
آیا میتوان سیاستمداران را وادار کرد که دروغ نگویند؟
واقعیت این است که سیاستمداران زیاد دروغ میگویند و حتی خودشان هم تا حدی این را قبول دارند. اما اگر ناراستیِ سیاسیون ما را عذاب میدهد، باید این عذاب را متوجهِ خودشان کنیم…
واقعیت این است که سیاستمداران زیاد دروغ میگویند و حتی خودشان هم تا حدی این را قبول دارند. اما اگر ناراستیِ سیاسیون ما را عذاب میدهد، باید این عذاب را متوجهِ خودشان کنیم…
شیطانشناسی یک سنتِ سیاسیِ دیرینه در آمریکاست. تجربهٔ توطئههراسی در تاریخ آمریکا به ما هشدار میدهد که تهدیدِ واقعی از جانبِ اهریمن نیست؛ بلکه تهدید واقعی از جانبِ شیطانشناسانی است که خود را در جنگ با شیطان نشان میدهند…
آنچه طرفداران مصونیت اعتقادات دینی میخواهند، به مثابه نوعی امتیاز، شبیه امتیازاتی است که رهبران کشورهای مستبد برای خود قائل هستند؛ مثلا در ایران و کره شمالی انتقاد از رهبر یا کشیدن کاریکاتور او قانونا یا عرفا ممنوع است.
هفتهٔ گذشته در فرانسه مهاجم ۱۸ سالهٔ چچنیتباری گلوی یک معلم تاریخ را برید چرا که این معلم کاریکاتورهای پیامبر اسلام را به شاگردان خود نشان داده بود. آیا بریدن گلوی این معلم تاریخ «واکنش خشن و پراستیصال یک فرد به سرکوب از سوی اکثریت» بود؟
نکتهٔ اصلی خانم فروتن در واکنش به «قدیسسازی» یا «گنهکار» جلوه دادن ایاز نیازی از سوی کاربران اجتماعی است و میگوید: «در نهایت مولوی نیازی قربانی تروریسم شد که خود نوعی انتقام صحرایی و خودسرانه است. فارغ از آن که چه کس یا گروهی در ترور مولوی ایاز نیازی دست داشته و به چه دلیل دست به این قتل زده، قتل مولوی نیازی به همان اندازه غیرقانونی و منزجرکننده است که قتل فرخنده ملکزاده.»
مردم در سراسر جهان بارها رمان «۱۹۸۴» جورج اورول را که همچون کتاب راهنمایی برای دورههای خفقان و سختی است بازخوانی میکنند. رمان «۱۹۸۴» اثر جورج اورول، نویسنده بریتانیایی، حکایت فضایی خفقان آور از توتالیتاریسم است که حتی امروز نیز با خواندنش دچار شوک میشویم.
حق اخلاقی یک «ادعای معتبر» است. داشتن حق اخلاقی نسبت به کالایی خاص، آزادی یا رفتاری خاص، داشتن ادعایی معتبر دربارهی برخورداری از آن، و در ضدیت با هر تلاشی برای جلوگیری از دستیابی به آن است. اگر شما حقی نسبت به، مثلاً، تحصیل داشته باشید، آنگاه شما ادعایی معتبر دربارهی حق تحصیل، و ادعایی معتبر در مخالفت با کسانی دارید که شما را از برخوردار شدن از آن حق منع میکنند.
در بخش عمدهی دوران مدرن، آسانترین راه برای جلوگیری از گسترش هر اندیشهای ممانعت از انتشار عملیِ آن بوده است. بستن روزنامهها، زیر فشار قرار دادن مدیران خبرگزاریها، به کار گماردن مأمور سانسور در انتشاراتیها. یا این که، اگر کار به زور کشید، تفنگ پر را میگذاشتند روی شقیقهی گویندگان.