
آیا باور مذهبی توهم است؟
برای میلیونها نفر، دین منبع آرامش است، اما برخی باورهای مذهبیْ حیاتِ بشر را بیارزش یا تخریب میکند، و ما تدریجا داریم به این موضوع پی میبریم که بسیاری از برداشتهای دینی، ناشی از اختلالاتِ روانیست…
برای میلیونها نفر، دین منبع آرامش است، اما برخی باورهای مذهبیْ حیاتِ بشر را بیارزش یا تخریب میکند، و ما تدریجا داریم به این موضوع پی میبریم که بسیاری از برداشتهای دینی، ناشی از اختلالاتِ روانیست…
این پرسش که «چگونه زندگی کنیم؟»، جوابِ سرراستی ندارد که همچون «گزینهٔ صحیح» همواره دمِ دستمان باشد. این نوع سوالات مثل دردهاییست که ممکن است هنوز درمان نداشته باشد اما باید تا جای ممکن آن را تسکین داد.
جنین انسان پیش از تولد صدای مادرش را میشنود: صدایی که او را به دنیا فرامیخواند. حتی یک ندای خیالی میتواند ما را به دنیای زندگان فرابخواند و از مرگ نجات دهد. انسانبودن یعنی شنیدن این صداها و متاثرشدن از آنها.
اضطراب بیماری نیست، بلکه یک صفت ضروریِ انسانیست که ما را به کاوشِ اسرار بزرگ و لاینحل هدایت میکند؛ فلسفهورزی یعنی پذیرشِ تشویش و رفتن به سوی پرسشگری.
در یکی از مراحل تکاملی انسان حتما این واقعیت درک شده است که با مرگ جسم، آگاهی نیز میمیرد. نظریهای که میگوید، مرگ فراموشی ادراک است در اصل یک واقعیت پیچیدهایست که فقط میتوان با قیاس کردن به آن دست یافت، نه مشاهده.
آیا میدانید غم انگیزترین چیز در زندگی چیست؟ شاید فکر کنید که پیر شدن یا فرارسیدن مرگ ما باشد. اما نه. آن چیز اندوهی است که در پایان زندگی تجربه میکنیم، زمانی که در بستر مرگ دراز کشیدهایم و حسرت میخوریم که کاش طور دیگری زندگی میکردیم.
گاهی نابرابریهای نژادی صرفا ناشی از نژادستیزی است؛ اما گاهی ترکیبی از مولفههای طبقاتی و نژادی و شغلی است، که در اینگونه موارد، تلاش برای استخراجِ معنای صرفا نژادی، یا غیرممکن است یا موجب نادیدهگرفتنِ برخی دیگر از جنبههای بیعدالتی در حق اقلیتهای دیگر خواهد شد.
از منظرِ کییرکگارد، ایمان به خدا صرفا روشی عملگرایانه برای حفظ امید در مواجهه با شکست است. منظور او از ایمان، باور به ملکوت یا موجوداتِ ماوراءالطبیعی نیست؛ فقط پذیرش این ایده است که هر چیزی ممکن است ــ حتی شادکامی در این دنیا بعد از شکست کامل.
«ادب» پارسیزبانان بهمدت شش قرن در جغرافیایی بزرگ، ازطریق متون و اشعار این زبان منتشر میشد، و آموختنِ ادب، و سبکهای نگارش و بیان و رفتار و کردار، نشانهٔ یک فارسیزبانِ دانشآموخته بود.
بسیاری به این باورند که اختلافات فلسفی بر سر ماهیت و ریشههای حقوق بشر را باید کنار گذاشت. زیرا ما در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم، قرنی که حقوق بشردر کنار افکار فلسفی در متن قانون نیز به شکل صریح و آشکار درج شده است.
شبیر آنجاست. پسر کم ریش، پسر بیست و هشت ساله، پسر لاغر، پسر با قدِ بلند. در جانش پیراهنیست به رنگ خاک. بر سرش کلاهیست به رنگ شب. صورتش یک تابلوست. تابلوی پر از خط. هزار خط از رنج.
چهقدر دربارۀ ابن مُسکویه میدانید؟ ناگارجونه چطور؟ لوکرزیا مارینلا، یا هِنری اودِرا اوروکا چهطور؟ احتمالا هیچ. درواقع شاید اسمشان هم هرگز به گوشتان نخورده باشد. این متفکران بهندرت در آموزههای فلسفه ظاهر میشوند و تالیفاتشان شاید اصلا در کتابخانههای بزرگ اروپا و آمریکای شمالی یافت نشود.