ادبیات، فلسفه، سیاست

gene_intl

آیا ژن‌ میزان هوش ما را تعیین می‌کند؟

ایان جان دیری، روانشناس و پژوهشگر زمینه هوش در دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند | ترجمه و تلخیص از تیم نبشت

بعضی آدم‌ها از بقیه باهوش‌ترند. تفاوت‌های ثابت و آشکاری بین آدم‌ها وجود دارد و تحقیقات نشان می‌دهد که دستاوردهای مهم زندگی با هوش ارتباط دارد؛ جالب خواهد بود که بتوانیم دلایل علمی این تفاوت‌های فردی را کشف کنیم چرا که فهم سازوکارهای علمی هوش، به کاهش زوالِ ذهنی ما در دوران پیری کمک می‌کند.

بعضی آدم‌ها از بقیه باهوش‌ترند. تفاوت‌های ثابت و آشکاری بین آدم‌ها وجود دارد و تحقیقات نشان می‌دهد که دستاوردهای مهم زندگی با هوش ارتباط دارد؛ جالب خواهد بود که بتوانیم دلایل علمی این تفاوت‌های فردی را کشف کنیم؛ ضمنا فهم سازوکارهای علمی هوش، به کاهش زوالِ ذهنی ما در دوران پیری کمک می‌کند. خوب است که زیست‌شناسان بیشتر وارد این قلمرو شوند.

روان‌شناسان، هوش را به دو روش مختلف مطالعه می‌کنند. اول، روان‌شناسیِ ادراکی [cognitive] که عمدتا بر کار عادی ذهن تمرکز دارد. محققانِ این حیطه سعی می‌کنند کارکردهای ذهنیِ «مشترک» بین همۀ آدم‌ها را پیدا کنند. و سعی دارند این کارکردها را درقالب یک نظامِ ذهنی تعریف کنند. دوم، روان‌شناسی افتراقی [differential] که عمدتا بر «تفاوتِ» کارکردهای ذهنی بین افراد تمرکز دارد. محققانِ این حیطه سعی می‌کنند کارکردهای اصلیِ متفاوت بین آدم‌ها را پیدا کنند. آن‌ها سعی دارند علل و عواقب این تفاوت‌ها را کشف کنند. ولی این دو حیطۀ روان‌شناسی، ارتباطِ موثری باهم ندارند. مثلا، اگر به متون روان‌شناسی شناختی نگاهی بیندازید، اشارۀ چندانی به تفاوت‌های فردی نمی‌یابید. مطلب حاضر، به روان‌شناسی افتراقی در حوزۀ هوش مربوط می‌شود.

آن دسته از اهالی دانشگاه که در حوزۀ تفاوت‌های هوشی کار نمی‌کنند، عمدتا به اعتبار این رشته شک دارند. دلایل متعددی ممکن است وجود داشته باشد. مثلا این‌که واژۀ «هوش» ممکن است بیش از حد عمومی به‌نظر آید؛ مطمئنا این استدلال مطرح است که توانایی‌های شناختی (یا ادراکی) آن‌قدر زیادند که به‌هرحال هر کسی در بعضی از آن‌ها بهتر است.

همچنین بعضی رویدادها در تاریخچۀ تحقیقات هوش ظاهرا باعث بی‌اعتباریِ این حوزه شده‌اند؛ برخی ممکن است آزمون‌های ۱۱ ساله‌ها در مدارس قدیم بریتانیا را به‌خاطر بیاورند که مناقشه‌آمیز بود، یا ماجرای سیریل برت را شنیده باشند (هنوز بر سر این‌که داده‌های او دربارۀ دوقلوها، کلاهبرداری بود یا محصول بی‌دقتی، بحث است)، یا از توجه بیش‌ازحد به آزمون‌های بهرۀ هوشی در جزیرۀ الیس پرهیز می‌کنند، یا بحث‌های جنجالی دربارۀ تفاوت هوش در گروه‌های قومی به گوش‌شان خورده باشد، یا مواردی از این قبیل.

