ادبیات، فلسفه، سیاست

5849

رازی که «همه می‌دانند»: نگاهی به فیلم تازه اصغر فرهادی

پیتر برادشاو | گاردین

تهدیدی از بیرون، زخمی از درون و رازی در میان. این‌ها مولفه‌های تعیین‌کنندهٔ درامِ آدم‌ربایی اصغر فرهادی‌ست؛ درامی دردناک و همزمان خودمانی که با ایفاء نقش قدرتمند و تاثیرگذار پنه‌لوپه کروز، خاویر باردن و ریچارد دارن اجرا شده است.

تهدیدی از بیرون، زخمی از درون و رازی در میان. این‌ها مولفه‌های تعیین‌کنندهٔ درامِ آدم‌ربایی اصغر فرهادی‌ست؛ درامی دردناک و همزمان خودمانی که با ایفاء نقش قدرتمند و تاثیرگذار پنه‌لوپه کروز، خاویر باردن و ریچارد دارن اجرا شده است.

داستان در ذهن فرهادی بر خطوطی آشنا شکل گرفته است، ایده‌هایی به‌جامانده از کارهای اولیه و تاثیراتی بسیار دور از هانکه و آنتونیونی. ناگزیر صحنه‌ای در فیلم وجود دارد که ویدئویی، به شدت برای یافتن سرنخ‌ها بررسی می‌شود. به شکل هوشمندانه‌ای بخشی از این ویدئو تصویری است از بالا، گرفته‌شده توسط بهپاد، به مانند نقطه‌دیدِ یک فرشتهٔ بی‌تفاوت و ویران‌گر. (شاید حتی هانکه ایدهٔ بهپاد را تحسین می‌کرد.)

این فیلم دربارهٔ ضربه‌ای است از بیرون به یک خانواده که با دقتی فوق‌العاده وارد می‌شود؛ ضربه‌ای که تمامی شکاف‌ها، ضعف‌ها و گسست‌ها را آشکار می‌کند و با چنان کاراییِ بی‌رحمانه‌ای فرود می‌آید که گویی این رازها و دروغ‌ها، گناهانی‌اند که برای مجازاتی ناگزیر فراخوانده شده‌اند. این ایده‌ای است که فرهادی پیشتر هم بدان دست زده است: رازی که از پس پرده فرو افتاده، زخم‌هایی التیام‌نیافته و بازگشت آن‌که رانده شده بود.

تم جنایی نیز، شاید به شکلی عجیب، فیلم «بازرسی تماس می‌گیردِ» جی‌بی پریستلی را به ذهن من آورد. گمان می‌کنم چیزی در بازی و محیط اروپای جنوبی هست که به زبانِ فیلم فرهادی«خوشبینی در شرایطی بغرنج» هدیه داده است.

صحنهٔ روستایی در اسپانیا است که لورا (کروز)، پس از مدتی زیاد، برای یک جشن بزرگ خانوادگی به آن بازگشته است. همسر او الخاندرو (دارین) به دلایل کاری در خانهٔ جدیدشان در آرژانتین مانده است؛ اما کارا دو فرزندش را با خود به همراه دارد؛ یکی از آن‌ها دختری است نوجوان به نام ایرین (کارلا کامپرا) که برخلاف مخالفت قاطع مادرش، مجذوب پسری شده که رازی را به او می‌گوید. پسرک به او می‌گوید که لورا، مادر ایرین زمانی به شدت درگیر عشقی با مردی محلی به نام پاکو (باردن) بوده و با رفتن خود قلب آن مرد را شکسته. پسرک ولی تاکید می کند که آن‌چه گفته، یک راز نیست بلکه: «Todos lo saben»، یعنی همه می‌دانند. اما چه چیزهای دیگری است که «همه می‌دانند؟»

 این پرسش پس از ناپدید شدنِ ایرین در میانهٔ یک عروسی، اهمیتی هولناک می‌یابد. کسی در اتاق دختر، یک بریدهٔ روزنامه دربارهٔ یک آدم‌ربایی شرورانه به جای گذاشته که در همین ناحیه و چهار سال پیش صورت گرفته است. خیلی زود نامه‌هایی اسرارآمیز و غیرقابل ردگیری برای پول و تهدیدی در بارهٔ عواقب خطرناک تماس با پلیس دریافت می‌شوند.

چه کسی پشت ماجرا است؟ آیا می‌تواند خود ایرین باشد که یک آدم‌ربایی را، پس از خیالبافی شورشگرانهٔ خود در باب ایدهٔ فرار با معشوقه‌‌، شبیه‌سازی کرده؟ پدر پیر و بدعنقِ لارا از پاکو به سبب مشاجره‌ای که با او سال‌ها پیش داشته، از او متنفر است: پاکو زمینی متعلق به او را فرصت‌طلبانه و با استفاده از وضعیت روانی متزلزل او در پس می‌خوارگی و قمار، با قیمتی ارزان خریده و آن را به یک باغ انگور پر منفعت تبدیل کرده است. آیا ممکن است که خانواده لارا در پس این توطئه باشد و با برنامه‌ریزی این آدم‌ربایی قصد داشته باشد که پاکو را تحت فشار قرار دهند و پولِ‌باج را به عنوان پول خود بازپس بگیرند؟ یا آیا این می‌توانست خود آلخاندرو باشد که آن‌گونه که همه به او حسادت می‌کردند، چندان ثروتمند نیست؟

اما فراتر از این، این خود سوء‌ظن است که سبب ایجاد دلخوری و خصومت می‌شود. آدم‌ربایی در دل همه ترس آشکار شدن رازهایی را کاشته است. این آدم‌ربایی خانواده را دور هم جمع نکرده؛ بلکه کینه‌های قدیمی‌ای را آشکار نموده که تنها به سبب تصمیم لارا برای زندگی دور از این مردم، تا به حال پوشیده مانده بودند.

نهایتا، موضوع فراتر از پول می‌رود. «همه می‌دانند» یک چاشنی قوی ملودرام دارد که توسط پیچیدگی‌های داستان و اجرا و کارگردانی خوب برجسته می‌شود. تنها گاهی، مسائلی ناپذیرفتنی پیش می‌آید. مثلا، چرا هیچکس در باب مجرمان آدم‌ربایی پیشین سخن نمی‌گوید؟ آیا آن‌ها، حتی به صورت صوری، در قاب قرار نمی‌گیرند؟

 چیزی که این فیلم را برجسته می‌کند، اطمینان روشن به بازی یکدست بازیگران است که از پازل‌های پیشین فرهادی اندکی سرراست‌تر است. چیزی در مورد صحنهٔ عروسی بزرگ هست، با ردهایی از کاپولا و سیمینو، که تماشای آن ساده و لذت‌بخش است. ایرین و عاشقش فلیپ، در میان مهمانی دزدکی فرار کرده به کلیسا می‌روند و ناقوس آن را به صدا در می‌آورند تا جماعت مهمان را سرگرم کنند. کارگردان دیگری ممکن بود آن را به عنوان نشانی شوم دریابد و اگر بخواهیم کاملا صادق باشیم، فرهادی مفهوم زمان و سرنوشت را تنها اندکی می‌شکافد. اما آن صحنهٔ بداههٔ به صدا درآوردن ناقوس، اعتماد به نفسی قدرتمند و سلیقه‌ و ذوق نمایانی را نشان می‌داد. ایفاء نقش بازیگران در این فیلم بسیار درخشان، پخته و آزاد است. این فیلم نشان می‌دهد که اصغر فرهادی توانایی بزرگی در داستان‌گویی دارد.

__________________

منبع: گاردین

 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش