
منشاء فساد: ذات انسان، یا ساختارهای جامعه؟
آیا ما ذاتا وحشی هستیم و تمدن ما را آدم کرده، یا برعکس، ما طبیعی بودیم و تمدن ما را وحشی کرده است؟ آیا ساختار تمدنْ منشاء فساد است؟
آیا ما ذاتا وحشی هستیم و تمدن ما را آدم کرده، یا برعکس، ما طبیعی بودیم و تمدن ما را وحشی کرده است؟ آیا ساختار تمدنْ منشاء فساد است؟
حسِ لامسه، اذهان و ابدانِ ما را به جهانِ اجتماعیِ اطرافمان پیوند میدهد. اگر لمسکردنْ به امر ممنوعه بدل شود، چه بر سرمان خواهد آمد؟
نوستالژیْ حسِ محبوبیت، امنیت، و ارتباط با دیگران ایجاد میکند و میتواند الهامبخش و مایهٔ خوشبینی به آینده باشد، چون به ما کمک میکند چیزهای خوبی را دربارهٔ خودمان و دیگران به یاد آوریم.
بازیِ مموراندا عمدتا از داستانهای موراکامی الهام گرفته است. محیط و داستان بازی، لزوما هیچیک از داستانهای بهخصوص موراکامی را به یاد نمیآورد، بلکه هدف این است که حال و هوایی مشابهِ آنها را القا کند.
گاهی نابرابریهای نژادی صرفا ناشی از نژادستیزی است؛ اما گاهی ترکیبی از مولفههای طبقاتی و نژادی و شغلی است، که در اینگونه موارد، تلاش برای استخراجِ معنای صرفا نژادی، یا غیرممکن است یا موجب نادیدهگرفتنِ برخی دیگر از جنبههای بیعدالتی در حق اقلیتهای دیگر خواهد شد.
در خارج از فرانسه، لائیسیته با نافهمی مواجه شده است که با توجه به روند جهانیسازیِ مالی جای تعجب ندارد. اما در فرانسه، جامعهٔ سیاسی بر جوامع خیالی ارجحیت دارد، چون تنها ساختاریست که میتواند هم آزادی و هم برابری را تضمین کند.
برنارد گرت نظریهپرداز اخلاقیات معتقد است آدم برای آنکه شاد باشد یا در زندگی کامیاب شود، لازم نیست اخلاقیات را رعایت کند. یعنی ممکن است کسی فاسد باشد، اما بههرحال کامیاب شود.
ما قدر برق را نمیدانیم، ولی در آستانهٔ انقلابی بزرگ در نحوهٔ تولید و دسترسیِ نیروی برق هستیم. در عصر دیجیتالْ انرژی برق برای هر چیزی، از ارتباطات تا حملونقل تا امنیت ملی، هر روز اهمیتی حیاتیتر مییابد.
از نظر برخی، استفاده از نامِ مستعار برای مولفان، معرفِ غلبهٔ مردسالاریست. البته بهلحاظ تاریخی مولفانِ زن دلایلی فوقالعاده متنوع برای اقتباسِ اسامیِ مستعار مردانه داشتهاند، اما این روزها اگر مردم خیال کنند کتابِ شما نوشتهٔ یک بانوست، شاید به نفعتان تمام شود.
وقتی با آدمهایی روبهرو میشوید که به دلایلی ظاهرا منطقی دچار عقدهٔ خدایی هستند چه میکنید؟ این یکی از پرسشهای زمان ماست که دورهٔ رهبران ابرثروتمند و عوامفریب است، ولی احتمالا همیشه جزو معضلات بشر بوده است…
بسیاری به این باورند که اختلافات فلسفی بر سر ماهیت و ریشههای حقوق بشر را باید کنار گذاشت. زیرا ما در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم، قرنی که حقوق بشردر کنار افکار فلسفی در متن قانون نیز به شکل صریح و آشکار درج شده است.
تمدن غرب، دارالسلام، عالم مسیحیت، سرزمین مادری، جهان آزاد، ارض موعود، جهان سوم، پادشاهی چین، و امثال اینها، عمدتا واژگانی هستند که مردم برای تعریف مرزهای جغرافی استعمال میکنند؛ مرزبندیهایی که ممکن است فرهنگ یا ایدئولوژی خاصی را بر جغرافیای بخصوصی تحمیل کند.