شاید هم این شکاکان خودشان اصلا درجریان تحقیقاتِ این حیطه نبوده باشند و اگر فرصتِ بررسیِ پژوهش‌های انجام‌شده را داشته باشند، بهتر بتوانند قضاوت کنند. درعین‌حال، آدم‌های باهوش هم ممکن است دچار نوعی حسِ مسئولیت اجتماعی شوند؛ گویی جایزۀ بخت‌آزمایی را در یک استعدادِ بخصوص برده‌اند، و فکر کنند که خوب نیست آن را بیان کنند.

ایان جان دیری، روانشناس و پژوهشگر اسکاتلندی در دانشگاه ادینبورگ است که به خاطر پروژهش‌ها و آثارش در زمینه هوش شناخته شده است.

هوش؛ صفت ارثی؟

یکی از موضوعات مورد شَک، «تعریف هوش» است. لیندا گاتفردسون، پژوهشگر روان‌شناسی، تعریفی از هوش ارائه کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت: «هوش یک توانایی ذهنیِ بسیار عمومی است که از‌جمله شامل تواناییِ استدلال، نقشه‌کشیدن، حل مسئله، تفکر انتزاعی، فهمِ ایده‌های پیچیده، یادگیری سریع، و یادگیری ازطریق تجربه می‌شود؛ هوش، صرفا به معنای یادگیری تئوریک، یا یک مهارت آکادمیکِ خیلی خاص، یا زیرکی در امتحان‌دادن نیست. بلکه، معرفِ یک تواناییِ کلی‌تر و عمیق‌تر برای فهمِ محیط اطراف است؛ یعنی به‌اصطلاح سردرآوردن، درک موضوع، یا پیداکردنِ راه‌حل.»

در ۱۹۴۰ چارلز اسپیرمن روان‌شناس بریتانیایی قاعده‌ای تجربی را کشف کرد. او دریافت کسانی که در یکی از انواع تستِ هوش خوب عمل می‌کنند، معمولا در تست‌های مشابه هم عملکرد خوبی دارند. او به فاکتوری مشترک در همۀ انواع عملکردهای شناختی مواجه شد. اسپیرمن، این فاکتور مشترک را جی (g) نامید که مخففِ general intelligence به معنای هوش عمومی است. با گذشت بیش از یک قرن، همۀ تحقیقات و آزمون‌هایی که روی تعداد قابل‌قبولی از افراد با توانایی‌های مختلف انجام شده، به نتیجۀ مشترکی دست یافته‌اند: در همۀ آزمون‌های شناختی، نوعی فاکتور مشترک وجود دارد.

البته برخی افراد مقدارِ جیِ بالاتری دارند و در همۀ آزمون‌های ذهنی نمراتِ بالاتری کسب می‌کنند. ولی پارامترِ جی همۀ داستانِ هوش نیست؛ برخی از تفاوت‌های عملکردِ شناختی را با کمک جی نمی‌توان توضیح داد. محققان هوش به این اجماع رسیده‌اند که سه سطح از عملکرد شناختی وجود دارد: سطح اختصاصی، سطح شناختی، سطح عمومی (جی). معلوم شده افرادی که در یک سطح خوب عمل کرده‌اند، معمولا در حوزه‌های دیگرِ همان سطح هم خوب عمل می‌کنند. یعنی اگر ۱۰۰ نفر در یک آزمون ریاضیاتی شرکت کنند، برخی از آن‌ها کلا در تست‌های شناختی بهترند، و برخی در استدلالاتِ کلی بهترند، و برخی در مهارتِ خاصی که مثلا مربوط به اعداد است بهترند.

توسعۀ آزمون‌های شناختی، دیگر به یک صنعت بدل شده است. برخی تست‌ها برای استفاده در حوزه‌هایی مثل پرورش کودکان، آموزش، انتخاب شغل، سلامت و زوالِ عقل تولید می‌شوند. تست‌های آنلاین هم روزبه‌روز بیشتر می‌شوند. امروز دیگر نمراتِ تست‌های آی‌کیو بسیار قابل‌اعتمادند.

امروز توسعۀ آزمون‌های شناختی، دیگر به یک صنعت بدل شده است. برخی تست‌ها مخصوص محققان تولید می‌شوند و برخی هم برای استفاده در حوزه‌هایی مثل پرورش کودکان، آموزش، انتخاب شغل، سلامت و زوالِ عقل تولید می‌شوند. این تست‌ها قالب و محتوای بسیار متنوعی دارند. تست‌های آنلاین هم روزبه‌روز بیشتر می‌شوند. به موازات این تست‌ها، تکنیک‌های آماریِ روان‌سنجی هم رشد کرده است. امروز دیگر نمرات تست‌های آی‌کیو بسیار قابل‌اعتمادند.

 علل تفاوت‌های هوشی

وراثت و محیط زندگی: مطالعۀ دوقلوها و فرزندخواندگان، شواهدی دال بر موروثی‌بودن تفاوت‌های هوشی ارائه می‌کند. معمولا ۵۰ درصدِ این تنوع هوشی را ناشی از عوامل ژنتیک می‌دانند. البته معمولا برآورد می‌شود که تاثیر وراثت‌پذیری در تفاوتِ هوشیِ کودکانْ کمتر باشد، ولی این رقم برای بزرگسالانْ بالاتر است (تا ۷۰ الی ۸۰ درصد). در سنین پیری، وراثت‌پذیری ممکن است کمی کاهش پیدا کند، ولی کماکان بالاست. برخی مطالعات حاکی از وراثت‌پذیریِ جی [هوش عمومی] است و نشان می‌دهد که فاکتورِ جی شدیدا وراثت‌پذیر است ولی حوزه‌های اختصاصی‌ترِ هوش، کمتر متاثر از وراثت است. شواهد مختلطی هم وجود دارد که نشان می‌دهد وراثتِ هوش در طبقات مرفه، بیشتر از طبقات محروم است. همچنین کسانی که ریسکِ ژنیِ بیشتری برای شیزوفرنی دارند، معمولا توانایی شناختیِ کمتری در پیری دارند و افتِ شناختیِ بیشتری را در دوران رشد تجربه می‌کنند. در آینده با انجام مطالعات بیشتر، می‌توان رابطۀ صفات ژنی و هوش را بهتر تحلیل کرد و همبستگیِ دقیق‌تر آن‌ها را مشخص کرد. درمورد محیط زندگی، بررسی دوقلوها نشان می‌دهد که در بزرگسالی، نقش محیطِ مشترک در تفاوت‌های هوشی، اندک و حتی قابل اغماض است.

رابطۀ مغز با تفاوت‌های هوشی: ورای یافته‌های عمومی دربارۀ تنوع ژنی و هوش، بین نمراتِ تستِ هوش و اندازۀ کلیِ مغز رابطه‌ای وجود دارد. البته هنوز مشخص نشده ربطِ باهوش‌تربودن و بزرگتربودنِ مغز چیست. با کمک نوعی تکنیک موسوم به تصویربرداری دیفیوژن معلوم شده که بین هوشِ عمومی و سلامت مادۀ سفیدِ مغز، رابطۀ مشابهی وجود دارد. این ارتباط را عمدتا دلیل تفاوت سرعت پردازش در افراد مختلف می‌دانند. برخی شواهد به‌دست آمده از تصویربرداری مغز و تحقیقاتِ مغزنگاری نشان می‌دهد که مغزهای باهوش‌تر، راندمانِ بهتری هم دارند.

پیامدهای تفاوت هوش

دلیلِ جدی‌گرفتنِ تفاوت هوش این است که نمراتِ آزمون‌های هوش با دستاوردهای مهم زندگی پیوند می‌خورد. در ادامه به مواردی چون تحصیلات، جایگاه اجتماعی، سلامت، بیماری، و مرگ می‌پردازیم.

تحصیلات: افرادی که نمراتِ بهتری در تست هوش کسب می‌کنند، معمولا تحصیلات طولانی‌تری دارند و به مدارج دانشگاهیِ بالاتری می‌رسند و دستاوردهای آکادمیکِ بهتری دارند. گاهی بین نمراتِ هوش در آخر دورۀ دبیرستان و نتایج دانشگاه در سال‌های بعد، رابطۀ محکمی وجود دارد. ضمنا پیشرفت تحصیلی، وراثت‌پذیری نسبتا بالایی دارد، و رابطۀ ژنی نیرومندی با هوش دارد. ازطرف دیگر، شواهدی هم وجود دارد مبنی‌بر این‌که آموزش می‌تواند تفکر پیچیده را تقویت کند، و برخی از تاثیرات مثبت آن تا سنین پیری تداوم می‌یابد. پس احتمالا رابطۀ علت و معلولیِ دوطرفه بین هوش و آموزش وجود دارد.

احتمالا رابطۀ علت و معلولیِ دوطرفه‌ای بین هوش و آموزش وجود دارد. کسانی که نمراتِ بهتری در تست هوش کسب می‌کنند، معمولا تحصیلات طولانی‌تری دارند و به مدارج دانشگاهیِ بالاتری می‌رسند و دستاوردهای آکادمیکِ بهتری دارند.

جایگاه اجتماعی و تحرک اجتماعی: افرادی که نمرۀ هوش بهتری دارند، معمولا مشاغل حرفه‌تری را کسب می‌کنند (نوعا در مناصب بالاتر) و در محل کار عملکرد بهتری هم دارند. بین نمرات تست هوش در کودکی و موقعیت اجتماعی در زندگی آینده، رابطۀ مثبتی وجود دارد: افرادی که نمرات بالاتری کسب می‌کنند، معمولا مشاغل حرفه‌ای‌تری به دست خواهند آورد و در مناطق کمتر محروم زندگی خواهند کرد و درآمدهای بالاتری هم خواهند داشت. ولی این رابطه، کامل و بی‌نقص نیست. در بحث پیشرفت موقعیت اجتماعی، عواملی چون دوران بلوغ، هوش، تحصیلات، و سوابق خانواده همه تاحدی نقش دارند. یعنی موقعیت اجتماعی تاحدی ناشی از هوشمندی و شایسته‌سالاری و رشد اجتماعی‌ست، و تاحدی هم ناشی از جبر اجتماعی‌ست. شواهدی هم مبنی‌بر تایید نظریۀ به‌اصطلاح گرانشی وجود دارد که می‌گوید هوش نوجوانان تاثیر قوی‌تری در موقعیت شغلی و اجتماعی آن‌ها در اواخر بزرگسالی دارد تا اویل بزرگسالی.

سلامت، بیماری، و مرگ: کسانی که در تست‌های هوش نمرات بالاتری کسب می‌کنند، معمولا سبک زندگی و رژیم غذایی سالم‌تری دارند، بدن سالم‌تری هم دارند، و احتمال ابتلا به بیماریهای مزمن، مثل امراض قلبی‌عروقی، در آن‌ها کمتر است، و بیشتر هم عمر می‌کنند. این‌ها یافته‌های علمِ همه‌گیرشناسیِ شناختی است که قدری بیش از یک دهه قدمت دارد. برخی مطالعات در این حوزه، به‌لحاظ وسعت و مدت واقعا عظیم بوده‌اند: جمعیتِ آماریِ برخی از این تحقیقات، بیش از ۱ میلیون نفر بوده، و برخی داده‌های مورداستفاده به بیش از ۶۰ سال قبل برمی‌گردد. به این ترتیب، رابطۀ بین هوش و مرگ را می‌توان در مرگ و میرِ ناشی از همۀ عوامل، من‌جمله مرگ‌های قلبی‌عروقی، تا خودکشی و دگرکشی، و مرگِ ناشی از تصادفات (و احتمالا به‌استثنای مرگِ ناشی از سرطان) مشاهده کرد. رابطۀ هوش در نوجوانی، و سلامت و بقا تا دوران پیری، ظاهرا متاثر از طبقۀ اجتماعی والدین نیست. رابطۀ کمی بین تحصیلات و جایگاه اجتماعی خودِ فرد در میانسالی وجود دارد، ولی معلوم نیست که آیا تحصیلات و طبقۀ اجتماعیِ شغلی، تاحدی معرفِ هوش هست یا خیر.

در حال حاضر، برای رابطۀ هوش با سلامت یا مرگ، چهار توضیح وجود دارد: این‌که به‌هم ربط دارند، چون حتی در نوجوانانْ هوش تاحدی معرفِ سلامتِ جسمیِ عمومی‌ست؛ این‌که نمرات تست هوش حتی در نوجوانان بیماری‌هایی را شناسایی کرده است؛ این‌که هوش به عادات سلامتی و سبک زندگی در آینده ربط دارد؛ و این‌که هوش به‌عنوان متغیری تعیین‌کننده در انتخاب مشاغل و محیط‌های اجتماعیِ امن‌تر نقش بازی می‌کند. امروز روی همۀ این موارد کار می‌شود.

معمولا برآورد می‌شود که تاثیر وراثت‌پذیری در تفاوتِ هوشیِ کودکانْ کمتر باشد، ولی این رقم برای بزرگسالانْ بالاتر است.

پیریِ هوش

هوش جایگاهی مهم در ساختار جمعیتیِ درحال تغییرِ جهان دارد. خصوصا در کشورهای به‌اصطلاح پیشرفته، جمعیت پیران روبه‌رشد است، و عمر مردم هم بیشتر می‌شود. با افزایش سن، علاوه‌بر تغییرات جسمی، توانایی‌های شناختی هم کاهش می‌یابد. حتی در افرادی که دچار زوال عقل نمی‌شوند، کارکردهای شناختی کاهش می‌یابند. ولی همۀ کارکردهای شناختی با سرعتی یکسان افول نمی‌کنند. برخی کارکردها ‌ــ‌ که معمولا آن‌ها را معرفِ «هوش متبلور» می‌دانند ‌ــ‌ با افزایش سن به‌خوبی دوام می‌آورند. این‌ها عمدتا ناشی از تجربیات و آموزه‌های قبلی هستند و مثلا شامل دایرۀ واژگان و دانشِ عمومی و اختصاصی می‌شود.

آن دسته از کارکردهای شناختی که تمایل به افول دارند را «هوش سیال» می‌نامند. این‌ها معمولا شامل تفکر لحظه‌ای دربارۀ موضوعات جدید و در موقعیت‌هایی که دانش قبلیْ چندان به کار نمی‌آید، می‌شود؛ مثلا استدلال انتزاعی، درکِ فضایی، سرعت پردازش، و حافظۀ کوتاه‌مدت و بقیۀ انواع حافظه. با تحلیل داده‌های تجربی و بررسی کارکردهای شناختیِ سیال، دوباره به همان سلسه‌مراتبِ زمانی برخورد می‌کنیم؛ یعنی افزایش سن، بر حوزه‌های مختلف هوش، خصوصا سرعت پردازش و حافظه، اثری منفی دارد.

هوش جایگاهی مهم در ساختار جمعیتی جهان دارد. خصوصا در کشورهای پیشرفته، جمعیت پیران روبه‌رشد است، و عمر مردم هم بیشتر می‌شود. با افزایش سن، علاوه‌بر تغییرات جسمی، توانایی‌های شناختی هم کاهش می‌یابد.

سرعت زوالِ شناختی در افرادِ مختلف متفاوت است و توجهی روزافزون به نقش عوامل ژنی و محیطی (زیستی و اجتماعی)، و افزایش سن معطوف شده است. مثلا به‌نظر می‌رسد عواملی چون فعالیت جسمی و تناسب اندام، و عدم استعمال دخانیات، در حفظ قابلیت‌های شناختی مفیدند.

از منظر زیست‌شناسان، صرف‌نظر از جنبه‌های روان‌شناسی، دو نظریه در پیری هوش جلب توجه می‌کند. ایدۀ اول این است که بعضی از مردم دارای ذخیرۀ شناختی هستند، طوری که مغزشان آسیب‌های ناشی از سن و بیماری را بهتر تاب می‌آورد. محققانِ این حوزه احتمال می‌دهند دو نوع ذخیرۀ مغزی وجود دارد: ذخیرۀ فعال و غیرفعال. منظور از ذخیرۀ غیرفعال، بخش‌هایی از ساختار مغز است که ذخیرۀ شناختی موردنیاز را فراهم می‌کنند؛ شاید این فقط به‌معنای بزرگتربودنِ مغز باشد. منظور از ذخیرۀ فعال این است که مغزِ بعضی‌ها در واکنش به آسیب‌ها، بهتر می‌تواند شبکه‌های موردنیاز برای بازیابیِ کارکردهای شناختی یا حفظِ آن‌ها را شناسایی کند.

ایدۀ دیگر درحوزۀ پیریِ هوش، بحثِ علتِ مشترک است. مبنای این ایده، برخی یافته‌های تجربی‌ست که نشان می‌دهد افولِ دستگاه‌های مختلف بدن (در اثرِ پیری) به‌هم مرتبط است؛ یعنی، کسانی که افول شناختیِ سریع‌تری را تجربه می‌کنند، همچنین ممکن است زوالِ حسی و فیزیکیِ سریع‌تری هم داشته باشند. برای توضیح این پدیده، پژوهشگران دنبال علتی مشترک می‌گردند که مکانیسم‌ها یا شاخص‌های این تغییرات را آشکار کند. مثلا عاملِ التهاب، فشارِ اُکسایشی، طولِ تلومر، و محور هیپوتالاموس_هیپوفیز_آدرنال.

تحقیقات هوش ادامه دارد

یافته‌های مربوط به تفاوت‌های جنسیتی و نژادی در تحقیقات، کماکان بحث‌انگیز است. درمورد جنسیت، داده‌های بهتری از نمونه‌های انبوه دانش‌آموزان مدارس به دست آمده که معمولا نشان می‌دهد پسران و دختران، میانگینِ هوش مشابهی دارند. همچنین درمورد جی (هوش عمومی)، پسران تنوعِ بیشتری دارند: یعنی تعداد بیشتری از پسران، در طیف کم‌هوش و طیف باهوش قرار می‌گیرند.

بحث دربارۀ اثرِ فلین هم کماکان ادامه دارد، که به‌موجب آن، نمراتِ کسب‌شده در تست‌های هوش، طی یک قرن اخیر بهبود یافته است. میزانِ این صعود، توزیع جغرافیایی آن در جهان، و خصوصا دلایل اصلیِ این پدیده هنوز در دست بررسی‌ست. به گمانِ برخی، تغذیۀ بهتر ممکن است عامل این صعود باشد، و برخی دیگر آن را به تاکید جامعه بر اهمیت تست‌های هوش و سهولت دسترسی به آن‌ها نسبت می‌دهند.

یکی دیگر از حوزه‌های موردتوجه، شیوه‌های تقویت هوش است. برخی تحقیقاتِ زیست‌شناسی حاکی‌ست که تغذیۀ شیر مادر به کسب مزیت هوشیِ قابل‌توجه در اواخر دوران کودکی کمک می‌کند. ولی درعین‌حال شواهدی حاکی‌ست که این ناشی از نمرۀ هوشی بالاتر در مادرانِ شیرده است.

البته هنوز مباحث حل‌نشده‌ای درباب عوامل اجتماعیِ تقویت‌کنندۀ هوش وجود دارد. مثلا گفته شده که فرزندخواندگی از یک خانواده محروم به خانواده‌ای ثروتمند، به مزیت هوشی انجامیده است. هنوز دربارۀ اثربخش‌بودنِ برنامه‌های تقویتیِ فشرده در سنین کودکی بحث است، و این‌که آیا برتری‌های شناختیْ در درازمدت دوام خواهند داشت یا خیر، و آیا این برتری‌ها ناشی از مهارت‌های اجتماعی‌ست یا مهارت‌های شناختی.

درنهایت این را باید بدانیم که هوش انسان موضوع مهمی‌ست؛ چون در زندگی ما نقش مهمی دارد و فهم دلیل زیست‌شناختیِ تفاوت‌های هوشی، می‌تواند به کاهشِ زوال شناختیِ ذهنِ ما خصوصا در دوران پیری کمک کند.

 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش