اسنپ صبح زود ساعت شش به سمت توچال حرکت کردم. صبحی سرد و بارانی در آبان ماه بود. باران از اواخر شب شروع شده بود و یکسره تا الان باریده بود. زمین و هوا خیس بود. هر نفسی که تو میدادم سرشار از خنکی و طراوت بود…