Tag: سیمون دوبوار

این‌روزها نظریات دو فیلسوف به ندرت خبرساز می‌شود، اما کامو و سارتر در دوران خود صدای آن روزگار بودند؛ اروپا کاملا ویران شده بود، اما خاکستر باقیمانده از جنگ فضای جدیدی برای تجسم جهانی متفاوت به‌وجود آورده بود. خواننده‌گان چشم به سارتر و کامو دوخته بودند تا توضیح بدهند که دنیای جدید چه شکلی خواهد داشت.
از منظر امروزی، دیدگاهِ بووار دربارۀ عشقِ واقعی، نسبتا کهنه و بدبینانه به‌نظر می‌رسد: مثلا او روابط مردان و زنان را در قالبی زوجی نشان می‌دهد که احتمالا به مذاقِ بسیاری از خوانندگان امروز خوش نمی‌آید. درمقایسه با زنانِ 70 سال پیش، زنانِ امروز دسترسی بیشتری به آموزش و اشتغال دارند؛ برای این زنان، عشق لزوما همۀ زندگی‌شان نیست (چیزی‌که بووار مطرح می‌کرد)، بلکه آن‌ها عمدتا عشق را فقط قسمتی از زندگی خود می‌بینند. هرچند امروزه نابرابریِ ساختاری کماکان وجود دارد، روابط مردان و زنان (یا مردان و مردان، یا زنان و زنان، و غیره) به‌لحاظ نظری شانس بیشتری برای بقا در شرایط برابر دارد.
سیمون دوبووار در کتاب «جنس دوم» (۱۹۴۹) می‌گوید در جامعه‌ای که شالوده نگاه حاکم نسبت به زنان «مشتی افسانهٔ ضد و نقیض» است، این قشر در جایگاه ضعیفی قرار دارند. او معتقد است که در چنین جوامعی، زنان  به جای اینكه ترغیب شوند که رویاهای خود و برنامه های معناداری برای زندگی دنبال کنند، نگاه حاکم - چه در ادبیات و تاریخ و چه در علوم تجربی و روانکاوی - این باور را به زن می‌دهد که زن بودن یعنی خود را وقف دیگران، بخصوص مردان، کردن.
سیمون دوبووار را بیشتر با این نقل قول می‌شناسند: «هیچ کسی زن به دنیا نمی‌آید بلکه زن می‌شود.» و این سخن دوبووار صورت‌بندی فشرده‌ی از فلسفه‌ و کارنامه‌ی سیاسی او به حساب می‌آید. این دیدگاه سیمون دوبووار برخاسته از موضع فلسفی او در ارتباط به «وجود انسان» است، نظریه‌ای که می‌گوید انسان هیچ ماهیت ثابتی ندارد.
اغلب گفته می‌شود که قضاوت‌ها و رفتارهای ما در واقع معلول شهود آنی و احساسات درونی است و استدلال پس از آن اتفاق می‌افتد. اما این ادعا یک نکته مهم را از قلم انداخته است. تحقیقات نشان می‌دهد که استدلال شناختی را که علت واکنش‌های بعدی است، شکل می‌دهد. هر چه بیشتر استدلال کنیم که امر خوب یا بد، درست یا غلط و یا جذاب یا غیرجذاب است، این نگرش تاثیرگذاری بیشتری روی شهود و احساسات درونی‌امان خواهد داشت.