وقتی سرش به اولین لیوان گرم میشد خودش تشخیص میداد که حماقت کرده است. دومی را مینوشید تا حماقتش را فراموش کند، و سومی را تا فراموش کند که نمیتواند فراموش کند، و در آخر مست و پاتیل میآمد خانه…
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.