ادبیات، فلسفه، سیاست

موضوع: کتاب‌های نشر نبشت

06rushdieC credit Matthew Griffan
جرومینو از خود پرسید، یعنی در این سن و سال دارد دارد به من می‌گوید عیبی نیست که فرزند نامشروع او باشم، آن هم به این دلیل که کل خاندان ما در طول تاریخ حرامزاده‌ بوده؟ و بعد فکر کرد شاید این حرف‌های پدرش نیز بخشی از طلبش برای بخشش باشد. نمی‌توانست چیزهایی را که پیرمرد می‌گفت، جدی بگیرد.
من این فقدان تجربه‌ی جامعه‌شناختی فرهنگی را در تعدادی از داستان‌های معاصر افغانستان، عیب این داستان‌ها از نظر درون‌مایه و جهان‌بینی می‌دانم. آنچه‌که موقع خواندن مجموعه‌داستان چاهِ آخر به من دست داد همین تفاوت تجربه‌ی جامعه‌شناختی فرهنگی این داستان‌ها با تعدادی از داستان‌های معاصر افغانستانی بود.
طرف خوشگل است. خوشگل‌تر از نقاشی‌هایش. چون خوشگل بودن صفتی‌ست که همیشه با اوست. در حالی‌که، نقاشی عملی‌ست که او وقتی خواب نیست، یا غذا نمی‌خورد، انجام می‌دهد؛ و یا وقتی با مردهایی که تو نمی‌شناسی‌، روی تختت، لابلای ملافه‌هایت،‌ نمی‌خوابد. اصلا فرض بگیریم، طرف مقابل ملافه‌های خودش را آورده. اما تو مرد‌هایی را که با آن‌ها می‌خوابد،‌ می‌شناسی. نه، نمی‌گویم کی هستند. اما چند تا از آن‌ها را خیلی خوب می‌شناسی.
همه چیز با یک رویا شروع شد. خوابی کوتاه و پراکنده درباره مادرش که مرده بود. در خوابش هر دو روی یک حصیر در فضایی سفید و تمیز، که نه آغازش پیدا بود و نه پایانش، نشسته بودند. کنار آنها، در آن فضای لایتناهی سفید یک ماشین آدامس بود که بالای سرش یک حباب شیشه‌ای بزرگ پر از آدامس‌های توپی رنگارنگ داشت.