد، زمانی که «کیئرکه گور» (۱۸۱۳-۱۸۵۵) در کتاب «ترس و لرز» او را در آستانه اجرای حکم خداوند قرار می‌دهد.

چقدر نقاشی‌هایی که از چهره شاتوبریان و کیئرکه گور به جا مانده به هم شبیه‌اند!

 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش