
ماجرای مرگ مصطفی در سیدخندان
زندگی آدمی که فقط یکی از برادرهای پدرم بوده و تازه پدرم از چند سال قبل از مردنش با او قهر بوده نمیتوانست برای من مهم باشد، چه برسد به مرگش؛ اما شما اگر جای من بودید و هر سال اول تابستان یک غریبه آسمان جُل و گنده باقالی میآمد به باغ ته کوچهتان و توی چاهی که میگفت قبر عمویتان است، گل میانداخت و میگفت: «عموات به خاطر اینکه زن خوشگل گرفته بود جوون مرگ شد.» سعی نمیکردید ببینید ماجرا واقعاً چه بوده؟