همینها را میگویم، این ترکها، نه اینکه ازشان بترسم ها، نه، اصلا. فقط نگرانم.آن هم نگران خودم که نه، نگرانِ گلیام وگرنه من که از درد ِخوردنِ آجر، توی سرم واینها نمیترسم، این دردها که درد نیست، وقتی آقام افتاد به جانِ گلی، دردم آمد. گلی را میزد ها، ولی من دردم میآمد.