Tag: متین باقری

گیشا دستش را به طرفم دراز کرد؛ چهره‌ی نگار را با موهای پیچ‌دار و صورت گرد و چشم‌های پف‌دارش توی ذهنم آوردم؛ لبخندی که هیچ وقت مال من نشد دیوارهای قلبم را به هم فشار می‌داد…
نسیم عصرگاهی می‌وزید و لای موهای نگار می‌رفت و تاب می‌خورد. نگار هنوز داشت بهم نگاه می‌کرد و حواسش پرت نشده بود؛ تکرار کرد: «اینجا چی داره که بیشتر از اون شب دوستش داری؟ میخوای آخرین چیزی که از من یادت میمونه اینجا باشه؟…